گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۹۹

رشته بگسیخت نفس زیر و بم ساز نماند
گوش ما باز شد امروز که آواز نماند
واپسی بین‌ که به صد کوشش ازین قافله‌ها
بازماندن دو قدم نیز ز ما باز نماند
ترک جرأت‌ کن اگر عافیتت می‌باید
آشیان در ته بال است چو پرواز نماند
ساز اظهار جز انجام نفس هیچ نبود
خواستم درد دلی سرکنم آغاز نماند
شرم مخموری‌ام از جبههٔ مینای غرور
عرقی ریخت که می در قدح راز نماند
با همه نفی سخن شوخی معنی باقیست
بال و پر ریخت گل و رنگ ز پرواز نماند
غنچهٔ راز ازل نیم تبسم پرداخت
پردهٔ غیر هجوم لب غماز نماند
سایه از رنگ مگر صرفهٔ تحقیق برد
هرچه ما آینه‌کردیم به پرداز نماند
موج ما را زگهر پای هوس خورد به سنگ
سعی لغزید به دل‌گرد تک وتاز نماند
بیدل این باغ همان جلوه بهار است اما
شوق ما زنگ زد آیینهٔ‌گداز نماند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رشته بگسیخت نفس زیر و بم ساز نماند
گوش ما باز شد امروز که آواز نماند
هوش مصنوعی: نفس از ما جدا شد و شور و حال ساز دیگر در دسترس نیست. امروز فهمیدیم که صدایی دیگر وجود ندارد و ما تنها مانده‌ایم.
واپسی بین‌ که به صد کوشش ازین قافله‌ها
بازماندن دو قدم نیز ز ما باز نماند
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن که ما با تمام تلاش‌هایمان از این گروه و جمعیت عقب نماندیم و حتی دو قدم هم از ما فاصله نگرفتند.
ترک جرأت‌ کن اگر عافیتت می‌باید
آشیان در ته بال است چو پرواز نماند
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در آسایش باشی، باید از خود جرأت به خرج دهی، زیرا اگر پرواز کردن برایت ممکن نباشد، جا و مقام تو در زیر بال‌های دیگران خواهد بود.
ساز اظهار جز انجام نفس هیچ نبود
خواستم درد دلی سرکنم آغاز نماند
هوش مصنوعی: فقط با بیان احساسات و عواطف، کار خاصی نمی‌توان انجام داد. وقتی خواستم از دل خود بگویم، فرصتی باقی نماند.
شرم مخموری‌ام از جبههٔ مینای غرور
عرقی ریخت که می در قدح راز نماند
هوش مصنوعی: شرم می‌کشم که سرمست و مغرورم، عرقی از من ریخته شده که دیگر نمی‌شود پنهانش کرد.
با همه نفی سخن شوخی معنی باقیست
بال و پر ریخت گل و رنگ ز پرواز نماند
هوش مصنوعی: اگرچه ماشی به ظاهر می‌تواند بی‌معنا به نظر برسد، اما هنوز هم مفهوم عمیق‌تری در پس آن وجود دارد. پس از اینکه بال و پر گل از بین می‌رود و رنگ و زیبایی‌اش کمرنگ می‌شود، در واقع چیزی از آن باقی نمی‌ماند. این نشان می‌دهد که حتی زمانی که ظاهراً همه چیز نابود می‌شود، هنوز هم یک معنا و جوهر در زیر سطح وجود دارد.
غنچهٔ راز ازل نیم تبسم پرداخت
پردهٔ غیر هجوم لب غماز نماند
هوش مصنوعی: رازهای ازل به گونه‌ای لطیف و دلنشین بیان می‌شوند، و دیگران به راحتی نمی‌توانند آن را فاش کنند. در این بین، نزدیکان و انتقادکنندگان نمی‌توانند از وجود این راز آگاه شوند و لب به سخن بگشایند.
سایه از رنگ مگر صرفهٔ تحقیق برد
هرچه ما آینه‌کردیم به پرداز نماند
هوش مصنوعی: اگر سایه‌چیزی از رنگ بگیرد، دیگر تحقیق و بررسی نمی‌تواند حقیقت را نشان دهد؛ هر آنچه که ما به نمایش گذاشتیم، در پردازش نهایی باقی نخواهد ماند.
موج ما را زگهر پای هوس خورد به سنگ
سعی لغزید به دل‌گرد تک وتاز نماند
هوش مصنوعی: امواج عشق ما را به سختی‌های زندگی می‌کوبند و تلاش‌های ما در دل، نتوانسته است ما را از لغزش‌ها و ناپایداری‌ها حفظ کند.
بیدل این باغ همان جلوه بهار است اما
شوق ما زنگ زد آیینهٔ‌گداز نماند
هوش مصنوعی: بیدل، این باغ نماد زیبایی و جذابیت بهار است، اما اشتیاق و آرزوی ما باعث شده که زیبایی آن در آینه زندگی‌مان کمرنگ و غبارآلود شود.