غزل شمارهٔ ۱۲۸۵
گل به سر، جام به کف، آن چمن آیین آمد
میکشان مژده، بهار آمد و رنگین آمد
طبعم از دست زبانسوز تبی داشت چو شمع
عاقبت خامشیام بر سر بالین آمد
نخل گلزار محبت ثمر عیش نداد
مصرع آه همان یأس مضامین آمد
حیرتم بیاثر از انجمن عالم رنگ
همچو آیینه ز صورتکدهٔ چین آمد
حاصل این چمن از سودن دستم گل کرد
به کف از آبلهام دامن گلچین آمد
هیچکس از غم اسباب نیامد بیرون
بار نابستهٔ این قافله سنگین آمد
چه خیالست سر از خواب گران برداریم
پهلوی ما چو گهر در تهی بالین آمد
چون نفس سر به خط وحشت دل میتازیم
جاده در دامن این دشت همان چین آمد
باز بیروی تو در فصل جنون جوش بهار
سایهٔ گل به سرم پنجهٔ شاهین آمد
خون به دل، خاک به سر، آه به لب، اشک به چشم
بیجمال تو چهها بر من مسکین آمد
بیدل آسودهتر از موج گهر خاک شدیم
رفتن از خویش چه مقدار به تمکین آمد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گل به سر، جام به کف، آن چمن آیین آمد
میکشان مژده، بهار آمد و رنگین آمد
هوش مصنوعی: با سر گلی و در دست جامی، آنجا در چمن میکشان مست آمادهاند. مژده بدهید که بهار آمده و رنگ و بوی تازهای با خود آورده است.
طبعم از دست زبانسوز تبی داشت چو شمع
عاقبت خامشیام بر سر بالین آمد
هوش مصنوعی: دل و جانم به خاطر درد و رنجی که از زبان تیرآور دارم، به شدت از پا افتاده و مانند شمعی در حال ذوب شدن است و در نهایت سکوت و خاموشیام به سراغم میآید، درست مانند لحظهای که بر سر بالین میروم.
نخل گلزار محبت ثمر عیش نداد
مصرع آه همان یأس مضامین آمد
هوش مصنوعی: در گلزار محبت، درختی که باید میوه خوشبختی بدهد، تنها حسرت و ناامیدی را به ارمغان آورده است.
حیرتم بیاثر از انجمن عالم رنگ
همچو آیینه ز صورتکدهٔ چین آمد
هوش مصنوعی: حیرت من از جمع افراد، بیفایده است؛ مانند آینهای که تنها بازتابی از چهره کاخ چین دارد.
حاصل این چمن از سودن دستم گل کرد
به کف از آبلهام دامن گلچین آمد
هوش مصنوعی: ثمرهی این باغ این است که با دست خودم گلی را چیدهام. با وجود زخمهای روی دستم، خوشهی زیبایی از گل را به دست آوردهام.
هیچکس از غم اسباب نیامد بیرون
بار نابستهٔ این قافله سنگین آمد
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانست از غم و اندوه خارج شود، زیرا بار سنگینی که بر دوش این قافله است، هنوز به مقصد نرسیده است.
چه خیالست سر از خواب گران برداریم
پهلوی ما چو گهر در تهی بالین آمد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی از خواب عمیق و طولانی بیدار میشویم، چقدر دلانگیز است که یک چیز با ارزش و زیبا در نزدیکی ما قرار داشته باشد، مانند جواهری در کنار ما که به خوابمان رنگ و حس زیبایی میبخشد.
چون نفس سر به خط وحشت دل میتازیم
جاده در دامن این دشت همان چین آمد
هوش مصنوعی: وقتی نفس ناامیدی بر دل غلبه میکند، مسیر زندگی در این دشت که خود شبیه چین و چروکهایی است، ادامه مییابد.
باز بیروی تو در فصل جنون جوش بهار
سایهٔ گل به سرم پنجهٔ شاهین آمد
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات شدید و شورانگیز خود در فصل بهار صحبت میکند، زمانی که زیبایی گلها و حضور محبوبش دلش را پر کرده است. او به نوعی احساس شوق و روحیه پرنشاطی را توصیف میکند، که همچنین نمایانگر عمق عشق و اشتیاق اوست. در عین حال، سایهٔ محبوبش بر او سنگینی میکند و به نوعی احساس تسلط و قدرت او را منتقل میسازد.
خون به دل، خاک به سر، آه به لب، اشک به چشم
بیجمال تو چهها بر من مسکین آمد
هوش مصنوعی: در دلم غم و اندوهی عمیق دارم، بر سرم خاکی به نشانهی عزاداری ریختم، آهی از نهاد کشیدهام و اشکی در چشمانم نشسته است. نبودن زیبایی تو، چه بر سر من بیچاره آورده است.
بیدل آسودهتر از موج گهر خاک شدیم
رفتن از خویش چه مقدار به تمکین آمد
هوش مصنوعی: در این دنیا، مانند موجی از گوهر (گنج)، به آرامش رسیدهایم. ما در سفر دوری از خود، به میزانی به آرامش و تسلیم رسیدهایم.
حاشیه ها
1402/03/21 15:06
فاطمه یاوری
طبعم از دست زبانسوز تبی داشت چو شمع
عاقبت خامشیام بر سر بالین آمد....!
.
خون به دل، خاک به سر، آه به لب، اشک به چشم
بی جمال تو چهها بر من مسکین آمد....