غزل شمارهٔ ۱۳۰۷
نه غنچه سر به گریبان کشیده میماند
ز سایه سرو هم اینجا خمیده میماند
زمین و زلزله،گردون و صد جنون گردش
در این دو ورطه کسی آرمیده میماند
ز بلبل و گل این باغ تا دهند سراغ
پر شکسته و رنگ پریده میماند
ز یأس، شیشهٔ رشکی مگر زنیم به سنگ
وگرنه صبح طرب نادمیده میماند
خیال نشتر مژگان کیست در گلشن
که شاخگل به رک خونکشیده میماند
به دور زلف تو گیسوی مهوشان یکسر
به نارسایی تاک بریده میماند
چو گل به ذوق هوس هرزهخند نتوان بود
شکفتگی به دهان دریده میماند
خیال کینه به دل گر همه سر موییست
به صد قیامت خار خلیده میماند
طراوت من و مایی که مایهاش نفس است
به خونی از رگ بسمل چکیده میماند
گداخت حیرتم از نارسایی اشکی
که آب میشود و محو دیده میماند
ز بسکه رشتهٔ ساز نفس گسیخته است
نشاط دل به نوای رمیده میماند
غنیمت است دمی چند مشق ناله کنیم
قفس به صفحهٔ مسطر کشیده میماند
به هرچه وانگری سربه دامن خاک است
جهان به اشک ز مژگان چکیده میماند
حیا نخواست خیالش به دل نقاب درد
که داغ حسرت بیدل به دیده میماند
غزل شمارهٔ ۱۳۰۶: ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماندغزل شمارهٔ ۱۳۰۸: زان نشئه که قلقل به لب شیشه دواند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه غنچه سر به گریبان کشیده میماند
ز سایه سرو هم اینجا خمیده میماند
هوش مصنوعی: نه غنچهای به خاطر سایه درخت سرو مخفی میشود و نه به خاطر آن به حالت خمیده درمیآید.
زمین و زلزله،گردون و صد جنون گردش
در این دو ورطه کسی آرمیده میماند
هوش مصنوعی: در این دنیا، با تمام تغییرات و نوساناتش، برخی افراد هستند که تحت تأثیر این تحولات قرار نمیگیرند و همچنان آرام و بیحرکت باقی میمانند.
ز بلبل و گل این باغ تا دهند سراغ
پر شکسته و رنگ پریده میماند
هوش مصنوعی: از بلبل و گل این باغ خبر میرسد، اما پر شکسته و رنگ پریده همچنان باقی میماند.
ز یأس، شیشهٔ رشکی مگر زنیم به سنگ
وگرنه صبح طرب نادمیده میماند
هوش مصنوعی: گویی از ناامیدی، شیشهای که حسادت را در خود دارد، باید با سنگ بشکنیم وگرنه صبح شادابی و سرور هرگز رقم نخواهد خورد.
خیال نشتر مژگان کیست در گلشن
که شاخگل به رک خونکشیده میماند
هوش مصنوعی: در باغ، تصویری از مژگان مانند چنگالهای تند و تیزی است که بر گلها افتاده و آنها را خراشیده و زخمی کرده است. در این حالت، گلها به گونهای به نظر میرسند که گویی خونریزی کردهاند.
به دور زلف تو گیسوی مهوشان یکسر
به نارسایی تاک بریده میماند
هوش مصنوعی: زلفهای تو چنان زیبا و دلربا هستند که گیسوان دیگران در مقایسه با آنها به نظر ناقص و ناتمام میآید.
چو گل به ذوق هوس هرزهخند نتوان بود
شکفتگی به دهان دریده میماند
هوش مصنوعی: مثل گل، هر کجا که هوسهای بیپروا و بیملاحظهای باشد، نمیتوان شادابی و زیبایی را انتظار داشت و این زیبایی همیشه در خطر آسیب و نقص باقی میماند.
خیال کینه به دل گر همه سر موییست
به صد قیامت خار خلیده میماند
هوش مصنوعی: اگر در دل آدمی حتی یک ذره کینه وجود داشته باشد، این کینه میتواند به اندازه یک صد قیامت درد و رنج به همراه داشته باشد.
طراوت من و مایی که مایهاش نفس است
به خونی از رگ بسمل چکیده میماند
هوش مصنوعی: زندگی و شادابی ما که منبع آن نفس کشیدن است، همچنان با خونی که از رگ مجروح میچکد، باقی میماند.
گداخت حیرتم از نارسایی اشکی
که آب میشود و محو دیده میماند
هوش مصنوعی: حیرت و تعجب من از این است که چرا اشکی که باید به حالت آب در بیاید، همچنان در دیدگانم باقی میماند و محو نمیشود.
ز بسکه رشتهٔ ساز نفس گسیخته است
نشاط دل به نوای رمیده میماند
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه زنجیرهٔ سازندگی و تلاش نفس قطع شده، شادابی دل مانند نغمهای فراری باقی مانده است.
غنیمت است دمی چند مشق ناله کنیم
قفس به صفحهٔ مسطر کشیده میماند
هوش مصنوعی: فرصت خوبی است که مدتی را صرف بیان درد و اندوه خود کنیم، چرا که حتی اگر در قفس باشیم، احساسات ما در دل نوشتهها باقی میماند.
به هرچه وانگری سربه دامن خاک است
جهان به اشک ز مژگان چکیده میماند
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن نگاه کنی، در نهایت به خاک و فنا منتهی میشود. دنیاست که مانند اشکی از چشمان ما بر زمین میچکد و از بین میرود.
حیا نخواست خیالش به دل نقاب درد
که داغ حسرت بیدل به دیده میماند
هوش مصنوعی: حیا نمیخواست که تصویر او در دل به عنوان یک درد پنهان باقی بماند، چون حسرتی عمیق در دل بیدلان باقی میگذارد.