غزل شمارهٔ ۱۳۰۰
گر آیینهات در مقابل نماند
خیال حق و فکر باطل نماند
نه صبحیست اینجا نه بامیست پیدا
کجا عرش وکو فرش اگر دل نماند
همینپوست مغز است اگر واشکافی
خیال است لیلی چو محمل نماند
نم خون عشاق اگر شستهگردد
حنا نیز در دست قاتل نماند
ز دانش به صد عقده افتاده کارت
جنونگرکنی هیچ مشکل نماند
نخواهی به تاب نفس غره بودن
که این شمع آخر به محفل نماند
نشان گیر ازگرد عنقا سراغم
به آن نقش پاییکه درگل نماند
برد شوق اگر لذت نارسیدن
اقامت در آغوش منزل نماند
مجازآفرین است میل حقیقت
کرم گرکند ناز سایل نماند
نفس عالمی دارد امّا چه حاصل
دو دم بیش پرواز بسمل نماند
جهان جمله فرش خیال است امّا
ز صیقل گر آیینه غافل نماند
دل جمع دارد چه دنیا چه عقبا
چوگوهر شدی بحر و ساحل نماند
در این بزم ز آثار اسرارسنجان
چه ماند اگر شعر بیدل نماند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر آیینهات در مقابل نماند
خیال حق و فکر باطل نماند
هوش مصنوعی: اگر آینهات در برابر تو نباشد، دیگر خیالات درست و افکار نادرست نخواهند ماند.
نه صبحیست اینجا نه بامیست پیدا
کجا عرش وکو فرش اگر دل نماند
هوش مصنوعی: نه صبحی در اینجا هست و نه نشانی از صبحانهای. بگو کجا است عرش و فرش، اگر دل در این میان نباشد.
همینپوست مغز است اگر واشکافی
خیال است لیلی چو محمل نماند
هوش مصنوعی: اگر به دقت به مسائل نگاه کنیم، متوجه میشویم که حقیقتها و زیباییها در ظواهر ساده نهفتهاند. وقتی که افکار و تخیلات به حقیقت میپیوندند، دیگر چیزی از زیبایی واقعی نمیماند.
نم خون عشاق اگر شستهگردد
حنا نیز در دست قاتل نماند
هوش مصنوعی: اگر قطرههای خون عاشقان پاک شوند، حتی حنا در دست قاتل نیز نخواهد ماند.
ز دانش به صد عقده افتاده کارت
جنونگرکنی هیچ مشکل نماند
هوش مصنوعی: با بهرهگیری از دانش، مشکلات و پیچیدگیها به سادگی حل میشوند و دیگر هیچ چالشی باقی نمیماند.
نخواهی به تاب نفس غره بودن
که این شمع آخر به محفل نماند
هوش مصنوعی: نمیخواهی دچار فریب و ظاهرسازی باشی، زیرا این روشنایی مانند شمعی است که دیر یا زود خاموش میشود و در محفل باقی نخواهد ماند.
نشان گیر ازگرد عنقا سراغم
به آن نقش پاییکه درگل نماند
هوش مصنوعی: به دنبال نشانهای از من باش و به یاد داشته باش که رد پایی از من باقی نمانده است.
برد شوق اگر لذت نارسیدن
اقامت در آغوش منزل نماند
هوش مصنوعی: اگر شوق بردم، لذتی که از نرسیدن به مقصد به دست میآید، دیگر در آغوش خانه باقی نخواهد ماند.
مجازآفرین است میل حقیقت
کرم گرکند ناز سایل نماند
هوش مصنوعی: اگر حقیقتی در دل کسی گشایش یابد و به او عشق و kindness نشان دهد، دیگر درخواستی از دیگران برای او باقی نخواهد ماند.
نفس عالمی دارد امّا چه حاصل
دو دم بیش پرواز بسمل نماند
هوش مصنوعی: زندگی دارای ارزش و عمق است، اما چه فایده دارد وقتی که طول عمر انسان کوتاه و محدود است، مانند پرواز پرندهای که به زودی در دام شکارچی میافتد و دیگر نمیتواند ادامه دهد.
جهان جمله فرش خیال است امّا
ز صیقل گر آیینه غافل نماند
هوش مصنوعی: جهان مانند فرشی از خیال است، اما اگر از صیقلدهنده و تمیزکننده ی آئینه غافل نشویم، میتوانیم زیباییهای آن را بهتر ببینیم.
دل جمع دارد چه دنیا چه عقبا
چوگوهر شدی بحر و ساحل نماند
هوش مصنوعی: دل در خود جمع شده، چه در دنیا چه در آخرت. وقتی که تو همچون گوهر باشی، دیگر نه دریا باقی میماند و نه ساحل.
در این بزم ز آثار اسرارسنجان
چه ماند اگر شعر بیدل نماند
هوش مصنوعی: در این مهمانی، اگر آثار اسرارآمیز شاعران بزرگ باقی نماند، چه چیز دیگری باقیمانده است؟ اگر شعر بیدل وجود نداشته باشد، هیچ چیز ارزشمندی در این بزم نخواهد ماند.