گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۴۷

کم و بیش وهم تعینت سر و برگ نقص و کمال شد
مه نو دمید و به بدر زد بگداخت بدر و هلال شد
به صفای جلوه نساختی حق‌ کبریا نشناختی
به خیال آینه باختی‌ که جمال رفت و مثال شد
سحری‌ گذشتی از انجمن سر آستین به هوا شکن
ز شمیم سایهٔ سنبلت‌گل شمع ناف غزال شد
چو نفس مرا ز سر هوس به هوا رسیده ز جیب دل
گرهی ز رشته ‌گشوده‌ای ‌که شکست بیضه و بال شد
به ترانهٔ من و ما کسی ز نوای دل چه اثر برد
مزهٔ حلاوت این شکرزازل ودیعت لال شد
ز تلاش نازکی سخن‌،‌ گهر صفا به زمین مزن
خجل است جور چینیی‌ که به مو رسید و سفال شد
ز غبار لشکر زندگی دو سه روز پیشترک برآ
حذر از تلاش دو مویی‌ات‌ که هجوم رستم زال شد
به دل‌ گداخته ‌کن طرب‌ که در این سراب جنون تعب
چو عقیق بر لب‌تشنگان‌، جگر آب‌ گشت و زلال شد
ستم است جوهر غیرتت به فسردگی فشرد قدم
بکش انفعال سیه‌دلی اگر اخگر تو زگال شد
سحر غناکدهٔ حیا به نفس نمی‌برد التجا
چه غرض به طبع توبال زد که تبسم تو سوال شد
نفسی زدی و جهان‌ گرفت اثر ترانهٔ ما و من
که شکست شیشهٔ محفلت ‌که صدا به رنگ خیال شد
ز حضور غیبت‌ کامها همه راست زحمت مدّعا
تو چه بیدل از همه قطع‌ کن‌که وقوع رفت و محال شد

اطلاعات

وزن: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کم و بیش وهم تعینت سر و برگ نقص و کمال شد
مه نو دمید و به بدر زد بگداخت بدر و هلال شد
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از تغییر و تحول در وجود انسان و تجربه‌های زندگی است. به نوعی می‌گوید که کم و کاستی‌ها و خطاها و کمالات در وجود ما وجود دارند. مانند ماهی که تازه متولد می‌شود و به تدریج به شکل کامل‌تری در می‌آید. در نهایت، این تحول باعث می‌شود که نقص‌ها به کمال تبدیل شوند و مثل ماه روشنایی بیشتری پیدا کند.
به صفای جلوه نساختی حق‌ کبریا نشناختی
به خیال آینه باختی‌ که جمال رفت و مثال شد
هوش مصنوعی: تو به زیبایی‌های ظاهری توجه نکردی و نتوانستی عظمت وجود حق را درک کنی. به خیال و وهم آینه‌ای باختی که زیبایی گذراست و فقط یک تصویر را نشان می‌دهد، در حالی که اصل و حقیقت از دست رفته است.
سحری‌ گذشتی از انجمن سر آستین به هوا شکن
ز شمیم سایهٔ سنبلت‌گل شمع ناف غزال شد
هوش مصنوعی: در سحرگاه، تو به آرامی از جمعی عبور کردی و آستین خود را بالا زدی تا بوی خوش گل سنبل را استشمام کنی. این عطر، مانند نوری کم‌نور، حس زیبایی و لطافت را به همراه آورد.
چو نفس مرا ز سر هوس به هوا رسیده ز جیب دل
گرهی ز رشته ‌گشوده‌ای ‌که شکست بیضه و بال شد
هوش مصنوعی: زمانی که نفس من به دلیل هوس و خواسته‌هایم به پرواز درآمده، از عمق دل گره‌ای باز شده است که به معنای آزادی و رهایی است؛ این گره به شکلی است که نتیجه‌اش شکستن قید و بند و رهایی از محدودیت‌هاست.
به ترانهٔ من و ما کسی ز نوای دل چه اثر برد
مزهٔ حلاوت این شکرزازل ودیعت لال شد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از صدای دل من و ما تأثیر نگرفته است. طعم شیرینی این شکر که از گذشته به ارث برده‌ام، تا حدی لال شده است.
ز تلاش نازکی سخن‌،‌ گهر صفا به زمین مزن
خجل است جور چینیی‌ که به مو رسید و سفال شد
هوش مصنوعی: از تلاش بی‌نظیر برای بیان دقیق افکار و احساسات، به خود نیایید و در برابر زیبایی و ارزشِ آن شگفت‌زده نشوید. زیرا گاهی یک تغییر کوچک و ظریف، می‌تواند تأثیر عمیق و ماندگاری بر چیزی داشته باشد که در ابتدا به نظر می‌رسد بی‌اهمیت است.
ز غبار لشکر زندگی دو سه روز پیشترک برآ
حذر از تلاش دو مویی‌ات‌ که هجوم رستم زال شد
هوش مصنوعی: از گرد و غبار لشکر زندگی، چند روزی پیش ترکش بزن. از تلاش کم‌اهمیت خودت پرهیز کن، زیرا حمله رستم زال در راه است.
به دل‌ گداخته ‌کن طرب‌ که در این سراب جنون تعب
چو عقیق بر لب‌تشنگان‌، جگر آب‌ گشت و زلال شد
هوش مصنوعی: دل خود را با شادی و سرور پر کن، چرا که در این فضای دیوانگی، احساسات به مانند عقیق در لب‌های تشنگان، دل را آب می‌کند و روح را پاک و زلال می‌سازد.
ستم است جوهر غیرتت به فسردگی فشرد قدم
بکش انفعال سیه‌دلی اگر اخگر تو زگال شد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به هیچ عنوان نمی‌توان اجازه داد که غیرت و عزت نفس تحت تأثیر ناامیدی و سردرگمی قرار گیرد. باید با اراده و قاطعیت قدم برداشت و از احساسات منفی مانند ناامیدی دوری کرد. اگر شعله‌ای از اراده و انگیزه وجود داشته باشد، نباید اجازه داد که کم‌رنگ شود.
سحر غناکدهٔ حیا به نفس نمی‌برد التجا
چه غرض به طبع توبال زد که تبسم تو سوال شد
هوش مصنوعی: صبحی که در آن، فضای پر از زیبایی و سرزندگی به چشم می‌خورد، به شما اجازه نمی‌دهد که از آن لذت ببرید. دلیل این موضوع چیست؟ آیا طبع تو به خاطر لبخندت متوجه سوالی شده است که در دل دارد؟
نفسی زدی و جهان‌ گرفت اثر ترانهٔ ما و من
که شکست شیشهٔ محفلت ‌که صدا به رنگ خیال شد
هوش مصنوعی: با یک نفس تو، دنیا تحت تأثیر قرار گرفت؛ ترانه‌ای از ما و تو باعث شد که شیشه‌ی محفل شکسته شود و صدا به رنگ خیال درآید.
ز حضور غیبت‌ کامها همه راست زحمت مدّعا
تو چه بیدل از همه قطع‌ کن‌که وقوع رفت و محال شد
هوش مصنوعی: از حضور و غیبت، همه‌ نیازها به حقیقت می‌رسند. ای بی‌دل، برای ادعای خود چه زحمتی می‌کشی؟ زیرا همه‌ چیز به وقوع پیوسته و غیرممکن شده است.