گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۸۲

ز ابرام طلب نومیدی‌ام آخر به چنگ آمد
دعا از بس ‌گرانی‌ کرد دستم زیر سنگ آمد
ز سعی هرزه‌جولان رنجها بردم درین وادی
ز پایم خار اگر آمد برون از پای لنگ آمد
به رنگ صبح احرام چه گلشن داشتم یا رب
که انداز خرامم در نظر پر نیمرنگ آمد
تحیر بسمل تأثیر آن مژگان خونریزم
که از طوفش نگه تا سوی من آمد خدنگ آمد
به استقبالم از یاد نگاه کافرآیینش
قیامت آمد، آشوب پری‌، آمد فرنگ آمد
غباری داشتم در خامهٔ نقاش موهومی
شکست از دامنش گل‌کرد و تصویرم به رنگ آمد
به افسون وفا آخر غم او کرد ممنونم
که از دل دیر رفت اما چو آمد بیدرنگ آمد
به احسانها‌ی بیجا خواجه می‌نازد نمی‌داند
که خضر نشئهٔ توفیقش از صحرای بنگ آمد
شکست دل نمی‌دیدم نفس گر جمع می‌کردم
به رنگ غنچه این مشتم به خاطر بعد جنگ آمد
به یاد نیستی رو تا شوی از زندگی ایمن
به آسانی برون نتوان ز کام این نهنگ آمد
دو روزی طرف با دل هم ‌ببستم چون نفس بیدل
بر این تمثال آخر خانهٔ آیینه تنگ آمد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز ابرام طلب نومیدی‌ام آخر به چنگ آمد
دعا از بس ‌گرانی‌ کرد دستم زیر سنگ آمد
هوش مصنوعی: از شدت فشار و ناامیدی، به درگاه خدا دعا کردم و در نهایت دعا به برکت بارش باران امید، به دستم رسید. اما به خاطر سنگینی مشکلات، دستم زیر بار این سنگین قرار گرفت.
ز سعی هرزه‌جولان رنجها بردم درین وادی
ز پایم خار اگر آمد برون از پای لنگ آمد
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش‌های بی‌هدف و بی‌نتیجه‌ام، در این مسیر زجرهای زیادی کشیدم. اگر هم خارهایی زیر پایم بیفتند، به خاطر ناتوانی‌ام در حرکت آزادانه است.
به رنگ صبح احرام چه گلشن داشتم یا رب
که انداز خرامم در نظر پر نیمرنگ آمد
هوش مصنوعی: در صبح وقتی که آماده می‌شدم، باغی زیبا را در نظر داشتم. ای کاش این لحظه را با دیگران به اشتراک می‌گذاشتم، اما آنچه دیدم، ترکیبی از رنگ‌ها بود که کمی نامشخص به نظر می‌رسید.
تحیر بسمل تأثیر آن مژگان خونریزم
که از طوفش نگه تا سوی من آمد خدنگ آمد
هوش مصنوعی: تحیر و سردرگمی ناشی از نگاه‌های پرجاذبه و تاثیرگذار اوست که همچون تیر زهرآگینی به سمت من پرتاب شده و جذابیتش موجب حالت بی‌حالی و حیرت در من شده است.
به استقبالم از یاد نگاه کافرآیینش
قیامت آمد، آشوب پری‌، آمد فرنگ آمد
هوش مصنوعی: به سمت من آمد و یاد نگاه او که مثل کافرها بود، روز قیامت به نظر رسید. این باعث شد تا آشوب و پریشانی در من ایجاد شود و به دنیای جدید و فرنگی وارد شوم.
غباری داشتم در خامهٔ نقاش موهومی
شکست از دامنش گل‌کرد و تصویرم به رنگ آمد
هوش مصنوعی: من در روح خود غباری داشتم، که ناگهان به دل نقاش خیالی‌ام زد و از دامن او رنگ و بویی به تصویرم بخشید و جلوه‌ام را زنده کرد.
به افسون وفا آخر غم او کرد ممنونم
که از دل دیر رفت اما چو آمد بیدرنگ آمد
هوش مصنوعی: با جادو و صداقت، در نهایت غم او را پذیرفته‌ام. از این بابت سپاسگزارم که دیر از دل رفته است، اما وقتی برگشته، فوراً و بی‌درنگ بازگشته است.
به احسانها‌ی بیجا خواجه می‌نازد نمی‌داند
که خضر نشئهٔ توفیقش از صحرای بنگ آمد
هوش مصنوعی: خواجه به بخشش‌های بی‌مورد خود می‌افتد و به خود می‌بالد، اما نمی‌داند که موفقیت‌های او از جای دیگری، مثل نشئه‌ای از خضر، نشأت گرفته است که از دنیای پُرچالش و ناراحت‌کننده آمده است.
شکست دل نمی‌دیدم نفس گر جمع می‌کردم
به رنگ غنچه این مشتم به خاطر بعد جنگ آمد
هوش مصنوعی: در گذشته، احساس شکست و ناراحتی قلبی را نمی‌توانستم ببینم، حتی زمانی که جمع می‌شدم و به خودم قوت می‌دادم. این احساس زخم و درد پس از جنگ و نبرد در وجودم نمایان شد.
به یاد نیستی رو تا شوی از زندگی ایمن
به آسانی برون نتوان ز کام این نهنگ آمد
هوش مصنوعی: برای این‌که از خطرات زندگی در امان بمانی، نباید فراموش کنی که به یاد نداشتن مشکلات و چالش‌ها، تو را به راحتی قادر نخواهد ساخت که از هیولایی که در درون زندگی‌ات وجود دارد، رهایی یابی.
دو روزی طرف با دل هم ‌ببستم چون نفس بیدل
بر این تمثال آخر خانهٔ آیینه تنگ آمد
هوش مصنوعی: مدتی را با دل خود در کنار کسی بودم، اما به محض اینکه نفس آزادی خواستم، این تصویر زیبا برایم محدود و کوچک به نظر می‌رسید.