غزل شمارهٔ ۱۲۲۰
دل خاک سر کوی وفا شد چه بجا شد
سر در ره تیغ تو فدا شد چه بجا شد
اشکم که دلی داشت گره بر سر مژگان
درکوی تو از دیده جدا شد چه بجا شد
ما را به بساطیکه توچون فتنه نشستی
برخاستن ازخویش عصا شد چه بجا شد
چون سایه به خاک قدمت جبههٔ ما را
یک سجده به صد شکر ادا شد چه بجا شد
این دیده که حسرتکده شوق تماشاست
ای خوش نگهان جای شما شد چه بجا شد
از حسرت دیدار تو اشک هوس آلود
امشب نگه چشم حیا شد چه بجا شد
چشمت به غلط سوی دل انداخت نگاهی
تیریکه ازان شست خطا شد چه بجا شد
بر صفحهٔ روی تو زکلک ید تقدیر
خط سیه انگشتنما شد چه بجا شد
در بزم تو آخر نگه شعله عنانم
چون شمع زاشک آبله پا شد چه بجاشد
لخت جگری بر سر هر اشک فشاندیم
حق نمک گریه ادا شد چه بجا شد
گردیکه به امید تو دادیم به بادش
آرایش صد دست دعا شد چه بجا شد
چون سایه سر راه دو رنگی نگرفتیم
روز سیه ما شب ما شد چه بجا شد
زین یکدو نفس عمر میان من و دلدار
گیرم که اداهای بجا شد چه بجا شد
بیدل هوس نشئهٔ آوارگیی داشت
چون اشگکنون بیسر وپا شد چه بجا شد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل خاک سر کوی وفا شد چه بجا شد
سر در ره تیغ تو فدا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: دل من به خاک سر کوی وفا افتاده است، چه فایدهای دارد؟ جانم در راه تیغ تو فدای شده، چه ارزشی دارد؟
اشکم که دلی داشت گره بر سر مژگان
درکوی تو از دیده جدا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: اشکی که به خاطر دلی پر از غم و عشق، از چشمانم به خاطر زیباییهایت جاری شد، گرهای که بر مژههایم بود، در کوی تو از چشمانم جدا شد و چه جای خوبی برای این اتفاق بود.
ما را به بساطیکه توچون فتنه نشستی
برخاستن ازخویش عصا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: ما در حالتی هستیم که تو مانند فتنهای بر افراشتهای و از خودمان جدا شدن و حرکت کردن، بهسان عصا شده که دیگر بیفایده است.
چون سایه به خاک قدمت جبههٔ ما را
یک سجده به صد شکر ادا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: وقتی که سایه قدمت بر روی زمین افتاد، ما با یک سجده از روی شکرگزاری به تو احترام گذاشتیم و این کار بسیار مناسب و بجا بود.
این دیده که حسرتکده شوق تماشاست
ای خوش نگهان جای شما شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: این چشم که پر از حسرت و آرزوی دیدن شماست، ای نگاران زیبا، چقدر خوشحالم که جای شما اینجا قرار گرفتهاید.
از حسرت دیدار تو اشک هوس آلود
امشب نگه چشم حیا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: امشب به خاطر دلتنگی و آرزوی دیدار تو، چشمانم پر از اشک و حیا شد و با این حال، این احساس در خود جایگاه خاصی پیدا کرد.
چشمت به غلط سوی دل انداخت نگاهی
تیریکه ازان شست خطا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: چشمانت به طور نادرستی نگاهی به دل من انداخت، مانند تیری که به اشتباه پرتاب شده و هیچ تأثیری ندارد.
بر صفحهٔ روی تو زکلک ید تقدیر
خط سیه انگشتنما شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: روی تو همچون صفحهای است که تقدیر با خط سیاه بر آن نوشته شده و این نوشته به خوبی نمایان است.
در بزم تو آخر نگه شعله عنانم
چون شمع زاشک آبله پا شد چه بجاشد
هوش مصنوعی: در میهمانی تو، در نهایت نگاه، شعله شمعی مانند من با اشکهایی که از پایم میریزد، از بین میرود.
لخت جگری بر سر هر اشک فشاندیم
حق نمک گریه ادا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: ما دلی شکسته بر روی هر یک از اشکهای خود ریختیم و اینگونه به درستی حق محبت و غم را ادا کردیم.
گردیکه به امید تو دادیم به بادش
آرایش صد دست دعا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: غبار و خاکی که به خاطر تو به باد سپردیم، حالا به اندازهی صد دعا برایت مهیا شده است.
چون سایه سر راه دو رنگی نگرفتیم
روز سیه ما شب ما شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: ما زیر بار مشکلات و تضادها نرفتهایم و در نتیجه، روزهای تیره و سختمان به شبهای غمناکی تبدیل شده است که این وضعیت کاملاً نامناسب و نادرستی است.
زین یکدو نفس عمر میان من و دلدار
گیرم که اداهای بجا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: از این دو نفس که میان من و محبوب قرار دارد، بهره میبرم؛ زیرا هر عمل درست و بهجایی که انجام دهم، نتیجهای مناسب خواهد داشت.
بیدل هوس نشئهٔ آوارگیی داشت
چون اشگکنون بیسر وپا شد چه بجا شد
هوش مصنوعی: بیدل آرزوی لذت از آزادگی و سرگردانی داشت، اما وقتی به این حالت رسید، از خود بیخود و حیران شد.