گنجور

غزل شمارهٔ ۱۳۰۲

کم نیست صحبت دل‌گر مرد، زن نماند
آیینه خانه‌ای هست‌، گر انجمن نماند
گر حسرت هوس‌کیش بازآید از فضولی
کلفت‌ کراست هر چند گل در چمن نماند
افسون کاهش اینجا تاب و تب نفسهاست
دامن‌ فشان بر این شمع تا سوختن نماند
عرفان ز فهم‌ دوری‌ست‌،‌ادراک بی‌ حضوری‌ست
جهدی‌ که در خیالت این علم و فن نماند
چون صبح از این بیابان چندان تلاش رم‌ کن
کز دامن بلندت‌ گرد شکن نماند
یاد گذشتگان هم آینده است اینجا
در کارگاه تجدید چیزی کهن نماند
بر وضع خلق ختم است آرایش حقیقت
گلشن ‌کجاست هرگه سرو و سمن نماند
مجنون به هر در و دشت محو کنار لیلی‌ست
عاشق به سعی غربت دور از وطن نماند
گرد خیال تا کی هر سو دهد نشانم
جایی روم‌ که آنجا او هم ز من نماند
این مبحث تو و من از نسخهٔ عدم نیست
گر زان دهن بگویم جای سخن نماند
یاران به وسع امکان در ستر حال‌ کوشید
تصویر انفعالیم گر پیرهن نماند
بیدل به دیر اعراض انصاف نیست ورنه
تاوان بت‌پرستی بر برهمن نماند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کم نیست صحبت دل‌گر مرد، زن نماند
آیینه خانه‌ای هست‌، گر انجمن نماند
هوش مصنوعی: اگر مردی باشی که بتوانی به خوبی درباره‌ی احساسات خود صحبت کنی، زن در خانه‌ات نخواهد ماند. این بدان معناست که اگر جمعی از دوستان و آشنایان نباشد، در خانه‌ات نیز آینه‌ای برای نشان دادن خود نخواهی داشت.
گر حسرت هوس‌کیش بازآید از فضولی
کلفت‌ کراست هر چند گل در چمن نماند
هوش مصنوعی: اگر حسرت عشق دوباره از کنجکاوی شما بیدار شود، بدانید که آن عشق متعلق به کیست، هرچند که گل‌ها در باغ نمانند.
افسون کاهش اینجا تاب و تب نفسهاست
دامن‌ فشان بر این شمع تا سوختن نماند
هوش مصنوعی: جذابیت و زیبایی این مکان به شدت تأثیرگذار است و به همین خاطر، باید بر روی این شمع دامن بیفشانی تا از سوختن آن جلوگیری شود.
عرفان ز فهم‌ دوری‌ست‌،‌ادراک بی‌ حضوری‌ست
جهدی‌ که در خیالت این علم و فن نماند
هوش مصنوعی: عرفان به فهمی عمیق و دقیق نیاز دارد که تنها با حضور واقعی و تجربه حاصل می‌شود. تلاشی که در خیال و تصور انجام شود، نمی‌تواند به درک حقیقی این علم و هنر منجر شود.
چون صبح از این بیابان چندان تلاش رم‌ کن
کز دامن بلندت‌ گرد شکن نماند
هوش مصنوعی: وقتی صبح می‌دمد، در این بیابان، به‌قدری تلاش کن که دیگر گرد و غباری از دامنت نماند.
یاد گذشتگان هم آینده است اینجا
در کارگاه تجدید چیزی کهن نماند
هوش مصنوعی: خاطره و یاد افرادی که در گذشته بودند، در واقع به آینده نیز مربوط می‌شود. در اینجا در محیطی که برای خلق و نوآوری است، چیزی از گذشته باقی نمانده است.
بر وضع خلق ختم است آرایش حقیقت
گلشن ‌کجاست هرگه سرو و سمن نماند
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که زیبایی و شکوه خلقت در یک نظم خاصی قرار دارد. اگر به دقت نگاه کنیم، می‌بینیم که هرگز نمی‌توان تنها به گل‌ها و درختان تکیه کرد زیرا آن‌ها همیشگی نیستند و در گذر زمان ممکن است از بین بروند. در واقع این متن به این نکته اشاره دارد که زیبایی دائمی نیست و باید آن را در یک چارچوب و با آگاهی از ناپایداری‌های زندگی درک کرد.
مجنون به هر در و دشت محو کنار لیلی‌ست
عاشق به سعی غربت دور از وطن نماند
هوش مصنوعی: مجنون همیشه در هر مکان و گوشه‌ای به یاد لیلی‌اش مشغول است و عاشق با تلاش و زحمت خود نمی‌گذارد که در دوری از وطن بماند.
گرد خیال تا کی هر سو دهد نشانم
جایی روم‌ که آنجا او هم ز من نماند
هوش مصنوعی: تا کی باید در خیالات و یادها بگردم و حال و احوالم را ببیند؟ به دنیای جدیدی می‌روم که در آنجا هیچ اثری از او نیست و یادش در دل من باقی نمی‌ماند.
این مبحث تو و من از نسخهٔ عدم نیست
گر زان دهن بگویم جای سخن نماند
هوش مصنوعی: این گفت‌وگو بین من و تو از بی‌محتوایی نیست، زیرا اگر از آن صحبت کنم، دیگر جایی برای گفتن باقی نخواهد ماند.
یاران به وسع امکان در ستر حال‌ کوشید
تصویر انفعالیم گر پیرهن نماند
هوش مصنوعی: دوستان سعی کردند تا حد امکان شرایط را پنهان کنند، اگر هم نتوانند ظاهر ما را بپوشانند، اثر احساس خود را نشان خواهند داد.
بیدل به دیر اعراض انصاف نیست ورنه
تاوان بت‌پرستی بر برهمن نماند
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر تأکید می‌کند که اگر کسی به مکان مقدسی مانند دیر پشت کند، برای او نادرست است، زیرا در این صورت هیچ مجازاتی برای کسی که به بت‌پرستی روی می‌آورد، باقی نمی‌ماند. به عبارتی دیگر، ترک کردن اوضاع مقدس و توجه نکردن به آن از نظر شاعر ناپسند است و ممکن است عواقب دیگری در پی داشته باشد.