گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۸۸

به هرجا باغبان در یاد مستان تاک بنشاند
بگو تا بهر زاهد یک دو تا مسواک بنشاند
به‌ گلشن فکر راحت غنچه را غمناک بنشاند
گهر را ضبط خود در عقدهٔ امساک بنشاند
به رفع تلخی ایام باید خون دل خوردن
مگر صهبا خمار وهم این تریاک بنشاند
صباگر مرهم شبنم نهد برروی زخم‌گل
ز خار منتش عمری ‌گریبان چاک بنشاند
درین‌گلشن نهال ناله دارد نوبر داغی
گل ساغر تواند چید هرکس تاک بنشاند
خیال طرهٔ حور است ز!هد را اگر بر سر
ز بهر زلف حوران شانه از مسواک بنشاند
دمی چون‌ صبح می‌خواهم قفس بر دوش پروازی
چون‌گل تاکی سپهرم در دل صد چاک بنشاند
چو عشق آمد، خیال غیر، رخت از سینه می بندد
شکوه برق گرد یک جهان خاشاک بنشاند
شکار زخمی‌ام‌، بیتابی‌ام دارد تماشایی
مبادا جوش خونم الفت فتراک بنشاند
گر چرخت نوازش‌کرد از مکرش مباش ایمن
کمان چون تیر را در برکشد بر خاک بنشاند
نصیب دانه نبود ز آسیا غیر از پریشانی
غبار خاطرم کی‌گردش افلاک بنشاند
اگر از موج‌ گوهر می‌توان زد آب بر آتش
عرق هم‌ گرمی آن روی آتشناک بنشاند
به ساز عافیت چون شعله تدبیری نمی‌یابم
ز خود برخاستن شاید غبارم پاک بنشاند
چوگل پر می‌زنم در رنگ و از خود برنمی‌آیم
مرا این آرزو تا کی ‌گریبان ‌چاک بنشاند
به رنگ قطره با هر موج دارم نقد ایثاری
مبادا گوهرم در عقدهٔ امساک بنشاند
تحیر گر نپردازد به ضبط‌ گریهٔ عاشق
غبار عالمی از دیده ی نمناک بنشاند
طرب‌خواهی نفس در یاد مژگانش به‌دل بشکن
تواند جام می برداشت هرکس تاک بنشاند
صفای باده ی تحقیق اگر صیقل زند ساغر
برون چون زنگت از آیینهٔ ادراک بنشاند
به شو‌خی مشکل است از طینتم رفع هوس ‌بیدل
مگر آب از حیا گشتن غبار خاک بنشاند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به هرجا باغبان در یاد مستان تاک بنشاند
بگو تا بهر زاهد یک دو تا مسواک بنشاند
هوش مصنوعی: هر جا که باغبان در خاطر مستان انگور بکارد، بگو تا زاهد هم برای خود یک یا دو مسواک بگذارد.
به‌ گلشن فکر راحت غنچه را غمناک بنشاند
گهر را ضبط خود در عقدهٔ امساک بنشاند
هوش مصنوعی: در گلستان فکر، آرامش غنچه را با اندوه همراه می‌سازد و در این نگرش، گوهر وجود را نیز در قید و بند خودداری قرار می‌دهد.
به رفع تلخی ایام باید خون دل خوردن
مگر صهبا خمار وهم این تریاک بنشاند
هوش مصنوعی: برای مقابله با دشواری‌های زندگی، باید از درد و رنج شکایتی نکنیم، مگر اینکه نوشیدنی خوش‌طعم و یا مواد مخدر حال ما را بهتر کند.
صباگر مرهم شبنم نهد برروی زخم‌گل
ز خار منتش عمری ‌گریبان چاک بنشاند
هوش مصنوعی: اگر نسیم، شبنم را بر زخم گل بپاشد، این باعث می‌شود که گل از زخم خود آرامش یابد و دیگر به خاطر خارهایی که دارد، گریبانش را پاره نکند و آرامش بیشتری پیدا کند.
درین‌گلشن نهال ناله دارد نوبر داغی
گل ساغر تواند چید هرکس تاک بنشاند
هوش مصنوعی: این گلستان سرشار از زندگی و احساسات است. در اینجا، درختی وجود دارد که از غم و اندوه خبر می‌دهد و گل‌های تازه‌ای که در حال شکفتن هستند، خود نشانه‌ای از زیبایی و درد جدایی هستند. هرکس که برای خود انگور بکارد، می‌تواند میوه‌های شیرین و خوشی را برداشت کند.
خیال طرهٔ حور است ز!هد را اگر بر سر
ز بهر زلف حوران شانه از مسواک بنشاند
هوش مصنوعی: تصویر موهای دلبرانه و زیبای حوریان در ذهن است؛ گویی برای شانه زدن زلف‌های حوران، به جای شانه، از مسواک استفاده می‌شود.
