گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۳۱

فکر نازک عالمی را سرمهٔ تقریر شد
موی چینی بر صداها جادهٔ شبگیر شد
موجها تا قطره زین دریا به بیباکی ‌گذشت
گوهر ما را ز خودداری ‌گذشتن دیر شد
آب می‌گشتیم‌کاش از ننگ بیدردی چو کوه
کز دل سنگین عرقها بر رخ ما قیر شد
در جناب ‌کبریا جز نیستی مقبول نیست
خدمت اندیشیدن ما موجد تقصیر شد
صید ما دیوانگان تألیف چندین دام داشت
حلقه‌ها عمری به هم جوشید تا زنجیر شد
نور دل جوشاند عشق از پردهٔ بخت سیاه
صبح ما زین شام در پستان زنگی شیر شد
آدمی چندان به مهمانخانهٔ گردون نماند
این ستمکش یک دو دم غم خورد آخر سیر شد
در عدم از ما و من پر بیخبر می‌زبستیم
خواب ما را زندگی هنگامهٔ تعبیر شد
کوهها از شرم خاموشی به پستی ساختند
سرمه ‌گردیدن به یاد آمد بم ما زیر شد
طبع ما را عجز، نقاش هزار اندیشه ‌کرد
ناتوانی مو دمید و کلک این تصویر شد
زین همه اسباب بیرون تا کجا آید کسی
چین دامان بلندم خار دامنگیر شد
قدر زانو اندکی زین بیش بایستی شناخت
بر در دل حلقه زد اکنون‌ که بیدل پیر شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فکر نازک عالمی را سرمهٔ تقریر شد
موی چینی بر صداها جادهٔ شبگیر شد
هوش مصنوعی: اندیشه‌های ظریف و لطیف در عالم، مانند سرمه‌ای است که بر کلام نقش می‌بندد و شعرهای زیبا و دلنشین مانند موی چینی، فضایی جادویی و خاص به صداها می‌بخشد.
موجها تا قطره زین دریا به بیباکی ‌گذشت
گوهر ما را ز خودداری ‌گذشتن دیر شد
هوش مصنوعی: موج‌ها با شجاعت و بی‌پروا از این دریا عبور کردند و این یعنی که گوهر ما، یعنی ارزش وجودیمان، از خودداری و ممانعت کردن دیر و زود می‌گذرد.
آب می‌گشتیم‌کاش از ننگ بیدردی چو کوه
کز دل سنگین عرقها بر رخ ما قیر شد
هوش مصنوعی: در جستجوی آب بودیم، کاش که نه از درد و رنج، بلکه از شرم و بی‌احساسی احساس غم و سنگینی می‌کردیم. مانند کوهی که عرق‌اش بر چهره‌اش می‌نشیند و حالتش غمگین و سنگین است.
در جناب ‌کبریا جز نیستی مقبول نیست
خدمت اندیشیدن ما موجد تقصیر شد
هوش مصنوعی: در مقام بزرگی و عظمت الهی، هیچ چیزی جز عدم و نیستی مورد پذیرش نیست و اندیشیدن ما در این زمینه باعث بروز خطا و نقصان می‌شود.
صید ما دیوانگان تألیف چندین دام داشت
حلقه‌ها عمری به هم جوشید تا زنجیر شد
هوش مصنوعی: ما دیوانگان با ترفندهایی مختلف به دام افتاده‌ایم، و حلقه‌های این دام‌ها سال‌ها به هم پیوسته‌اند و نهایتاً باعث ایجاد زنجیری محکم شده‌اند.
نور دل جوشاند عشق از پردهٔ بخت سیاه
صبح ما زین شام در پستان زنگی شیر شد
هوش مصنوعی: عشق مانند نوری است که در دل می‌جوشد و از پردهٔ سرنوشت تاریک صبح، ما را به شب ماجراجویی کشانده است. در این لحظه، مانند شیری که از پستان زنگی‌اش شیر می‌خورد، ما به قدرت و سرزندگی دست پیدا کرده‌ایم.
آدمی چندان به مهمانخانهٔ گردون نماند
این ستمکش یک دو دم غم خورد آخر سیر شد
هوش مصنوعی: انسان در این دنیا مدت زیادی نمی‌تواند در کانون محنت و سختی باقی بماند. این فرد ستم‌دیده پس از مدتی اندوه و ناراحتی، بالاخره دلش از خاطرات تلخ سیر می‌شود.
در عدم از ما و من پر بیخبر می‌زبستیم
خواب ما را زندگی هنگامهٔ تعبیر شد
هوش مصنوعی: ما در غیبت و بی‌خبری از خودمان بودیم و خوابیده بودیم، اما زندگی به یکباره بیدارمان کرد و ما را وارد مرحله‌ای از حقیقت و تعبیر کرد.
کوهها از شرم خاموشی به پستی ساختند
سرمه ‌گردیدن به یاد آمد بم ما زیر شد
هوش مصنوعی: کوه‌ها از شرم و سکوت خود، به سمت پایین خم شده‌اند و به خاطر یادآوری‌ این وضعیت، ما به زیر رفتیم.
طبع ما را عجز، نقاش هزار اندیشه ‌کرد
ناتوانی مو دمید و کلک این تصویر شد
هوش مصنوعی: خودمان متوجه شدیم که توانایی‌امان در بیان اندیشه‌هایمان محدود است. در این وضعیت، تلاش و خلاقیت ما، به نوعی تصویر و نمایشی از افکارمان تبدیل شد.
زین همه اسباب بیرون تا کجا آید کسی
چین دامان بلندم خار دامنگیر شد
هوش مصنوعی: با تمام مشکلات و دردسرهایی که وجود دارد، کسی نمی‌تواند به عمق و زیبایی وجود من دست پیدا کند. در واقع، زخم‌ها و مشکلاتی که در زندگی‌ام تجربه کرده‌ام، مثل خارهایی شده‌اند که به من آسیب می‌زنند و بر دوش من سنگینی می‌کنند.
قدر زانو اندکی زین بیش بایستی شناخت
بر در دل حلقه زد اکنون‌ که بیدل پیر شد
هوش مصنوعی: باید این نکته را درک کنی که هر چه سن بالاتر می‌رود، ارزش و اهمیت آنچه داری بیشتر می‌شود. پس اکنون که عمر به پایان می‌رسد، باید از فرصت‌های زندگی‌ات بهره‌برداری کنی و به دل خود مراجعه کنی و درهای جدیدی را به روی خود باز کنی.