غزل شمارهٔ ۱۱۹۷
خیال نامد!ری تا کیت خاطرنشین باشد
چهلازم سرنوشتتچون نگین زخم جبین باشد
درین وادی به حیرت هم میسر نیست آسودن
همهگر خانهٔ آیغغهگردی حکم زین باشد
طراوت آرزو داری ز قید جسم بیرون آ
که سرسبزی نبیند دانه تا زیر زمین باشد
به خود پیچیدن ما نیست بیانداز پروازی
کمند موج ما را یکنفس گرداب چین باشد
بهقدر جهد معراجیست ما را ورنه آتش هم
به راحت گر زند خاکسترش بالانشین باشد
به حیرت رفته است از خویش اگر شمعست اگر محفل
نشاط هر دو عالم یک نگاه واپسین باشد
غباری نیست از پست و بلند موج دریا را
حقیقت .بینیاز ز اختلاف کفر و دین باشد
پی قتلم چه دامن برزند شوخی که در دستش
هجوم جوهر شمشیر چین آستین باشد
ز چشم تر مآل انتظار شوق پرسیدم
جگر خون گشت و گفت: احوال مشتاقان چنین باشد
فرو رو پر خاک ای سرگران نشئهٔ خست
ز قارون نام هم کم نیست بر روی زمین باشد
محال است اینکه عجز از طینت ما رخت بربندد
سحر گر صد فلک بالد همان آه حزین باشد
ندارم نشئهٔ دیگر به هر سرگشتگی بیدل
چوگردابم درینمحفل خطساغر همین باشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خیال نامد!ری تا کیت خاطرنشین باشد
چهلازم سرنوشتتچون نگین زخم جبین باشد
هوش مصنوعی: خیال نمیرود! تا کی دلخوش باشی؟ چه فایده دارد سرنوشتت مانند نگینی بر پیشانی پر از زخم باشد؟
درین وادی به حیرت هم میسر نیست آسودن
همهگر خانهٔ آیغغهگردی حکم زین باشد
هوش مصنوعی: در این سرزمین، حتی آرامش و راحتی هم امکانپذیر نیست، زیرا هر کسی که در اینجا زندگی میکند، باید به دنبال آگاهی و بینش باشد و به درستی عمل کند.
طراوت آرزو داری ز قید جسم بیرون آ
که سرسبزی نبیند دانه تا زیر زمین باشد
هوش مصنوعی: اگر آرزوی شادابی و طراوت داری، باید از محدودیتهای جسمی رها شوی؛ زیرا دانهای که در زیر زمین محبوس بماند، هرگز سبز نخواهد شد.
به خود پیچیدن ما نیست بیانداز پروازی
کمند موج ما را یکنفس گرداب چین باشد
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم به خود بپیچیم و از پرواز هم نترسیم، زیرا در یک لحظه، گرداب چین ما را در خود محصور میکند.
بهقدر جهد معراجیست ما را ورنه آتش هم
به راحت گر زند خاکسترش بالانشین باشد
هوش مصنوعی: به اندازه تلاشی که میکنیم، به اوج میرسیم و اگر نه، حتی اگر آتش راحتی هم به ما آسیب بزند، خاکستر ما همچنان در اوج و مقام باقی خواهد ماند.
به حیرت رفته است از خویش اگر شمعست اگر محفل
نشاط هر دو عالم یک نگاه واپسین باشد
هوش مصنوعی: شاید شمع یا محفل شادی در حیرت و شگفتی فرو رفتهاند؛ زیرا برای هر دو عالم، یک نگاه آخر ممکن است کافی باشد.
غباری نیست از پست و بلند موج دریا را
حقیقت .بینیاز ز اختلاف کفر و دین باشد
هوش مصنوعی: هیچ گرد و غباری در سطح امواج دریا وجود ندارد که نشاندهنده حقیقت باشد و این حقیقت به گونهای است که از اختلافات میان کفر و دین بینیاز است.
پی قتلم چه دامن برزند شوخی که در دستش
هجوم جوهر شمشیر چین آستین باشد
هوش مصنوعی: دست او را مشغول شوخی و بازی است، اما در حقیقت، در آستینش شمشیر تیز و خطرناک پنهان شده که میتواند به راحتی به من آسیب برساند.
ز چشم تر مآل انتظار شوق پرسیدم
جگر خون گشت و گفت: احوال مشتاقان چنین باشد
هوش مصنوعی: از چشمان پر از اشک و انتظارم سراغ شوق را گرفتم. دلام به درد آمد و آن چشمان گفتند: حال و روز عاشقان همیشه اینطور است.
فرو رو پر خاک ای سرگران نشئهٔ خست
ز قارون نام هم کم نیست بر روی زمین باشد
هوش مصنوعی: ای سرگران، در خاک فرو رو، چرا که خستگی و مستی تو از قهرمانان بزرگی مانند قارون کمتر نیست و تو نیز نام و یاد خود را بر روی زمین بر جای میگذاری.
محال است اینکه عجز از طینت ما رخت بربندد
سحر گر صد فلک بالد همان آه حزین باشد
هوش مصنوعی: امکان ندارد که ناتوانی از ذات ما دور شود، حتی اگر صدها آسمان هم به پرواز درآید، باز هم همان آه غمگین باقی میماند.
ندارم نشئهٔ دیگر به هر سرگشتگی بیدل
چوگردابم درینمحفل خطساغر همین باشد
هوش مصنوعی: من در هیچ حالتی نمیتوانم حالتی غیر از این داشته باشم. بیدل، در میان این جمع، مانند گردابی چرخان میزنم و حال من فقط به خاطر نوشیدنی است که در دست دارم.
حاشیه ها
1389/08/05 07:11
منصور محمدزاده
خواهشمند است مورد زیر را تصحیح فرمایید:
نادرست:
خیال نامد!ری تا کیت خاطرنشین باشد
چهلازم سرنوشتتچون نگین زخم جبین باشد
غباری نیست از پست و بلند موج دریا را
حقیقت .بینیاز ز اختلاف کفر و دین باشد
درست:
خیال نامداری تا کیت خاطرنشین باشد
چه لازم سرنوشتت چون نگین، زخم جبین باشد
غباری نیست از پست و بلند، موج دریا را
حقیقت بینیاز از اختلاف کفر و دین باشد
1396/01/11 07:04
محمدبشیر رحیمی
لطفا مصراع اول این بیت را هم اصلاح فرمایید:
فرو رو پر خاک ای سرگران نشئهٔ خست
ز قارون نام هم کم نیست بر روی زمین باشد
فرو رو زیر خاک ای سرگران نشئهی خست