غزل شمارهٔ ۱۲۴۱
حرص پیری شیأالله از خروشم میکشد
قامت خم طرفه زنبیلی به دوشم میکشد
عبرت حالکتان پُر روشن است از ماهتاب
غفلتی دارم که آخر پنبه گوشم میکشد
شرمسار طبع مجبورم که با آن ساز عجز
انتقام از اختیار هرزهکوشم میکشد
معنیخاصی ز حرف و صوت انشاکردنیست
گفتگوآخربهآن لعل خموشم میکشد
سرخوش پیمانهٔ یاد نگاهکیستم
رنگ گرداندن به کوی میفروشم می کشد
فرصت هستی درین میخانه پُر بیمهلت است
همچو می خم تا بهساغر دو جوشممیکشد
آفتابم رشتهٔ ساز سحر نگسسته است
آرزو برتخت شاهی خرقهپوشم میکشد
زبن همه شوریکه دارد کارگاه اعتبار
اندکی افسانهٔ مجنون به هوشم میکشد
نقش پای رفتگان، صفرکتاب عبرت است
دیده هر جا حلقه مییابد به گوشم میکشد
بر که بندم بیدل از غفلت خطای زندگی
کم گناهی نیست گر دوشم به دوشم میکشد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حرص پیری شیأالله از خروشم میکشد
قامت خم طرفه زنبیلی به دوشم میکشد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به حالتی اشاره میکند که با وجود پیری و خستگی، هنوز اشتیاق و حرص برای زندگی دارد. او در حالتی از خشم و شور و شوق، بار سنگینی را بر دوش دارد که نمادی از مسئولیتها و بار زندگی است. این تصویر نشاندهنده تقابل بین پیری و نیاز به حرکت و تلاش است.
عبرت حالکتان پُر روشن است از ماهتاب
غفلتی دارم که آخر پنبه گوشم میکشد
هوش مصنوعی: حالتان و وضعیت شما به خوبی از نور ماه روشن است، اما من در حال غفلت هستم و این غفلت به گوشم فشار میآورد و مرا بیتوجه کرده است.
شرمسار طبع مجبورم که با آن ساز عجز
انتقام از اختیار هرزهکوشم میکشد
هوش مصنوعی: من به خاطر ناتوانیام شرمندهام که نمیتوانم از اختیاری که ندارم انتقام بگیرم و تن به سازش در برابر آن میدهم.
معنیخاصی ز حرف و صوت انشاکردنیست
گفتگوآخربهآن لعل خموشم میکشد
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که کلام و صداها تنها ابزاری برای ابراز احساسات هستند و در نهایت، سکوت و راز درونی هر فرد زبانی عمیقتر از سخنان است. در آخر، سکوت من را به سمت زیبایی و جذابیت خاصی میکشاند.
سرخوش پیمانهٔ یاد نگاهکیستم
رنگ گرداندن به کوی میفروشم می کشد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از لذت و شادابی ناشی از یادآوری خاطرات و نگاه محبوبش صحبت میکند. او احساس میکند که این یادها، او را شاداب و پرانرژی میکنند، مانند اینکه در کوچهای پر از شراب، در حال فروختن شادی و خوشی است. در نهایت، این احساسات او را به سمت نوشیدنی و حال خوش میکشاند.
فرصت هستی درین میخانه پُر بیمهلت است
همچو می خم تا بهساغر دو جوشممیکشد
هوش مصنوعی: در این میخانه، فرصت برای زندگی بسیار کم است، مانند می خمی که تا به ساغر برسد مدت زیادی باقی نمانده است.
آفتابم رشتهٔ ساز سحر نگسسته است
آرزو برتخت شاهی خرقهپوشم میکشد
هوش مصنوعی: من روشنایی و زندگی را به همراه دارم و هرگز از خواستههایم دست نمیکشم. آرزویم این است که در کیانی والا، در حالی که پوشش سادهام را بر تن دارم، به شکوفایی برسم.
زبن همه شوریکه دارد کارگاه اعتبار
اندکی افسانهٔ مجنون به هوشم میکشد
هوش مصنوعی: در دل همه هیجانات و شوری که وجود دارد، کارگاه زندگی به آرامی و به طور هوشمندانه داستانی افسانهای از عشق مجنون را به تصویر میکشد.
نقش پای رفتگان، صفرکتاب عبرت است
دیده هر جا حلقه مییابد به گوشم میکشد
هوش مصنوعی: رد پای کسانی که رفتهاند، در حقیقت درس عبرتی است. هر جا که به این نشانهها برخورد میکنم، توجهام را جلب میکند و به فکر فرو میروم.
بر که بندم بیدل از غفلت خطای زندگی
کم گناهی نیست گر دوشم به دوشم میکشد
هوش مصنوعی: باید به چه کسی پناه ببرم وقتی که بیاحتیاطی و اشتباهات زندگی، گناهی بزرگ به حساب نمیآید، حتی اگر دیروز بار سنگینی را بر دوش خود احساس کرده باشم؟