گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۵۶

عید است غبار سر راه تو توان شد
قربانی قربان نگاه تو توان شد
امید شهید دم شمشیر غروری‌ست
بسمل ز خم طرف ‌کلاه تو توان شد
باید همه تن دل شد و آشفت و جنون‌کرد
تا محرم‌ گیسوی سیاه تو توان شد
تسلیم ز آفات جهان باک ندارد
در جیب خودم محو پناه تو توان شد
ای خاک خرامت گل فردوس‌ به دامن
کو بخت ‌که پامال گیاه تو توان شد
سهل است شفاعتگری جرم دو عالم
گر قابل یک ذره ‌گناه تو توان شد
بیدل دل ما طاقت آیات ندارد
تاکی هدف ناوک آه تو توان شد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید است غبار سر راه تو توان شد
قربانی قربان نگاه تو توان شد
هوش مصنوعی: در روزهای خوش، غبار و مشکلات کنار می‌روند و من به خاطر نگاه تو، خود را فدای تو می‌کنم.
امید شهید دم شمشیر غروری‌ست
بسمل ز خم طرف ‌کلاه تو توان شد
هوش مصنوعی: امید و آرزوی کسی که به شهادت رسیده، برتری و عظمت دادن به شمشیر است و همین باعث می‌شود که زخم‌های عمیق و دردناک در اثر ضربه‌های کلاه تو به وجود بیاید.
باید همه تن دل شد و آشفت و جنون‌کرد
تا محرم‌ گیسوی سیاه تو توان شد
هوش مصنوعی: باید تمام وجود را به عشق و دیوانگی سپرد تا بتوان به راز و زیبایی گیسوان سیاه تو نزدیک شد.
تسلیم ز آفات جهان باک ندارد
در جیب خودم محو پناه تو توان شد
هوش مصنوعی: اگرچه جهان پر از آسیب‌ها و مشکلات است، اما من نگران نیستم؛ زیرا در درون خودم به عشق و حمایت تو پناه می‌برم.
ای خاک خرامت گل فردوس‌ به دامن
کو بخت ‌که پامال گیاه تو توان شد
هوش مصنوعی: ای خاک زیبای تو، باغ بهشت بر دامن کسی می‌نشیند که سرنوشتش به قدری خوب است که می‌تواند بر روی گیاهان تو قدم بگذارد.
سهل است شفاعتگری جرم دو عالم
گر قابل یک ذره ‌گناه تو توان شد
هوش مصنوعی: به راحتی می‌توان شفاعت کسی را که در این دنیا و آن دنیا خطا کرده، پذیرفت، اگر فقط یک ذره از گناه تو به اندازه‌ای باشد که شایسته‌ی عذرخواهی باشد.
بیدل دل ما طاقت آیات ندارد
تاکی هدف ناوک آه تو توان شد
هوش مصنوعی: دل بی‌تاب ما دیگر نمی‌تواند آیات عشق را تحمل کند، تا چه زمانی تیر غم تو بر قلب ما اثر خواهد گذاشت؟

حاشیه ها

1399/05/31 09:07
امیر

جَیب: گریبان. یعنی وقتی سر در گریبان میکنم گویا در پناه تو محو میشوم.
خاک خَرامت: خاک ناز و زیبا و عشوه گرت. یعنی وقتی راه میروی خاکی که از راه رفتنت بر میخیزد چقدر عشوه و ناز و دلبری دارد. این خاکی که بر میخیزد را میتوانم مانند گلهای بهشتی در دامن خود جمع کنم. ای کاش خوش بخت و اقبال بودم و زیر پای گیاهی که از راه رفتنت جان میگرفت و سر بر میآورد قرار میگرفتم و له میشدم.
قابل یک ذره گناه تو: یعنی گناه من یک ذره دوست داشتن تو و گرفتار تو شدن است. یعنی اگر کسی گناهش این باشد که یک ذره گرفتار تو و دوست داشتن تو باشد تمام جرم و گناه دو عالم را هم داشته باشد به راحتی شفاعت میشود.
ناوک: تیر. یعنی تا کی آه کشیدن برای تو مثل تیری بر جان من بنشیند.