گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۵۵

مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد
قاصد نشد میسر دل خون شد و روان شد
دل بی‌رخ تو هیهات با ناله رفت در خاک
واسوخت این سپندان چندانکه سرمه‌دان شد
کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم
این پنبه بسکه بر خود پیچید ریسمان شد
تا حشر بال اعمال باید کشید بر دوش
این یک نفس بضاعت صد ناقه‌کاروان شد
شمع بساط ما را در کارگاه تسلیم
هرچند عزم پا بود روسوی آسمان شد
تشویش روزی آخر نگذاشت دامن ما
گندم قفای آدم از بس دوید نان شد
کسب وکمال در خلق پر آبرو ندارد
بر دوش بحر آخر موج گهرگران شد
جمعیت عدم را ازکف نمی‌توان داد
دریاد بیضه باید مشغول آشیان شد
دل در خیال دیدار آیینه خانه‌ای داشت
تا بر ورق زد آتش طاووس پرفشان شد
از الفت رفیقان با بیکسی بسازید
کس همعنان‌کس نیست از مرگ امتحان شد
از عجز ما مگویید از حال ما مپرسید
هرچند جمله باشیم چیزی نمی‌توان شد
بیدل نداد تحقیق از شخص ما نشانی
باری به عرض تمثال آیینه مهربان شد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد
قاصد نشد میسر دل خون شد و روان شد
هوش مصنوعی: نوشته‌ای که هدف ما را بیان می‌کند، از ناامیدی به فریاد درآمد. قاصدی برای رساندن پیام وجود نداشت و دل ما به شدت رنجید و به درد آمد.
دل بی‌رخ تو هیهات با ناله رفت در خاک
واسوخت این سپندان چندانکه سرمه‌دان شد
هوش مصنوعی: دل بی‌چهره تو هرگز نمی‌تواند آرام بگیرد و با ناله‌هایش به زمین می‌افتد. این دل که به عشق تو سوخته، به اندازه‌ای زخم خورده که مثل سرمه‌دان شده است.
کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم
این پنبه بسکه بر خود پیچید ریسمان شد
هوش مصنوعی: با هزار بار فکر و بررسی، پایه‌ی ناتوانی را به خوبی محکم کردم؛ این پنبه چنان به دور خود پیچیده که به ریسمان تبدیل شده است.
تا حشر بال اعمال باید کشید بر دوش
این یک نفس بضاعت صد ناقه‌کاروان شد
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقصد نهایی و جمع‌آوری نتایج اعمال، باید در زندگی هر لحظه را بار بکشیم. این تلاش و کوشش در یک لحظه می‌تواند ارزش و توانایی زیادی برایمان به ارمغان بیاورد.
شمع بساط ما را در کارگاه تسلیم
هرچند عزم پا بود روسوی آسمان شد
هوش مصنوعی: شمعی که روشن کرده‌ایم، در مکان کار دستی ما، هرچند که تصمیم محکم و استوار داشتیم، باز هم مانند آسمان بر ما چیره شد و ما را بی‌پناه گذاشت.
تشویش روزی آخر نگذاشت دامن ما
گندم قفای آدم از بس دوید نان شد
هوش مصنوعی: نگرانی و آشفتگی در روزهای آخر، مانع از آن شد که ما به دستیابی به امکانات و نعمت‌ها ادامه دهیم. آدم تا حدی به دنبال تامین نیازهایش دوید که در نهایت تنها نتیجه‌اش بی‌نصیب ماندن از آنچه که می‌خواست، بود.
کسب وکمال در خلق پر آبرو ندارد
بر دوش بحر آخر موج گهرگران شد
هوش مصنوعی: کسب و کمال در انسان‌های با اعتبار و آبرو به راحتی به دست نمی‌آید؛ بلکه مانند موج‌هایی که بر روی دریا به وجود می‌آیند و گهرها یا جواهرات گرانبها را از اعماق دریا بیرون می‌آورند، نیاز به تلاش و زحمت دارند.
جمعیت عدم را ازکف نمی‌توان داد
دریاد بیضه باید مشغول آشیان شد
هوش مصنوعی: برای از بین بردن جمعیت عدم، نمی‌توان به سادگی از دستش رها شد، بلکه باید در دل دریایی از تلاش و کوشش، جایی مناسب برای شکل‌گیری و رشد فراهم کرد.
دل در خیال دیدار آیینه خانه‌ای داشت
تا بر ورق زد آتش طاووس پرفشان شد
هوش مصنوعی: دل به یاد دیدن یک خانه‌ که آینه‌کاری شده بود، مشغول بود و آرزو داشت که آتش زیبای طاووسی را بر روی ورق ببیند و آن را درخشان کند.
از الفت رفیقان با بیکسی بسازید
کس همعنان‌کس نیست از مرگ امتحان شد
هوش مصنوعی: با دوستان خود خوب و صمیمی باشید و با تنهایی دشمنی کنید، چون در زمان مصیبت و مرگ، هیچ کس را نمی‌توان مناسب و هم‌پایه‌ای در کنار خود یافت.
از عجز ما مگویید از حال ما مپرسید
هرچند جمله باشیم چیزی نمی‌توان شد
هوش مصنوعی: از کمبود توانایی ما صحبت نکنید و راجع به وضعیت ما سؤال نپرسید. هرچند که همه ما حضور داریم، اما واقعاً نمی‌توانیم کار خاصی انجام دهیم.
بیدل نداد تحقیق از شخص ما نشانی
باری به عرض تمثال آیینه مهربان شد
هوش مصنوعی: بیدل به این نکته اشاره می‌کند که کسی نمی‌تواند درباره او جستجو کند و نشانه‌ای از او پیدا کند. اما در عوض، او به زیبایی و مهربانی مانند آیینه‌ای می‌درخشد و از طریق آن می‌توان به احساسات و شخصیت او پی برد.