غزل شمارهٔ ۱۲۵۲
رم وحشی نگاه من غبارانگیز جولان شد
سواد دشت امکان شوخی چشم غزالان شد
به ذوق جلوهٔ او از عدم تا سر برآوردم
چو توفان بهار از هرکف خاکمگریبان شد
خموشی را زبانها میدهد اعجاز حسن او
به چشمش سرمه تا بر خویشتن بالید مژگان شد
بقدر شوخی خطش سیاهی میکند داغم
ز هر دودی کز آنجا گرد کرد اینجا چراغان شد
طبیعت موج همواری زد از نومیدی مطلب
بلند و پست ما را دست بر هم سوده سوهان شد
حجاباندیش خورشید حضور کیست این گلشن
که گل چون صبح در گرد شکست رنگ پنهان شد
به روی غیر در بستم ز رنج جستجو رستم
چراغ خلوتم آخر نگاه پیر کنعان شد
بهار صد گلستان مشربم از تازهروییها
چو صحرایم گشاد جبه طرحانداز دامان شد
زگنج فقر نقد عافیت جستم ندانستم
که خواهد بوریا هم بهر فریادم نیستان شد
درین حرمانسرا قربی به این دوری نمیباشد
منی در پرده میکردم تصور او نمایان شد
به مژگان بستنی کوته کنم افسانهٔ حسرت
حریف انتظار مطلب نایاب نتوان شد
سراپا معنی دردم عبارت ختم کن بیدل
که من هر جا گریبان چاک کردم ناله عریان شد
غزل شمارهٔ ۱۲۵۱: ترکِ آرزو کردم رنجِ هستی آسان شدغزل شمارهٔ ۱۲۵۳: قیامت خندهریزی بر مزار من گل افشان شد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رم وحشی نگاه من غبارانگیز جولان شد
سواد دشت امکان شوخی چشم غزالان شد
هوش مصنوعی: نگاه بینوا و سرشار از شگفتی من، همچون ابر، بر دشتهای وسیع زندگی میبارد و باعث میشود که دنیای ممکنات پر از بازی و لطافت شود، مانند چشمان زیبا و شگفتانگیز غزالها.
به ذوق جلوهٔ او از عدم تا سر برآوردم
چو توفان بهار از هرکف خاکمگریبان شد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و شکوه او، از هیچ و پوچی به وجود آمدم و مانند طوفان بهاری، همه جا را پر از زندگی و نشاط کردم. در این روند، از هر ذره خاک، حیات و جوش و خروش به وجود آمد.
خموشی را زبانها میدهد اعجاز حسن او
به چشمش سرمه تا بر خویشتن بالید مژگان شد
هوش مصنوعی: سکوت و آرامش او به قدری زیباست که حتی زبانها هم نمیتوانند توصیفش کنند. چشمانش مانند زیورهایی هستند که به او زیبایی میبخشند و مژههایش به خاطر این زیبایی بر خود میبالند.
بقدر شوخی خطش سیاهی میکند داغم
ز هر دودی کز آنجا گرد کرد اینجا چراغان شد
هوش مصنوعی: به اندازهی شوخیهایی که به من زخم میزند، غم و اندوهی در قلبم نشسته است. من از هر دودی که به من میرسد، به شدت رنج میبرم، اما در نهایت، این تجربیات باعث شده که زندگیام روشنتر و پرنورتر شود.
طبیعت موج همواری زد از نومیدی مطلب
بلند و پست ما را دست بر هم سوده سوهان شد
هوش مصنوعی: طبیعت به آرامی بر ما تأثیر گذاشت و از ناامیدی، ما را به انجام کارهای بزرگ و کوچک واداشت، مثل اینکه دستهایمان در کار، مانند سوهان بر روی چوب میخورد.
حجاباندیش خورشید حضور کیست این گلشن
که گل چون صبح در گرد شکست رنگ پنهان شد
هوش مصنوعی: کیست که در این گلستان مانند گلی که در صبحگاه از زیباییاش کاسته میشود، به خاطر حجاب افکار، از تابش و روزنه وجود خود دور مانده است؟
به روی غیر در بستم ز رنج جستجو رستم
چراغ خلوتم آخر نگاه پیر کنعان شد
هوش مصنوعی: من از تلاش برای یافتن حقیقت و دیگران دلسرد شدهام و در نهایت، شعلهی روشنایی زندگیام به نگاه حکیمانهی پیر کهن سال رسیده است.
بهار صد گلستان مشربم از تازهروییها
چو صحرایم گشاد جبه طرحانداز دامان شد
هوش مصنوعی: بهار پر از گل و زیبایی را از جوانی و سرزندگیام مینوشم، مانند دشت وسیعی که لباسهای خوش نقش و نگار به تن کرده است.
زگنج فقر نقد عافیت جستم ندانستم
که خواهد بوریا هم بهر فریادم نیستان شد
هوش مصنوعی: از گنجینهی فقر، به دنبال آسودگی و راحتی بودم، ولی نمیدانستم که همان فقر به خاطر فریاد من، به مثابهی نردبانی برای صعود من تبدیل خواهد شد.
درین حرمانسرا قربی به این دوری نمیباشد
منی در پرده میکردم تصور او نمایان شد
هوش مصنوعی: در این مکان پر از ناامیدی، با این فاصله دور، من نمیتوانم به خودم امیدوار باشم. در حالتی که در پس پرده به او فکر میکردم، تصویر او نمایان شد.
به مژگان بستنی کوته کنم افسانهٔ حسرت
حریف انتظار مطلب نایاب نتوان شد
هوش مصنوعی: با شوق و زیبایی چشمانم، داستان آرزوها و حسرتها را پایان میدهم، زیرا در پی چیزی ارزشمند و نایاب نمیتوانم به انتظار بنشینم.
سراپا معنی دردم عبارت ختم کن بیدل
که من هر جا گریبان چاک کردم ناله عریان شد
هوش مصنوعی: بیدل میگوید که درد و غم من به حدی است که در هر جایی که لباس خود را پاره کردهام، صدای ناله و فریاد من نمایان شده است. او از عمق این درد صحبت میکند و میخواهد که معنی این دردی را که در وجودش وجود دارد، به پایان برساند.

بیدل دهلوی