غزل شمارهٔ ۱۲۴۸
دل شهرهٔ تسلیم ز ضبط نفسم شد
قلقل به لبشیشه شکستن جرسم شد
پرواز ضعیفان تب و تاب مژه دارد
بالی نگشودم که نه چاک قفسم شد
فریاد زگیرایی قلاب محبت
هر سوکهگذشتم مژه او عسسم شد
تا چاشنی بوسی ازآن لعلگرفتم
شیرینی لذات دو عالم مگسم شد
گفتم به نوایی رسم از ساز سلامت
دل زمزمه تعلیم نبی بینفسم شد
کو خواب عدم کز تب و تابم کند ایمن
چون شمع گشاد مژه در دیده خسم شد
بر هرخس و خاری که در این باغ رسیدم
شرم نرسیدن ثمرپیشرسم شد
سرتا قدمم در عرق شمع فرورفت
یارب زکجا سیر گریبان هوسم شد
عنقای جهان خودم اما چه توان کرد
این یک دو نفس الفت بیدل قفسم شد
غزل شمارهٔ ۱۲۴۷: کم و بیش وهم تعینت سر و برگ نقص و کمال شدغزل شمارهٔ ۱۲۴۹: روز سیهم سایه صفت جزو بدن شد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل شهرهٔ تسلیم ز ضبط نفسم شد
قلقل به لبشیشه شکستن جرسم شد
هوش مصنوعی: دل من که در برابر تسلیم و فرمانبرداری معروف است، به خاطر کنترل نکردن نفس و تمایلاتم به شدت در التهاب و ناآرامی است، به گونهای که مانند شیشهای در حال شکستن احساس میشود.
پرواز ضعیفان تب و تاب مژه دارد
بالی نگشودم که نه چاک قفسم شد
هوش مصنوعی: پرواز کسانی که به تواناییهای خود کمتر اعتماد دارند، با هیجان و شوق خاصی همراه است، اما من هرگز نتوانستم پرواز کنم و هنوز در بند و محدودیتهایم باقی ماندهام.
فریاد زگیرایی قلاب محبت
هر سوکهگذشتم مژه او عسسم شد
هوش مصنوعی: هر جا که میروم، فریاد عشق و محبت به گوش میرسد و چشمان زیبایش باعث میشود که احساسات من به شدت تحت تأثیر قرار بگیرند.
تا چاشنی بوسی ازآن لعلگرفتم
شیرینی لذات دو عالم مگسم شد
هوش مصنوعی: تا هنگامی که از لبان گوهرین او بوسهای گرفتم، شیرینی لذات دو جهان را به دست آوردم و حالتی روحانگیز پیدا کردم.
گفتم به نوایی رسم از ساز سلامت
دل زمزمه تعلیم نبی بینفسم شد
هوش مصنوعی: به دوست گفتم که با آوای دلنشین، به سلامتی قلبم بپردازم و زبانی میزنم که تعلیمی از پیامبر را بخوانم، اما هیچ صدایی از من به گوش نمیرسد.
کو خواب عدم کز تب و تابم کند ایمن
چون شمع گشاد مژه در دیده خسم شد
هوش مصنوعی: خواب غیر از وجودی که مرا از بیقراری و آشفتگی نجات میدهد، مانند شعله شمعی است که با برطرف شدن نگرانی در چشمهای حریفم روشن میشود.
بر هرخس و خاری که در این باغ رسیدم
شرم نرسیدن ثمرپیشرسم شد
هوش مصنوعی: در هر چمنزار و باغی که قدم گذاشتم، به دلیل عدم باروری و حاصلخیزی آنجا، از اینکه نتوانستم میوهای برداشت کنم، احساس شرم و ناامیدی کردم.
سرتا قدمم در عرق شمع فرورفت
یارب زکجا سیر گریبان هوسم شد
هوش مصنوعی: تمام وجودم در عرق و گرمای شمع غرق شده، ای کاش میدانستیم از کجا این هوس و آرزوها به سراغم آمده است.
عنقای جهان خودم اما چه توان کرد
این یک دو نفس الفت بیدل قفسم شد
هوش مصنوعی: مرغی از جنس خودم هست که در دنیای خودم پرواز میکند، اما چه کنم که در این دنیا، فقط در دو نفس، به بیدلی و سختی گرفتار شدم.

بیدل دهلوی