گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۶۳

آهی به هوا چتر زد و چرخ برین‌ شد
داغی به غبار الم آسود و زمین شد
بشکست طلسم دل و زد کوس محبت
پاشید غبار نفس و آه حزین شد
نظاره به صورت زد و نیرنگ‌ گمان ریخت
اندیشه به معنی نظری‌ کرد و یقین شد
آن آینه ‌کز عرض صفا نیز حیا داشت
تا چشم‌گشودیم پریخانهٔ چین شد
غفلت چه فسون خواند که در خلوت تحقیق
برگشت نگاهم ز خود و آینه‌بین شد
گل‌کرد ز مسجودی من سجده‌ فروشی
یعنی چو هلالم خم محراب جبین شد
عنقایی‌ام از شهرت خودگشت فزون تر
آخر پی‌گمنامی من نقش‌ نگین شد
دل خواست به ‌گردون نگرد زیر قدم دید
آن بود که در یک نظر انداختن این شد
هر لحظه هوایی‌ست عنان‌تاب دماغم
رخشی که ندارم به خیال اینهمه زین شد
از عالم حیرانی من هیچ مپرسید
آیینه ‌کمند نگهی بود که چین شد
وقت است‌که بر بی‌کسی عشق بگرییم
کاین شعله ز خار و خس ما خاک‌نشین شد
در غیب و شهادت من و معشوق همانیم
بیدل تو بر آنی ‌که چنان بود و چنین شد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آهی به هوا چتر زد و چرخ برین‌ شد
داغی به غبار الم آسود و زمین شد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که ابرها به شکل چتری در آسمان دیده می‌شوند و با حرکت خود دما را بالا می‌برند. غبار و گرد و غبار روی زمین پخش می‌شود و آرامش را در محیط ایجاد می‌کند.
بشکست طلسم دل و زد کوس محبت
پاشید غبار نفس و آه حزین شد
هوش مصنوعی: دل از قید و بند رهایی یافت و صدای عشق به گوش رسید. غبار نفس وجود دور شد و آهی غم‌انگیز بلند شد.
نظاره به صورت زد و نیرنگ‌ گمان ریخت
اندیشه به معنی نظری‌ کرد و یقین شد
هوش مصنوعی: به چهره نگاه کرد و از نیرنگی که بوده، متوجه شد. با این دید، به حقیقت اندیشید و به یقین رسید.
آن آینه ‌کز عرض صفا نیز حیا داشت
تا چشم‌گشودیم پریخانهٔ چین شد
هوش مصنوعی: آینه‌ای که خود به خاطر زیبایی و پاکی‌اش حیا داشت، وقتی ما چشم باز کردیم، چهره‌اش شبیه به پری‌های زیبا و لطیف شد.
غفلت چه فسون خواند که در خلوت تحقیق
برگشت نگاهم ز خود و آینه‌بین شد
هوش مصنوعی: غفلت چه جادوی عجیبی است که وقتی در تنهایی و تفکر به خودم نگاه کردم، متوجه شدم فقط آینه را می‌بینم و نه خودم.
گل‌کرد ز مسجودی من سجده‌ فروشی
یعنی چو هلالم خم محراب جبین شد
هوش مصنوعی: به‌خاطر سجده‌ای که بر روی مسجود خود انجام دادم، به زیبایی و شکوهی رسیدم، به گونه‌ای که مانند هلال ماه، پیشانی‌ام خم شد و در محراب سجده فرود آمد.
عنقایی‌ام از شهرت خودگشت فزون تر
آخر پی‌گمنامی من نقش‌ نگین شد
هوش مصنوعی: من به خاطر شهرت خود به گرداب گمنامی افتاده‌ام، اما در همین حال، نام و نشانی از خود به جای گذاشته‌ام که چون نگینی درخشان است.
دل خواست به ‌گردون نگرد زیر قدم دید
آن بود که در یک نظر انداختن این شد
هوش مصنوعی: دل آرزو داشت که به آسمان نگاه کند و آن‌ را زیر پا ببیند؛ اما در یک نگاه فهمید که این آرزو محقق نشد.
هر لحظه هوایی‌ست عنان‌تاب دماغم
رخشی که ندارم به خیال اینهمه زین شد
هوش مصنوعی: هر لحظه‌ای که می‌گذرد، مثل یک هوای تازه است که کنترل و تسلط بر افکارم را از دست می‌دهم و به سراغ خیال‌هایی می‌روم که به این همه زیبایی و زیبندگی نمی‌توانم فکر کنم.
از عالم حیرانی من هیچ مپرسید
آیینه ‌کمند نگهی بود که چین شد
هوش مصنوعی: از دنیای سردرگمی من سوال نکنید، زیرا تنها توجهی که به من شد، مانند تله‌ای بود که به خاطر آن دچار پیچیدگی و سردرگمی شدم.
وقت است‌که بر بی‌کسی عشق بگرییم
کاین شعله ز خار و خس ما خاک‌نشین شد
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده که باید به خاطر تنهایی‌ام عشق را به گریه بیاورم، زیرا این آتش که در دل دارم از خاری و علفی ناشی شده و حالا به حالتی بی‌خانمان و بی‌قرار در آمده است.
در غیب و شهادت من و معشوق همانیم
بیدل تو بر آنی ‌که چنان بود و چنین شد
هوش مصنوعی: در عالم پنهان و آشکار، من و محبوبم یکی هستیم. بیدل، تو بر این موضوع واقفی که اوضاع به این شکل بوده و به این صورت تغییر کرده است.