دمی چون‌ صبح می‌خواهم قفس بر دوش پروازی
چون‌گل تاکی سپهرم در دل صد چاک بنشاند
هوش مصنوعی: لحظه‌ای می‌خواهم که مانند صبح روشن و تازه باشد، قفسی که بر دوش دارم، به پروازی شبیه گل بر روی تاک تبدیل شود و خاوران (سپهر) در دل من جایی برای زخم‌ها و چاک‌هایم فراهم آورد.
چو عشق آمد، خیال غیر، رخت از سینه می بندد
شکوه برق گرد یک جهان خاشاک بنشاند
هوش مصنوعی: زمانی که عشق وارد دل شود، تمام افکار و خیالات دیگر از درون فرد خارج می‌شوند. عشق مانند برقی است که نغمه‌ای را از میان انبوهی از خاشاک به یادگار می‌گذارد.
شکار زخمی‌ام‌، بیتابی‌ام دارد تماشایی
مبادا جوش خونم الفت فتراک بنشاند
هوش مصنوعی: من زخمی‌ام و در حالتی ناآرام به سر می‌برم، نکند که خونم به خاطر این احساسات شدید، باعث شود که به دام بیفتم.
گر چرخت نوازش‌کرد از مکرش مباش ایمن
کمان چون تیر را در برکشد بر خاک بنشاند
هوش مصنوعی: اگر خوب و مهربانانه با تو رفتار کرد، فریب نخور. مانند کمان که اگر تیر را خودش به دوش بکشد، ممکن است آن را بر زمین بیندازد.
نصیب دانه نبود ز آسیا غیر از پریشانی
غبار خاطرم کی‌گردش افلاک بنشاند
هوش مصنوعی: دانه‌ای که در آسیاب نیست، جز سردرگمی و بی‌نظمی نصیبش نمی‌شود. گرد و غبار یادهایم، چه زمان در چرخش آسمان‌ها آرام می‌گیرد؟
اگر از موج‌ گوهر می‌توان زد آب بر آتش
عرق هم‌ گرمی آن روی آتشناک بنشاند
هوش مصنوعی: اگر بتوان از امواج دریا مروارید به دست آورد، به همین ترتیب هم اگر قطره‌ای عرق بر آتش بریزد، می‌تواند حرارت آن را کاهش دهد.
به ساز عافیت چون شعله تدبیری نمی‌یابم
ز خود برخاستن شاید غبارم پاک بنشاند
هوش مصنوعی: در زندگی که با آرامش و راحتی دنبال می‌شود، نمی‌توانم تدبیر و برنامه‌ریزی مناسبی داشته باشم. شاید اگر از خودم برخیزم و تلاش کنم، بتوانم مشکلاتم را برطرف و غبار ناامیدی را از خود بزدایم.
چوگل پر می‌زنم در رنگ و از خود برنمی‌آیم
مرا این آرزو تا کی ‌گریبان ‌چاک بنشاند
هوش مصنوعی: من همچون پرنده‌ای که در میان رنگ‌ها پرواز می‌کند، در تلاش برای رسیدن به خواسته‌هایم هستم و از خودم دور نمی‌شوم. اما نمی‌دانم تا کی این آرزو می‌تواند مرا به این حال و روز وا دارد.
به رنگ قطره با هر موج دارم نقد ایثاری
مبادا گوهرم در عقدهٔ امساک بنشاند
هوش مصنوعی: من مانند قطره‌ای هستم که با هر موجی در دریا حرکت می‌کنم و به خاطر ایثار و فداکاری‌ام امید دارم که ارزش و گوهری که دارم، به خاطر خودداری و احتیاط از دست نرود.
تحیر گر نپردازد به ضبط‌ گریهٔ عاشق
غبار عالمی از دیده ی نمناک بنشاند
هوش مصنوعی: اگر کسی در حیرت غرق نشود، گریه‌های عاشق می‌تواند غبار و مشکلات زندگی را از چشمان او پاک کند.
طرب‌خواهی نفس در یاد مژگانش به‌دل بشکن
تواند جام می برداشت هرکس تاک بنشاند
هوش مصنوعی: کسی که به یاد مژگان معشوقش باشد و از این یاد خوشحال شود، می‌تواند با دل شاد، شراب بنوشد و از زندگی لذت ببرد. هر کس که درخت انگور بکارد، می‌تواند از می لذت ببرد.
صفای باده ی تحقیق اگر صیقل زند ساغر
برون چون زنگت از آیینهٔ ادراک بنشاند
هوش مصنوعی: اگر دل پاک و خالصی برای پیگیری حقیقت وجود داشته باشد، این دل به مانند آیینه‌ای می‌تواند زنگاری که بر تفکر نشسته را از بین ببرد و زیبایی‌های واقعی را نمایان کند.
به شو‌خی مشکل است از طینتم رفع هوس ‌بیدل
مگر آب از حیا گشتن غبار خاک بنشاند
هوش مصنوعی: کنار گذاشتن تمایلات و خواسته‌های نفسانی برای من دشوار است، مگر اینکه مثل آب، حیا و شرم بر من تأثیر بگذارد و مانند گرد و غبار برطرف شود.