گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۸۹

اگر درد طلب این گردم از رفتار جوشاند
صدای ‌پای من خون از رگ کهسار جوشاند
چه اقبال ‌است یا رب دود سودای محبت را
که ‌شمع از رشته‌ای‌ کز پا کشد دستار جوشاند
رموز یأس‌ می‌پوشم به ستر عجز می‌کوشم
که می‌ترسم شکست بال من منقار جوشاند
چه تدبیر از بنای سایه پردازد غم هستی
مگر برخیزم ازخود تا هوا دیوار جوشاند
مشوران از تکلف آنقدر طبع ملایم را
که آتش می‌شود آبی‌ که ‌کس بسیار جوشاند
به‌اظهار یقین هم غرّهٔ دعوی مشو چندان
کز انگشت‌ شهادت صورت زنهار جوشاند
به‌خاموشی امان‌خواه از چنین هنگامهٔ باطل
که حرف حق چو منصور از زبانها دار جوشاند
دل هر دانه می‌باشد به چندین ریشه آبستن
گریبان ‌گر درد یک سبحه صد زنار جوشاند
من و آن بستر ضعفی‌که افسون ادب آنجا
صدا را خفته چون رگ از تن بیمار جوشاند
قیامت می‌برم بر چرخ و از فکر خودم غافل
حیا ای کاش چون صبحم گریبان ‌وار جوشاند
جمال مدعا روشن نشد از صیقل دیگر
مگر خاکستر از آیینه‌ام دیدار جوشاند
به کلفت ساختم از امتداد زندگی بیدل
چو آب استادگی از حد برد زنگار جوشاند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر درد طلب این گردم از رفتار جوشاند
صدای ‌پای من خون از رگ کهسار جوشاند
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به خاطر عشق و طلب، با درد زندگی کنم، باید صدای پایم را بشنوید که همچون جوی خون از رگ های کوه می‌جوشد.
چه اقبال ‌است یا رب دود سودای محبت را
که ‌شمع از رشته‌ای‌ کز پا کشد دستار جوشاند
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به سرنوشت و قضا و قدر اشاره دارد و به احساس عمیق عشق و داغی آن می‌پردازد. در اینجا شخص گوینده به نوعی از خوش‌شانسی یا شگفتی خود می‌گوید که چطور عشق او، مانند شمعی که به خاطر حرارتش شعله‌ور می‌شود، از زندگی‌اش جدا می‌افتد. در واقع، شدت احساس عشق و جذبه‌ی آن به قدری است که می‌تواند تبعاتی جدی و عمیق در زندگی ایجاد کند.
رموز یأس‌ می‌پوشم به ستر عجز می‌کوشم
که می‌ترسم شکست بال من منقار جوشاند
هوش مصنوعی: من احساس ناامیدی و ناتوانی خود را پنهان می‌کنم، چرا که نگرانم که شکست در دلم مانند یک زخم عمیق باقی بماند و مرا در آغوش بگیرد.
چه تدبیر از بنای سایه پردازد غم هستی
مگر برخیزم ازخود تا هوا دیوار جوشاند
هوش مصنوعی: چه فکر و تدبیری باید کرد تا سایه غم وجود ما را نپوشاند؟ آیا باید خود را از این حالت بیرون بکشم تا به سمت آسمان و آزادی بروم؟
مشوران از تکلف آنقدر طبع ملایم را
که آتش می‌شود آبی‌ که ‌کس بسیار جوشاند
هوش مصنوعی: هرگاه انسان خود را به زحمت و تکلف بیندازد، مانند آبی می‌شود که در اثر حرارت زیاد به جوش می‌آید و لطافت خود را از دست می‌دهد.
به‌اظهار یقین هم غرّهٔ دعوی مشو چندان
کز انگشت‌ شهادت صورت زنهار جوشاند
هوش مصنوعی: به طور قطع و مسلم به خودت مغرور نشو و در ادعاهایت زیاده‌روی نکن، چرا که ممکن است از اثبات و شهادت چیزی که به آن تکیه داری، واقعیت‌های دیگری بیرون بیاید.
به‌خاموشی امان‌خواه از چنین هنگامهٔ باطل
که حرف حق چو منصور از زبانها دار جوشاند
هوش مصنوعی: از چنین زمانه‌ی بی‌اساسی که سخن حقیقت مانند منصور در زبان‌ها به جوش می‌آید، از خاموشی درخواست امان کن.
دل هر دانه می‌باشد به چندین ریشه آبستن
گریبان ‌گر درد یک سبحه صد زنار جوشاند
هوش مصنوعی: دل هر دانه‌ای می‌تواند منبعی از احساسات و ارتباطات عمیق باشد و با وجود ریشه‌های متعددش، می‌تواند در مواجهه با درد و مشکل، به شدت واکنش نشان دهد و احساسات گوناگونی را ایجاد کند. مانند این‌که وقتی دردی بر کسی وارد می‌شود، ممکن است این درد به طور گسترده‌تری احساس شود و آثار آن به دیگران نیز برسد.
من و آن بستر ضعفی‌که افسون ادب آنجا
صدا را خفته چون رگ از تن بیمار جوشاند
هوش مصنوعی: من و آن بستر با ضعف‌هایی مواجه هستیم که جاذبه‌های ادب باعث شده صدایی در آن مکان خاموش بماند، مانند رگی که از بدن بیمار جریان دارد.
قیامت می‌برم بر چرخ و از فکر خودم غافل
حیا ای کاش چون صبحم گریبان ‌وار جوشاند
هوش مصنوعی: در روز قیامت، من بر گردونه‌ای از سرنوشت سوار می‌شوم و از افکار خود غافل می‌شوم. ای کاش مثل صبح زود که شروع روز را با انرژی و شادابی می‌توان آغاز کرد، همواره در حال جوش و خروش باشم.
جمال مدعا روشن نشد از صیقل دیگر
مگر خاکستر از آیینه‌ام دیدار جوشاند
هوش مصنوعی: زیبایی خواسته‌هایم به وضوح نشان داده نشد مگر اینکه خاکستر از آینه‌ام جوش و خروش را به نمایش گذاشت.
به کلفت ساختم از امتداد زندگی بیدل
چو آب استادگی از حد برد زنگار جوشاند
هوش مصنوعی: من با تکیه بر سال‌ها زندگی‌ام، برای خودم پایه‌ای مستحکم ساخته‌ام، مانند آبی که بی‌وقفه می‌جوشد و زنگارها را از بین می‌برد.