غزل شمارهٔ ۱۲۰۰
جمعیت از آن دلکه پریشان تو باشد
معموری آن شوق که ویران تو باشد
عمریست دل خون شده بیتاب گدازیست
یارب شود آیینه و حیران تو باشد
صد چرخ توان ریخت ز پرواز غبارم
آن روزکه در سایهٔ دامان تو باشد
داغمکه چرا پیکر من سایه نگردید
تا در قدم سرو خرامان تو باشد
عشاق بهار چمنستان خیالند
پوشیدگی آیینه عریان تو باشد
هر نقش قدم خمکده عالم نازیست
هرجا اثر لغزش مستان تو باشد
نظاره ز کونین به کونین نپرداخت
پیداست که حیران تو حیران تو باشد
مپسند که دل در تپش یأس بمیرد
قربان تو قربان تو قربان تو باشد
سر جوش تبسمکده ناز بهار است
چینیکه شکنپرور دامان تو باشد
در دل تپشی می خلد از شبههٔ هستی
یاربکه نفس جنبش مژگان تو باشد
بیدل سخنت نیست جز انشای تحیر
کو آینه تا صفحهٔ دیوان تو باشد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جمعیت از آن دلکه پریشان تو باشد
معموری آن شوق که ویران تو باشد
هوش مصنوعی: اگر دل تو پریشان باشد، جمعیت و شلوغی اطراف هیچگاه نمیتواند تو را خوشحال کند. حتی اگر شوق و اشتیاقی در زندگیات وجود داشته باشد، اما حال و روز تو به هم ریخته باشد، آن شوق هم نمیتواند تو را آباد و شاد کند.
عمریست دل خون شده بیتاب گدازیست
یارب شود آیینه و حیران تو باشد
هوش مصنوعی: سالهاست که دل من به شدت در عذاب است و از درد و غم رنج میبرد. کاش روزی فرارسد که دل من مانند آینهای شفاف و روشن شود و در حیرت و شگفتی از تو بماند.
صد چرخ توان ریخت ز پرواز غبارم
آن روزکه در سایهٔ دامان تو باشد
هوش مصنوعی: هر روز که در کنار تو باشم، میتوانم به راحتی بر تمام مشکلات و ناملایمات غلبه کنم.
داغمکه چرا پیکر من سایه نگردید
تا در قدم سرو خرامان تو باشد
هوش مصنوعی: من از این موضوع دردمند هستم که چرا جسم من به سایهای تبدیل نشد تا در کنار تو، که همچون درخت سرو با طراوت و زیبایی هستی، قرار گیرد و از حضور تو بهرهمند شوم.
عشاق بهار چمنستان خیالند
پوشیدگی آیینه عریان تو باشد
هوش مصنوعی: عشاق در فصل بهار به زیباییهای چمنستان فکر میکنند، در حالی که زیبایی واقعی تو همچون آینهای است که همه چیز را عریان و بدون پوشش نشان میدهد.
هر نقش قدم خمکده عالم نازیست
هرجا اثر لغزش مستان تو باشد
هوش مصنوعی: هر نشانهای که از پاهای تو در دنیا باقی مانده، نشان از زیبایی و جذابیت خاصی دارد؛ هر جا که اثر قدمهای مست تو باشد، همان جا به نظر دلنشین و دلربا میرسد.
نظاره ز کونین به کونین نپرداخت
پیداست که حیران تو حیران تو باشد
هوش مصنوعی: مشاهده از جهانی به جهانی دیگر انجام نمیشود. این نشاندهنده آن است که سردرگمی تو، در واقع سردرگمی خود توست.
مپسند که دل در تپش یأس بمیرد
قربان تو قربان تو قربان تو باشد
هوش مصنوعی: نپسند که دل از ناامیدی و بینظمی بمیرد. فدای تو میشوم، فدای تو، فدای تو.
سر جوش تبسمکده ناز بهار است
چینیکه شکنپرور دامان تو باشد
هوش مصنوعی: بهار، با زیبایی و شگفتیاش، مانند یک ظرف چینی ظریف است که باید با احتیاط از آن مراقبت کرد، چون اولین نشانههای لبخند و شادابی در این فصل، نشاندهندهٔ لطافت و ناز طبیعت است.
در دل تپشی می خلد از شبههٔ هستی
یاربکه نفس جنبش مژگان تو باشد
هوش مصنوعی: در دل من تپشی وجود دارد که ناشی از شک دربارهٔ هستی است. ای کاش این احساس ناشی از حرکت مژگان تو باشد.
بیدل سخنت نیست جز انشای تحیر
کو آینه تا صفحهٔ دیوان تو باشد
هوش مصنوعی: سخن تو جز یک نوع بیان گیجی و سردرگمی نیست. کجا میتوان آینهای یافت تا تصویر و یا اثر تو بر روی صفحه دیوانت نمایان شود؟
حاشیه ها
1389/08/05 07:11
منصور محمدزاده
خواهشمند است مورد زیر را تصحیح فرمایید:
نادرست:
جمعیت از آن دلکه پریشان تو باشد
معموری آن شوق که وبران تو باشد
درست:
جمعیت از آن دل که پریشان تو باشد
معموری آن شوق که ویران تو باشد
1398/11/12 05:02
رهی رهگذر
با عرض ادب، این غزل بروزن:
"مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف) " میباشد. درود
1401/01/12 21:04
عرشیا غلامی
سلام و عرض ادب وزن شعر ایراد دارد و رمل مثمن مخبون محذوف نیست و وزن صحیح آن به صورت مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)است.
خواهشمندم وزن شعر رو تصحیح کنید.