گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۰۴

بسکه بیمارتو بر بستر غم یکرو ماند
یاد گرداندن اگر داشت ته پهلو ماند
زندگی رفت ولی پاس وفا را نازم
کز قد خم به سرم سایهٔ آن ابرو ماند
چون مه نو همه را پیش‌کماندار قضا
تیغ جرأت سپر افکند و خم بازو ماند
تا قیامت اثر ننگ فضولی باقیست
چینی مجلس فغفورشکست و مو ماند
همه رفتند ازین باغ و طلب درکار است
آنچه از فاخته‌ها ماند همین ‌کوکو ماند
بازمی‌داردت از هرزه‌دوی کسب کمال
نافه چون پخته شد از همرهی آهو ماند
گردن از جیب چه تصویر برآرم یارب
رنگ در خامهٔ نقاش سر زانو ماند
ای حباب آینهٔ حسن وقار تو حیاست
چون عرق‌ریختی از چهره نخواهد رو ماند
همچو عکسی ‌که برد سادگی از آینه‌ها
هرچه در طبع تو جا کرد تو رفتی او ماند
فوت فرصت المی نیست‌که زایل‌گردد
رنگها رفت و به تشویش دماغم بو ماند
من‌گم‌کرده بضاعت به چه نازم بیدل
دلکی بود ازین پیش در آن‌ گیسو ماند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسکه بیمارتو بر بستر غم یکرو ماند
یاد گرداندن اگر داشت ته پهلو ماند
هوش مصنوعی: بسیار به خاطر تو غمگین و بیمار شده‌ام، حتی در خواب نیز یاد تو در کنارم حاضر است و می‌گوید که اگر فرصت داشتم، به یاد تو می‌ماندم.
زندگی رفت ولی پاس وفا را نازم
کز قد خم به سرم سایهٔ آن ابرو ماند
هوش مصنوعی: زندگی به سرعت سپری شد، اما من هنوز هم به خاطر وفاداری‌ام افتخار می‌کنم، زیرا از زیبایی و جذابیت او، که در قد و قامتش نمایان است، تحت تأثیر قرار گرفته‌ام.
چون مه نو همه را پیش‌کماندار قضا
تیغ جرأت سپر افکند و خم بازو ماند
هوش مصنوعی: زمانی که ماه نو (بهار) از راه می‌رسد، قضا و قدر مانند کماندار با قدرت و شجاعت به میدان می‌آید و همه را به چالش می‌کشد، اما در این میان، حتی توانایی مقاومت و ایستادگی نیز از برخی سلب می‌شود.
تا قیامت اثر ننگ فضولی باقیست
چینی مجلس فغفورشکست و مو ماند
هوش مصنوعی: تا همیشه، اثر شرم‌آور کنجکاوی باقی می‌ماند؛ در حالی که آن شخص در جمع به شکست و سقوط افتاد، اما موهای او همچنان باقی ماند.
همه رفتند ازین باغ و طلب درکار است
آنچه از فاخته‌ها ماند همین ‌کوکو ماند
هوش مصنوعی: همه از این باغ رفته‌اند و در جستجوی چیزی هستیم. تنها چیزی که از فاخته‌ها باقی مانده، همین صدای کوکو است.
بازمی‌داردت از هرزه‌دوی کسب کمال
نافه چون پخته شد از همرهی آهو ماند
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به کمال برسی و در زندگی به هدف‌های بزرگ دست یابی، باید از هرزه‌روی و بی‌هدفی پرهیز کنی. مانند گل نافی که وقتی به پختگی می‌رسد، کم‌کم از دوستی با آهو می‌پردازند و باید در مسیر رشد خود متمرکز بمانی.
گردن از جیب چه تصویر برآرم یارب
رنگ در خامهٔ نقاش سر زانو ماند
هوش مصنوعی: ای کاش تصویری از گردن معشوق در جیبم داشتم، اما رنگی که بتوانم با آن نقاشی کنم، تنها به سر زانوی من باقی مانده است.
ای حباب آینهٔ حسن وقار تو حیاست
چون عرق‌ریختی از چهره نخواهد رو ماند
هوش مصنوعی: ای حبابی که زیبایی و وقار تو مانند آینه است، حیات و زندگی تو به همین زیبایی بستگی دارد؛ همان‌طور که وقتی عرق از چهره می‌چکد، دیگر نشانه‌ای از آن زیبایی باقی نمی‌ماند.
همچو عکسی ‌که برد سادگی از آینه‌ها
هرچه در طبع تو جا کرد تو رفتی او ماند
هوش مصنوعی: شبیه به عکسی که سادگی از آینه‌ها برداشت، هر آنچه که در وجود تو جا گرفت، تو رفتی و آن تصویر باقی ماند.
فوت فرصت المی نیست‌که زایل‌گردد
رنگها رفت و به تشویش دماغم بو ماند
هوش مصنوعی: فرصت‌های گرانبها هرگز برنمی‌گردند و دردناک است که از دست بروند. در میان این نگرانی، احساسات و رنگ‌ها کمرنگ می‌شوند و دل را در تنگنا قرار می‌دهند.
من‌گم‌کرده بضاعت به چه نازم بیدل
دلکی بود ازین پیش در آن‌ گیسو ماند
هوش مصنوعی: من می‌گویم که چگونه با این توانایی و امکانات کم خودم را به زیبایی می‌زنم؛ دل‌نازک من، پیش از این هم در آن موهای مجنون‌وار که زیباست، ماندگار بود.