گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۲۸

نقطهٔ دل‌گرد خودگشت و خط پرگار شد
گردش این سبحه تا هموار شد زنار شد
ساز استعداد این محفل تحیر نغمه بود
قلقل مینا به طبع زاهد استغفار شد
صفحه‌ای در یاد آن برق نگاه آتش زدم
شوخی یک نرگسستان چشمکم بیدار شد
زان لب خندان به خاکم آرزوها خفته است
چون سحر خواهد غبار من تبسم زار شد
ناله گل ناکرده نگذشتم ز عبرتگاه دل
تنگی این کوچه‌ام چون نی خرام‌افشار شد
جز غرور ما و من این دشت پالغزی نداشت
تا نفس در لب شکستم راه‌ دل هموار شد
حسرت پرواز رنگ دستگاه ناله ریخت
بال و پر تا فالی از خمیازه زد منقار شد
شور دلهای گرفتار از اثر نومید نیست
در خم آن زلف خواهد شانه موسیقار شد
آرزو در دل شکستم خواب راحت موج زد
موی این چینی به فرقم سایهٔ دیوار شد
از نفس جمعیت کنج عدم بر هم زدم
جرأتی لغزید در دل خواب پارفتار شد
مشت خاکم تا کجاها چید خشت اعتبار
کز بلندی جانب پا دیدنم دشوار شد
خاطرم از کلفت افسانهٔ هستی گرفت
چشم ‌می‌پوشم‌ کنون ‌گرد نفس بسیار شد
جام در خون زن چو گل بیدل دگر ابرام چیست
در بساط رنگ نتوان بیش از این مختار شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نقطهٔ دل‌گرد خودگشت و خط پرگار شد
گردش این سبحه تا هموار شد زنار شد
هوش مصنوعی: دل گرد و نقطهٔ آن به دور خود می‌چرخد و خطی که پرگار رسم می‌کند، این دور همی‌است که سبحه‌اش را منظم می‌کند و به شکل زنار درمی‌آید.
ساز استعداد این محفل تحیر نغمه بود
قلقل مینا به طبع زاهد استغفار شد
هوش مصنوعی: در این جمع، ساز و آواز به شکلی شگفت‌انگیز در حال نواختن است و صدای نرم و دلنشین مینا باعث می‌شود که زاهد نیز به حالت استغفار و دعا درآید.
صفحه‌ای در یاد آن برق نگاه آتش زدم
شوخی یک نرگسستان چشمکم بیدار شد
هوش مصنوعی: در یاد آن نگاه درخشان، صفحه‌ای را سوزاندم. به شوخی در میان نرگس‌ها، چشمم به آرامی بیدار شد.
زان لب خندان به خاکم آرزوها خفته است
چون سحر خواهد غبار من تبسم زار شد
هوش مصنوعی: از آن لب خندان، آرزوهایم را به زمین می‌سپارم. چون سپیده‌دم برسد، غبار وجودم به زاری بیان خواهد شد.
ناله گل ناکرده نگذشتم ز عبرتگاه دل
تنگی این کوچه‌ام چون نی خرام‌افشار شد
هوش مصنوعی: من به یاد دل‌تنگی‌ها و اندوه کوچه‌ای که در آن هستم، از ناله و زاری گل صرف نظر نکردم. حالا مانند نیی که به آرامی نواخته می‌شود، قدم برمی‌دارم.
جز غرور ما و من این دشت پالغزی نداشت
تا نفس در لب شکستم راه‌ دل هموار شد
هوش مصنوعی: جز حس خودبزرگ‌بینی ما، این دشت پر از حسرت چیز دیگری نداشت. زمانی که دلم شکسته بود، راه برای بیان احساساتم هموار شد.
حسرت پرواز رنگ دستگاه ناله ریخت
بال و پر تا فالی از خمیازه زد منقار شد
هوش مصنوعی: حسرت پرواز و زیبایی زندگی باعث شد که افسوس و غم را به دل بزنم و این احساس مرا به جاهایی دور ببرد که تنها یک خواب و خیال است.
شور دلهای گرفتار از اثر نومید نیست
در خم آن زلف خواهد شانه موسیقار شد
هوش مصنوعی: دل‌های پرشور و گرفتار، از ناامیدی تاثیر نمی‌پذیرند؛ در پیچش آن زلف، کسی خواهد بود که مانند نوازنده هنرمند شانه می‌زند.
آرزو در دل شکستم خواب راحت موج زد
موی این چینی به فرقم سایهٔ دیوار شد
هوش مصنوعی: در دل آرزویی را از دست دادم و خواب آرامش بر من غلبه کرده است. موی این زیبای چینی مانند موجی بر فرق سرم می‌رقصد و سایه دیوار بر من افتاده است.
از نفس جمعیت کنج عدم بر هم زدم
جرأتی لغزید در دل خواب پارفتار شد
هوش مصنوعی: در دل تاریکی و بی‌حالی، با شجاعت تصمیمی گرفتم که خاطر خواب و خیال را بر هم زد و باعث شد حس و حال جدیدی در من به وجود بیاید.
مشت خاکم تا کجاها چید خشت اعتبار
کز بلندی جانب پا دیدنم دشوار شد
هوش مصنوعی: من فقط یک مشت خاک هستم و تا کجاها می‌توانم اعتبار و ارزش پیدا کنم؟ از آنجا که به اوج بلندی رسیده‌ام، دیدن من از پایین دشوار شده است.
خاطرم از کلفت افسانهٔ هستی گرفت
چشم ‌می‌پوشم‌ کنون ‌گرد نفس بسیار شد
هوش مصنوعی: به یاد حوادث و داستان‌های زندگی‌ام افتاده‌ام و اکنون تصمیم دارم که از همه چیز چشم‌پوشی کنم، زیرا نفس و وجود در این دنیا بسیار سریع و پرشور می‌گذرد.
جام در خون زن چو گل بیدل دگر ابرام چیست
در بساط رنگ نتوان بیش از این مختار شد
هوش مصنوعی: شراب در خون زن مانند گلی بی‌دل است، حالا چه نیازی به تاکید بیشتر درباره‌ی موضوعی است که در این دنیای رنگین نمی‌توان بیش از حد انتخاب کرد.