غزل شمارهٔ ۱۲۷۹
نتوان به تلاش از غم اسباب برآمد
گوهر چه نفس سوخت که از آب برآمد
غافل نتوان بود به خمخانهٔ توفیق
ز آن جوش که دردی ز می ناب برآمد
خواه انجمنآرا شد و خواه آینه پرداخت
از خانهٔ خورشید همین تاب برآمد
نیرنگ نفس شور دو عالم به عدم بست
در ساز نبود اینکه ز مضراب برآمد
ای دیدهوران چارهٔ حیرت چه خیال است
آیینه عبث طالب سیماب برآمد
از ساحل این بحر زبان میکشد آتش
کشتی به چه امید ز گرداب برآمد
بیش از همه در عالم غیرت خجلم کرد
آن کار که بیمنت احباب برآمد
این دشت ز بس منفعل کوشش ما بود
خاکی که بر آن دست زدیم آب برآمد
زین باغ به کیفین رنگی نرسیدیم
دریا همه یک گوهر نایاب برآمد
پیدایی او صرفهٔ موهومی ما نیست
با سایه مگوییدکه مهتاب برآمد
زان گرمی نازی که دمید ازکف پایش
مخمل عرقیکردکه از خواب برآمد
بیدل چو مه نو به سجودکه خمیدی
کامروز چراغ تو ز محراب برآمد
غزل شمارهٔ ۱۲۷۸: ز هستی قطعکن گر میل راحت در نمود آمدغزل شمارهٔ ۱۲۸۰: عالم همه زین میکده بیهوش برآمد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نتوان به تلاش از غم اسباب برآمد
گوهر چه نفس سوخت که از آب برآمد
هوش مصنوعی: به هر حال نمیتوان با تلاش و کوشش از غم و اندوه رهایی یافت؛ حتی اگر گوهر با ارزش و گرانبهایی هم در دست داشته باشی، مانند جواهری که با آتش و گرما تولید میشود، باز هم نمیتوان از شرایط سخت و دشوار دور شد.
غافل نتوان بود به خمخانهٔ توفیق
ز آن جوش که دردی ز می ناب برآمد
هوش مصنوعی: نمیتوانیم نسبت به مهمانی و بخشی از موفقیت غافل باشیم، زیرا شور و شوقی که از نوشیدن شراب خالص به وجود میآید، دردهایی را که داریم از بین میبرد.
خواه انجمنآرا شد و خواه آینه پرداخت
از خانهٔ خورشید همین تاب برآمد
هوش مصنوعی: چه فرقی میکند که گروهی جمع شوند یا اینکه فقط آینهای به تصویر بیفتد، در هر حال، همین نور و تابش از خانهٔ خورشید بیرون میآید.
نیرنگ نفس شور دو عالم به عدم بست
در ساز نبود اینکه ز مضراب برآمد
هوش مصنوعی: نفس انسان، با نیرنگ و فریب خود، شور و شوق دو جهان را به ناکامی کشاند و نمیتوان گفت که این صدا و نت دلنشین از کجا به وجود آمده است.
ای دیدهوران چارهٔ حیرت چه خیال است
آیینه عبث طالب سیماب برآمد
هوش مصنوعی: ای چشمان بیدار، برای حیرت خود چه پیشنهادی دارید؟ آیا فکر میکنید که آینهای که تنها در پی جستجوی نقره است، بیفایده است؟
از ساحل این بحر زبان میکشد آتش
کشتی به چه امید ز گرداب برآمد
هوش مصنوعی: کشتی از دریا میکشد آتش و به ساحل میرسد، اما به چه امیدی از گردابها نجات یافته است؟
بیش از همه در عالم غیرت خجلم کرد
آن کار که بیمنت احباب برآمد
هوش مصنوعی: من بیشتر از هرچیز در دنیا به خاطر کاری که بدون هیچ توقعی از دوستانم انجام شد، احساس شرم و ندامت میکنم.
این دشت ز بس منفعل کوشش ما بود
خاکی که بر آن دست زدیم آب برآمد
هوش مصنوعی: این دشت به خاطر تلاشهای مداوم ما بسیار تحت تأثیر قرار گرفته است و از خاکی که به آن دست زدیم، آب زنده شد.
زین باغ به کیفین رنگی نرسیدیم
دریا همه یک گوهر نایاب برآمد
هوش مصنوعی: از این باغ زیبا به دریای بزرگ نرسیدیم، زیرا تمام زیباییها و ارزشها همانند جواهرات نایاب از دل آن برآمد.
پیدایی او صرفهٔ موهومی ما نیست
با سایه مگوییدکه مهتاب برآمد
هوش مصنوعی: ظاهر شدن او برای ما یک تصور خیالی نیست، پس دیگر درباره سایهها صحبت نکنید چون ماه روشن شده است.
زان گرمی نازی که دمید ازکف پایش
مخمل عرقیکردکه از خواب برآمد
هوش مصنوعی: از گرمای دلانگیزی که از پاهایش به هوا بلند شد، عرقی نرم و مخملی به وجود آمد که او را از خواب بیدار کرد.
بیدل چو مه نو به سجودکه خمیدی
کامروز چراغ تو ز محراب برآمد
هوش مصنوعی: بیدل همچون ماه نو در حال سجود است و خمیدهای، چرا که امروز نور تو از محل عبادت جلوهگر شده است.