گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۱۰

نیام تیغ عالمگیر مستی موج می باشد
خدنگ دلنشین نغمه را قندیل نی باشد
به دل غیر از خیال جلوه‌ات نقشی نمی‌یابم
به جز حیرت‌کسی در خانهٔ آیینه‌ کی باشد
ز باغ عافیت رنگ امیدی نیست عاشق را
محبت غیر خون گشتن نمی‌دانم چه شی باشد
ز الفت چشم نگشایی به رنگ و بوی این گلشن
که می‌ترسم نگاه عبرت‌آلودی ز پی باشد
گذشتن برنتابد از سر این خاکدان همت
که ننگ پاست طی کردن بساطی را که طی باشد
به بادی هم نمی‌سنجم نوای عیش امکان را
به گوشم تا شکست استخوان آواز نی باشد
ندارد از حوادث توسن فرصت عنان‌داری
نواهای شکست خویش بر امواج هی باشد
توان از یک تغافل صد دهان هرزه‌گو بستن
چه لازم رغبت طبعت به طشت‌ پر ز قی باشد
جنون‌جوش است امشب مجلس‌کیفیت مستان
مبادا چشم مستی در قفای جام می باشد
ز شور عجز، ما گردنکشان را لرزه می‌گیرد
هجوم خاروخس بر روی آتش فصل دی باشد
قفس‌فرسوده این تنگنایم ای هوس خون شو
که می‌داند زمان رخصت پرواز کی باشد
نیابی جز امل شیرازهٔ سختی‌کشان بیدل
مدار ستخوان در بندبند خلق پی باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیام تیغ عالمگیر مستی موج می باشد
خدنگ دلنشین نغمه را قندیل نی باشد
هوش مصنوعی: تیر مستی که بر تمام دنیا می‌تازد، مانند موجی است، و نغمه‌ای که دل را شاد می‌کند، شبیه به چراغی نیست.
به دل غیر از خیال جلوه‌ات نقشی نمی‌یابم
به جز حیرت‌کسی در خانهٔ آیینه‌ کی باشد
هوش مصنوعی: جز خیال تو چیزی در دل نمی‌بینم و نمی‌دانم که در این خانه‌ی آیینه، چه کسی می‌تواند حیرت من را درک کند.
ز باغ عافیت رنگ امیدی نیست عاشق را
محبت غیر خون گشتن نمی‌دانم چه شی باشد
هوش مصنوعی: از باغ آرامش و آسایش دیگر امیدی نیست. نمی‌دانم عشق چه معنایی دارد وقتی که محبت، تلخی و رنجی بیشتر از خون را به دنبال دارد.
ز الفت چشم نگشایی به رنگ و بوی این گلشن
که می‌ترسم نگاه عبرت‌آلودی ز پی باشد
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و دوستی، از زیبایی‌ها و خوشبویی‌های این باغ دوری کن؛ چون می‌ترسم که نگاه تو تحت تأثیر تجربه‌های گذشته و درس‌هایی که از آن‌ها آموخته‌ای، قرار بگیرد.
گذشتن برنتابد از سر این خاکدان همت
که ننگ پاست طی کردن بساطی را که طی باشد
هوش مصنوعی: از این دنیای خاکی نمی‌توان به راحتی عبور کرد، زیرا همت بالایی می‌طلبد. زشت است که پایمال کردن وضعیتی را که می‌توان با اراده و تلاش به آن دست یافت، بپذیریم.
به بادی هم نمی‌سنجم نوای عیش امکان را
به گوشم تا شکست استخوان آواز نی باشد
هوش مصنوعی: حتی به زبانی مختصر نمی‌توانم لذتی که از زندگی و شادی می‌برم را با چیزی دیگر مقایسه کنم. این لذتی که به گوشم می‌رسد، به قدری عمیق و شکننده است که نمی‌خواهم چیزی آن را تحت‌الشعاع قرار دهد.
ندارد از حوادث توسن فرصت عنان‌داری
نواهای شکست خویش بر امواج هی باشد
هوش مصنوعی: وقتی دچار حوادث و مشکلات می‌شویم، زمان و فرصت کافی برای کنترل احساسات و واکنش‌های خود را نداریم. در این شرایط، صدای ناامیدی و شکست ما به گوش می‌رسد و مانند امواج دریا بر ما چیره می‌شود.
توان از یک تغافل صد دهان هرزه‌گو بستن
چه لازم رغبت طبعت به طشت‌ پر ز قی باشد
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از طریق یک نادیده‌گرفتن، ده‌ها زبان نالان و بی‌اساس را خاموش کنی، به چه نیازی است؟ هنگامی که ذاتت به شکلی بر این موضوع حساس شده است.
جنون‌جوش است امشب مجلس‌کیفیت مستان
مبادا چشم مستی در قفای جام می باشد
هوش مصنوعی: امشب در مجلس حال و هوای دیوانه‌وار حاکم است، خوشی و شوق مستان در فضا جاری است. اما مراقب باش که چشمان مستی نباید در پی جام می به دنبال دیگران باشد.
ز شور عجز، ما گردنکشان را لرزه می‌گیرد
هجوم خاروخس بر روی آتش فصل دی باشد
هوش مصنوعی: در لحظاتی که از ناتوانی و عدم تاب‌آوری احساس ناامیدی می‌کنیم، در واقع، قدرت و وجود خود را زیر سوال می‌بریم و این احساس گاهی می‌تواند ما را به لرزه درآورد، همان‌طور که وزش بادهای سرد و خنک در فصل زمستان روی آتش می‌افتد و آن را خاموش می‌کند.
قفس‌فرسوده این تنگنایم ای هوس خون شو
که می‌داند زمان رخصت پرواز کی باشد
هوش مصنوعی: در این دنیا که محدودیت‌ها بر من تحمیل شده، ای آرزوهای پرشور، مرا آزاد کن و بگذار که زمان پرواز و رهایی‌ام فرابرسد.
نیابی جز امل شیرازهٔ سختی‌کشان بیدل
مدار ستخوان در بندبند خلق پی باشد
هوش مصنوعی: در زندگی هیچ چیزی جز امید را نخواهی یافت. پس در انتظار دشواری‌ها و مشکلات، به صبر و استقامت ادامه بده و بدان که از هر چالشی می‌توان درس گرفت.