اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حیرتکفیل پر زدنگفتگو نشد
شادم که آب آینهام شعلهخو نشد
هوش مصنوعی: شگفتی من از این است که پرواز کردن و گفتگو نتوانستند مرا شاد کنند، زیرا آنچه در درونم بود، هرگز به شعله و آتش تبدیل نشد.
مردیم تشنه در طلب آب تیغ او
آخر ز سرگذشت و نصیبگلو نشد
هوش مصنوعی: ما به شدت در جستجوی تیغ او بودیم و در این راه جان خود را از دست دادیم، اما در نهایت به هدف و خواستهامان نرسیدیم.
افسوس نالهای که به کویش رهی نبرد
آه از دلی که خون شد و در پای او نشد
هوش مصنوعی: افسوس بر این نالهای که به درگاه او راهی ندارد و آه از دل من که به عشق او به شدت آزرده شده و نتوانستهام در برابرش تسلیم شوم.
آسایشم به راه تو یک نقش پا نبست
جمیعتم ز زلف تو یک تار مو نشد
هوش مصنوعی: آسایش و راحتی من هیچ رد پایی از تو ندارد و تمام وجودم حتی یک تار موی تو را هم به خود ندیده است.
عمریست خدمت لب خاموش میکنم
ای بخت ناز کن که نفس هرزهگو نشد
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که برای لبهای خاموشم خدمت میکنم. ای بخت خوش، به من لطف کن که نفسهای بیفایده و بیمحتوا از من صادر نشود.
بیقدر نیست شبنم حیرت بهار عشق
نگداخت دل که آینهٔ آبرو نشد
هوش مصنوعی: شبنم بهار عشق ارزش زیادی ندارد، چون دلهایی که در حیرت هستند، نمیتوانند به زیبایی و آراستگی خود پی ببرند.
اشیا مثال آینهٔ بینشانیند
نشکفت ازین چمن گل رنگی که بو نشد
هوش مصنوعی: اشیا مانند آینهای هستند که هیچ نشانی از خود ندارند و از این باغ، گلی شکوفا نشده است که رایحۀ آن به مشام برسد.
وهم ظهور سر به گریبان خجلت است
فکری نداد رو که سر ما فرو نشد
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که خیال پردازی و تصور چیزهایی که ممکن است به ما آسیب برساند، نشانهای از شرمندگی و خجالت است. اما نباید فراموش کرد که باید با فکر و عقل خود، از افتادن به دام این افکار جلوگیری کنیم و به خاطر اینکه سر ما به پایین نیفتد، باید دلایل منطقی برای آرامش داشته باشیم.
بیگانه است مشرب فقر و غنا زهم
ساغر نگشت کشتی و مینا کدو نشد
هوش مصنوعی: فقر و ثروت به هم مرتبط نیستند و هیچ کدام نمیتوانند دیگری را در خود بگنجانند. زندگی مانند یک کشتی و مینا (جام گل) است که از هم جدا هستند و نمیتوان آنها را با یکدیگر ترکیب کرد.
بیدل چو شمع ساخت جبین نیازما
با سجدهای که غیر گدازش وضو نشد
هوش مصنوعی: بیدل به مانند شمعی است که نیاز ما را با پیشانیاش روشن کرده و این نیاز به قدری عمیق است که تنها با سجدهای هم برآورده نمیشود و نمیتوان با چیز دیگری جز فروتنی و تسلیم، پاکی و وضوی واقعی پیدا کرد.
حاشیه ها
1395/01/26 00:03
حمید زارعیِ مرودشت
.
.
ﻣُﺮﺩﯾﻢ ﺗﺸﻨﻪ ﺩﺭ ﻃﻠﺐِ ﺁﺏِ ﺗﯿﻎِ ﺍﻭ
ﺁﺧﺮ ﺯ ﺳﺮ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻧﺼﯿﺐِ ﮔﻠﻮ ﻧﺸﺪ
.
.
.
بیدل شاعریست که با حرف نزدن، حرف میزنه. یعنی به شاعرانه ترین حالت ممکن و در نهایتِ معناگریزی.
.
در این بیت از اصطلاح (از سر گذشتن) چنان استادانه کار کشیده که زبان از توضیحش قاصره.
.
تیغ آبدار یعنی تیغ بران
.
تیغ آبدار ؛ تیغ آبداده . شمشیری از فولاد خوب . شمشیر برنده
.
تشنگی در مصرع اول کنایه از مشتاق بودن هست، ولی در کنار کلمهی (آب) ، مراعات نظیر بسیار زیبایی در حد ایهام تناسب ایجاد کرده.
.
مصرع اول در معنای کلام میگه
.
در حسرت کشته شدن با تیغِ معشوق مردیم!
.
و در مصرع دوم میگه آخر ز سر گذشت و نصیب گلو نشد!
.
یعنی تیغ از بالای سرمون گذشت و به گلوی مشتاقِ ما اصابت نکرد
.
ولی باز به خاطر وجود کلمهی (آب) و همخوانیش با اصطلاح از سر گذشتن یک زیبایی لطیف و زلال در شعر اتفاق افتاده که به راحتی قابل توضیح نیست.
.
برای درکش باید دوباره نگاهی به این بیت انداخت
.
مردیم تشنه در طلبِ آبِ تیغِ او
آخر ز سر گذشت و نصیب گلو نشد!
.
اگر بیس معنا رو کلمهی آب قرار بدیم در مصرع دوم نه تیغ، بلکه آب از سر شاعر گذشته و نصیب گلو نشده.
.
اما چه طور ممکنه آب از سر بگذره، ولی توی گلو نره؟
.
اینجا هست که هنر بیدل در شعر نمایان میشه که چه طور منطق و معیار رو به بازی میگیره و شعر رو به معنای واقعی خلق میکنه.
.
شاید بشه گفت اونقدر لایق نبوده که حتا با گذشتن آب از سر هم نصیب گلوش نشده
.
شاید از فرط علاقه به زندگی برای حبس نفس، دهنشو زیر آب باز نکرده
.
شاید هم هیچکدام از این معانی مد نظر نباشه
.
به هر حال مسئله اینه که بیدل چنان معنا رو به بازی میگیره که شعر در نهایت معنا گریزی و تاویل پذیری خلق میشه