غزل شمارهٔ ۱۲۲۱
دلدار مقیم دل ما شد چه بجا شد
جایش به همین آینه واشد چه بجا شد
اسرار دهانش به جنون زد ز تبسم
آن پیرهن وهمقبا شد چه بجا شد
گرد نفسی چند که در سینه شکستیم
تعمیر دل یأس بنا شد چه بجا شد
آن ناله که صد صور قیامت به نفس داشت
پیش نگهت سرمهنوا شد چه بجا شد
چون سرو علم کرد مرا بیبری من
دست تهی انگشتنما شد چه بجا شد
احسان و کرم گرچه ندارد غم تمییز
آن لطفکه در کار گدا شد چه بجا شد
دل قطره ی اشکی شد و غلتید به پایت
این خون شده همچشم حنا شد چه بجا شد
از کسب صفا شد به دلم کشف معانی
آیینهام اندیشهنما شد چه بجا شد
زلفش که به خورشید فشاندی سر دامان
ازسرکشی خویش دوتا شد چه بجا شد
با روی توگل لاف طراوت زد ازآنرو
پامال ره باد صبا شد چه بجا شد
در سادهدلی عرض تمنای تو دادیم
بیمطلبی اندبشه نما شد چه بجا شد
عمری به هوا شبنم ما هرزهدویکرد
آخر ز حیا آبلهپا شد چه بجا شد
آن چشم که بستیم ز نظاره ی امکان
امروز به دیدار تو واشد چه بجا شد
دل میتپد امروز به امید وصالت
در خانهٔ ایینه هوا شد چه بجا شد
در گرد سحر جوهر پرواز هوا بود
بیدل نفس آیینهٔ ما شد چه بجا شد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلدار مقیم دل ما شد چه بجا شد
جایش به همین آینه واشد چه بجا شد
هوش مصنوعی: عزیز ما در دل ما ساکن شد، چه خوب شد که مکانش در این آینه مشخص شد.
اسرار دهانش به جنون زد ز تبسم
آن پیرهن وهمقبا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: او با لبخندش رازهایی را فاش کرد که عقل را پریشان کرد و پیراهنش به شوق و شگفتی درآمیخت.
گرد نفسی چند که در سینه شکستیم
تعمیر دل یأس بنا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: ما در دل خود ناامیدی را ساختیم و تلاشی که در زندگی کردیم، به خاطر نفسها و تلاشهای ناموفقمان به هدر رفت.
آن ناله که صد صور قیامت به نفس داشت
پیش نگهت سرمهنوا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: آن نالهای که میتوانست صدای قیامت را به گوش برساند، در حضور تو به سرود زیبایی تبدیل شد و به جایش نشسته است.
چون سرو علم کرد مرا بیبری من
دست تهی انگشتنما شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: وقتی که درخت سرو به اوج بلندی خود رسید و من بدون کمک و یاری، دست خالی شدم، حالتی پیدا کردم که همگان به من نگاه کردند و سرزنشم کردند.
احسان و کرم گرچه ندارد غم تمییز
آن لطفکه در کار گدا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: نیکوکاری و بخشندگی گرچه آزار دهنده نیست، اما تشخیص آن لطفی که در کار گدایان به وقوع پیوسته، چه معنایی دارد؟
دل قطره ی اشکی شد و غلتید به پایت
این خون شده همچشم حنا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: دل مانند قطرهای اشک شد و به پایت افتاد، این خون که مثل حنا شده، چه زیبا و به جاست.
از کسب صفا شد به دلم کشف معانی
آیینهام اندیشهنما شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: از کسب صفا به دلم، معانی جدیدی روشن شد و افکارم مانند آینهای به نمایش درآمدند. چه خوب و مناسب بود!
زلفش که به خورشید فشاندی سر دامان
ازسرکشی خویش دوتا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: زلف او که همچون آفتابی درخشان به زمین افکنده شده، به خاطر سرکشی و نافرمانیاش، دو قسمت شد. این وضعیت چه نیکو و شایسته است.
با روی توگل لاف طراوت زد ازآنرو
پامال ره باد صبا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: با زیبایی و شادابی تو، باد صبا را به چالش کشید و از آنجا که این زیبایی به دل هر کسی مینشیند، در مسیرش به راحتی و با آرامش حرکت کرد.
در سادهدلی عرض تمنای تو دادیم
بیمطلبی اندبشه نما شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: در سادگیمان، خواستهات را بیان کردیم و به بیمحتواییاش توجه نکردیم. حالا که بیجهت و بیمفهوم شده، جالب است که چه بهجا شده!
عمری به هوا شبنم ما هرزهدویکرد
آخر ز حیا آبلهپا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: سالها به خاطر زیبایی و لطافت شبنم، ما در پی آن بودیم. اما سرانجام به خاطر شرم و حیا، به جایی رسیدیم که پایمان آسیب دید و وضعیتمان به هم ریخت.
آن چشم که بستیم ز نظاره ی امکان
امروز به دیدار تو واشد چه بجا شد
هوش مصنوعی: چشمی که امروز از دیدن امکانات دنیا بستهایم، حالا برای دیدن تو باز شده است و این تغییر بسیار مناسب و دلنشینی است.
دل میتپد امروز به امید وصالت
در خانهٔ ایینه هوا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: امروز دل من با امید به دیدار تو میتپد، در خانهای که پر از آینه است، و شرایط به گونهای است که بسیار مناسب و بهجا به نظر میرسد.
در گرد سحر جوهر پرواز هوا بود
بیدل نفس آیینهٔ ما شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: در اوج زیبایی صبح، روح پرواز در هوا حاضر بود و به راستی، نفسهای بیدل مانند آینهای از ما شد و نمایانگر حقیقت ما گردید.