گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۰۵

هر کس به رهت چشم تری داشته باشد
در قطره محیط‌ گهری داشته باشد
با ناله چرا این همه از پای درآید
گر کوه ز تمکین کمری داشته باشد
از فخر کند جزو تن خویش چو نرگس
نادیده اگر سیم و زری داشته باشد
چون برگ گل آیینهٔ آغوش بهار است
چشمی که به پایت نظری داشته باشد
گر جیب دل از حسرت نامت نزند چاک
دانم‌ که نگین هم جگری داشته باشد
آسودگی و هوش‌پرستی چه خیال است
این نشئه ز خود بیخبری داشته باشد
ما خود نرسیدیم ز هستی به مثالی
این آینه شاید دگری داشته باشد
جز برق در این مزرعه‌ کس نیست‌ که امروز
بر مشت خس ما نظری داشته باشد
افسانه تسلی‌نفس عبرت ما نیست
این پنبه مگر گوش کری داشته باشد
زین فیض که عام است لب مطرب ما را
خاکستر نی هم شکری داشته باشد
عالم همه ‌گر یکدل بیمار برآید
مشکل که ز من خسته‌تری داشته باشد
چشمی‌ست‌ که باید به رخ هر دو جهان بست
گر رفتن از این خانه دری داشته باشد
بیدل چو نفس چاره ندارد ز تپیدن
آن‌ کس ‌که ز هستی اثری داشته باشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر کس به رهت چشم تری داشته باشد
در قطره محیط‌ گهری داشته باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که از عشق و محبت تو اشک بریزد، در دلش جواهری بزرگ و ارزشمند نهفته است.
با ناله چرا این همه از پای درآید
گر کوه ز تمکین کمری داشته باشد
هوش مصنوعی: چرا با ناله و فریاد این بساط خراب می‌شود، در حالی که اگر کوهی هم سر تسلیم فرود آورد، باز نشانه‌ای از ضعف نیست؟
از فخر کند جزو تن خویش چو نرگس
نادیده اگر سیم و زری داشته باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به خود ببالد و به فخر فروشی بپردازد، مانند نرگسی است که در میان زیبایی‌های خود، زیبایی‌اش را نادیده گرفته است، حتی اگر به زینت‌ها و ثروت‌های زیادی دست پیدا کرده باشد.
چون برگ گل آیینهٔ آغوش بهار است
چشمی که به پایت نظری داشته باشد
هوش مصنوعی: چون برگ گل نشانهٔ زیبایی و تازگی بهار است، چشمی که به تو نگاه کند، مستحق بهترین توجه و محبت است.
گر جیب دل از حسرت نامت نزند چاک
دانم‌ که نگین هم جگری داشته باشد
هوش مصنوعی: اگر دل به خاطر حسرت نام تو پاره شود، می‌دانم که حتی جواهر هم می‌تواند دلی داشته باشد و رنج بکشد.
آسودگی و هوش‌پرستی چه خیال است
این نشئه ز خود بیخبری داشته باشد
هوش مصنوعی: آسودگی و علاقه به فراموشی از خود چه خیالی است، در حالی که این حالت نشأت گرفته از بی‌خبری از خود است.
ما خود نرسیدیم ز هستی به مثالی
این آینه شاید دگری داشته باشد
هوش مصنوعی: ما به حقیقت وجود نتوانستیم دست یابیم؛ اما ممکن است دیگری به تجلی و نمایی از آن رسیده باشد.
جز برق در این مزرعه‌ کس نیست‌ که امروز
بر مشت خس ما نظری داشته باشد
هوش مصنوعی: در این مزرعه هیچ‌کس نیست که امروز به ما، که در وضعیت دشواری هستیم، توجهی نشان دهد، جز بارش ناگهانی باران.
افسانه تسلی‌نفس عبرت ما نیست
این پنبه مگر گوش کری داشته باشد
هوش مصنوعی: این داستان خیال‌انگیز و توهم‌آور نمی‌تواند ما را آرام کند. این فقط یک توهم است، مگر اینکه کسی گوشش به حقیقت نرسد.
زین فیض که عام است لب مطرب ما را
خاکستر نی هم شکری داشته باشد
هوش مصنوعی: به خاطر این نعمت بزرگ که همگان از آن بهره‌مند هستند، لب‌های خواننده ما نیز ممکن است از غم و درد خاموشی به خاکستر تبدیل شود، اما هنوز هم در دل خود شیرینی و زیبایی دارد.
عالم همه ‌گر یکدل بیمار برآید
مشکل که ز من خسته‌تری داشته باشد
هوش مصنوعی: اگر تمامی مردم دنیا هم در یک زمان از درد و رنج رنج ببریند، به سختی می‌توانند از من خسته‌تر و غمگین‌تر باشند.
چشمی‌ست‌ که باید به رخ هر دو جهان بست
گر رفتن از این خانه دری داشته باشد
هوش مصنوعی: چشمی وجود دارد که باید به زیبایی و جذابیت دنیاهای گوناگون خیره باشد، اما اگر بخواهد از این مکان خارج شود، باید در این خانه را باز کند.
بیدل چو نفس چاره ندارد ز تپیدن
آن‌ کس ‌که ز هستی اثری داشته باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی تأثیری از وجود خود بر جای گذاشته باشد، مانند بیدل که نمی‌تواند از تپش دل خود جلوگیری کند، او هم نمی‌تواند از احساسات و عشق خود دوری کند.

حاشیه ها

1401/12/23 04:02
فاطمه یاوری

عالم همه گر یک دل بیمار برآید

مشکل که ز من خسته تری داشته باشد