غزل شمارهٔ ۱۳۰۱
دل بال یاس زد نفس مغتنم نماند
منزل غبار سیل شد و جاده هم نماند
آرام خود نبود نصیب غبار ما
نومیدیای دگر که کنون تاب رم نماند
افسون حرص هم اثرش طاقتآزماست
آن مایه اشتهاکه توان خورد غم نماند
سعی امید بر چه علم دست و پا زند
کز سرنوشت جز نم خجلت رقم نماند
فرسود از تپش مژه در چشم و محو شد
آخربه مشق هرزه نگاهی قلم نماند
برگ سپند سوخته دود شرار نیست
آتش به طبع ساز زد و زپر و بم نماند
یاد شباب نیز به پیری ز یاد رفت
دوزخ به از دمی که حضور ارم نماند
پوچ است قامت خم و آرایش امل
پرچم کسی چه شانه زند چون علم نماند
شرمی مگر بریم به دریوزهٔ عرق
دریا دگر چه موج طرازد که نم نماند
یاران سراغ ما به غبار عدم کنید
رفتیم آنقدر که نشان قدم نماند
اکنون نشان ناوک آهیم، آه کو
پشتکمان شکست به حدیکه خم نماند
بیدل حساب وهم رها کن چه زندگیست
بسیار رفت از عدد عمر و کم نماند
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل بال یاس زد نفس مغتنم نماند
منزل غبار سیل شد و جاده هم نماند
هوش مصنوعی: دل به یأس و ناامیدی دچار شد و دیگر فرصتی مناسب برای تنفس باقی نماند. خانه به دلایل نامساعد پر از غبار شده و راه و مسیر هم دیگر وجود ندارد.
آرام خود نبود نصیب غبار ما
نومیدیای دگر که کنون تاب رم نماند
هوش مصنوعی: آرامش نصیب ما نیست و غبار دلتنگی ما در حال افزایش است. ناامیدی دیگری به وجود آمده که دیگر تحمل و تاب این وضعیت را نداریم.
افسون حرص هم اثرش طاقتآزماست
آن مایه اشتهاکه توان خورد غم نماند
هوش مصنوعی: حرص و طمع به قدری سخت و خستهکننده است که باعث میشود انسان دائم در پی چیزهایی باشد که نمیتواند به دست بیاورد و در نهایت غم و نگرانیای برایش باقی نمیماند.
سعی امید بر چه علم دست و پا زند
کز سرنوشت جز نم خجلت رقم نماند
هوش مصنوعی: تلاش برای امید چه فایدهای دارد، وقتی که از سرنوشت جز حسرت و ندامت چیزی باقی نمانده است.
فرسود از تپش مژه در چشم و محو شد
آخربه مشق هرزه نگاهی قلم نماند
هوش مصنوعی: چشمش از تکرار حرکات مژه خسته شده و در پایان، تمام تمرکز و تلاشش برای نوشتن بیمعنا به پایان رسیده است.
برگ سپند سوخته دود شرار نیست
آتش به طبع ساز زد و زپر و بم نماند
هوش مصنوعی: برگ درخت سپند که سوخته، دیگر دودی از آن برنمیخیزد. آتش به طور طبیعی بر خود میزند، اما دیگر نه صدای زدن بر پَری باقی میماند و نه صدای بم.
یاد شباب نیز به پیری ز یاد رفت
دوزخ به از دمی که حضور ارم نماند
هوش مصنوعی: یاد جوانی هم در پیری فراموش میشود. بهتر است در جهنم باشی تا لحظهای که در حضور بهشت نباشی.
پوچ است قامت خم و آرایش امل
پرچم کسی چه شانه زند چون علم نماند
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تزیینات ظاهری و زیباییهای نمایشی بیمعنا و بیارزش هستند، زمانی که چیزی واقعی و پایدار در میان نیست. در واقع، وقتی اصل و حقیقتی وجود ندارد، هر گونه زینت یا نمایش ظاهری نمیتواند تأثیرگذار باشد.
شرمی مگر بریم به دریوزهٔ عرق
دریا دگر چه موج طرازد که نم نماند
هوش مصنوعی: آیا شرمی وجود دارد که ما در دریا غرق شویم؟ در حالی که دیگر هیچ موجی نیست که رطوبتی باقی بگذارد.
یاران سراغ ما به غبار عدم کنید
رفتیم آنقدر که نشان قدم نماند
هوش مصنوعی: دوستان، به یاد ما باشید و غمی که در غیابمان است را فراموش نکنید. ما آنچنان دور شدهایم که دیگر نشانهای از حضورمان باقی نمانده است.
اکنون نشان ناوک آهیم، آه کو
پشتکمان شکست به حدیکه خم نماند
هوش مصنوعی: در حال حاضر، نشانه تیر گازباری ما به وضوح دیده میشود. آه ما به قدری قوی است که نتوانسته به کمان بازگردد و دیگر هیچ انعطافی در آن باقی نمانده است.
بیدل حساب وهم رها کن چه زندگیست
بسیار رفت از عدد عمر و کم نماند
هوش مصنوعی: بیدل، دیگر به خیالات و تصورات بیمورد فکر نکن و به زندگی واقعی بپرداز، چون عمر زیادی را از دست دادهای و زمان زیادی هم باقی نمانده است.