گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۶۹

حال دل از دوری دلبر نمی‌دانم چه شد
ریخت اشکی بر زمین دیگر نمی‌دانم چه شد
از شکست دل نه‌تنها آب و رنگ عیش ریخت
ناله‌ای هم داشت این ساغر نمی‌دانم چه شد
باس هستی برد از صد نیستی انسوبرم
سوختم چندان‌که خاکستر نمی‌دانم چه شد
صفحهٔ آیینه‌، حرت‌جوهر این‌عبرت است
کای حریفان نقش اسکندر نمی‌دانم چه شد
گردش رنگی و چشمکهای اشکی داشتم
این زمان آن چرخ و آن اختر نمی‌دانم چه شد
دو‌ش در طوفان نومیدی تلاطم کرد آه
کشتی دل بود بی‌لنگر نمی‌دانم چه شد
د‌ر رهت از همت افسر طراز آبله
پای من سر شد برتر نمی‌دانم چه‌شد
از دمیدن دانهٔ من ‌کوچه‌گرد بیکسی‌ست
مشت خاکی داشتم بر سر نمی‌دانم چه شد
بیدماغ وحشتم‌، از ساز آرامم مپرس
پهلویی گردانده ام بستر نمی‌دانم چه شد
عرض معراج حقیقت از من بیدل مپرس
قطره‌، دریاگشت‌، پیغمبر نمی‌دانم چه شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حال دل از دوری دلبر نمی‌دانم چه شد
ریخت اشکی بر زمین دیگر نمی‌دانم چه شد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم حال دلم از دوری معشوق چه شده است؛ فقط می‌دانم که اشکی بر زمین ریخته و دیگر نمی‌دانم چرا این اتفاق افتاده است.
از شکست دل نه‌تنها آب و رنگ عیش ریخت
ناله‌ای هم داشت این ساغر نمی‌دانم چه شد
هوش مصنوعی: شکست دل موجب شد که لذت و شادی از زندگی رخت بربندد و این ساغر (جام) هم ناله‌ای دارد که نمی‌دانم چرا به این حال افتاده است.
باس هستی برد از صد نیستی انسوبرم
سوختم چندان‌که خاکستر نمی‌دانم چه شد
هوش مصنوعی: با وجود وجودم، از عدم و هستی و بی‌عدد بودن رنج می‌برم. آن‌قدر در آتش عشق سوخته‌ام که دیگر نمی‌دانم خاکستر من چه شده است.
صفحهٔ آیینه‌، حرت‌جوهر این‌عبرت است
کای حریفان نقش اسکندر نمی‌دانم چه شد
هوش مصنوعی: صفحهٔ آیینه، نشانه‌ای از حقیقت و عبرتی برای پیروان است. ای همراهان، نمی‌دانم چه بر سر تصویر اسکندر آمده است.
گردش رنگی و چشمکهای اشکی داشتم
این زمان آن چرخ و آن اختر نمی‌دانم چه شد
هوش مصنوعی: در این لحظه، احساسات مختلفی را تجربه می‌کنم؛ رنگ‌ها و درخشش‌های اشک را می‌بینم و نمی‌دانم چه بر سر دنیا و ستاره‌ها آمده است.
دو‌ش در طوفان نومیدی تلاطم کرد آه
کشتی دل بود بی‌لنگر نمی‌دانم چه شد
هوش مصنوعی: دو شب پیش در طوفان ناامیدی، دل من مانند یک کشتی بدون لنگر به تلاطم درآمد. نمی‌دانم چه بر سرم آمد.
د‌ر رهت از همت افسر طراز آبله
پای من سر شد برتر نمی‌دانم چه‌شد
هوش مصنوعی: در مسیر تو، تلاش و اراده‌ام باعث شد که زخم پایم بزرگ‌تر شود. اما نمی‌دانم چه بر سرم آمده که بیشتر از این نمی‌توانم تحمل کنم.
از دمیدن دانهٔ من ‌کوچه‌گرد بیکسی‌ست
مشت خاکی داشتم بر سر نمی‌دانم چه شد
هوش مصنوعی: در آغاز راه زندگی، بدون همراهی و یار، احساس تنهایی می‌کنم. گویی چیزی از وجودم از دست رفته است و نمی‌دانم کجا رفته یا چه بر من گذشته است.
بیدماغ وحشتم‌، از ساز آرامم مپرس
پهلویی گردانده ام بستر نمی‌دانم چه شد
هوش مصنوعی: احساس افسردگی و نگرانی دارم، از من درباره آرامشم نپرس. من در کنار تو خوابیده‌ام و نمی‌دانم چه بر سرم آمده است.
عرض معراج حقیقت از من بیدل مپرس
قطره‌، دریاگشت‌، پیغمبر نمی‌دانم چه شد
هوش مصنوعی: از من بیدل نپرس که معراج حقیقت چیست. من فقط می‌دانم که مثل یک قطره دریا شدم و نمی‌دانم این تغییر چه زمانی برایم اتفاق افتاد.

حاشیه ها

1394/04/28 19:06
روزبه

بیت 3 مصرع اول، "یأس" هستی
بیت 4 مصرع اول، "حیرت" جوهر
بیت 7 مصرع دوم، پای من سر شد "از این" برتر نمی‌دانم چه‌ شد

1394/04/28 19:06
روزبه

بیت 3 مصرع اول، صد نیستی "آن‌سوترم"

1404/02/14 23:05
راستین احمدی

جان پاکم فارغ از تیمار جسمم کرده‌اند/عیسئی بر چرخ بردم خر نمیدانم چه شد

این بیت هفتم است که جا مانده است.