گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۹۲

وضع فلک آنجا که به یک حال نباشد
رنگ من و تو چند سبکبال نباشد
تا وانگری رفته‌ای از دیدهٔ احباب
آب آن همه زندانی غربال نباشد
گردن نفرازی‌ که در این مزرع عبرت
چون دانه سری نیست که پامال نباشد
دل را نفریبی به فسونهای تعین
آرایش این آینه تمثال نباشد
عیبی بتر از لاف کمالات ندیدیم
شرمی که لبت تشنهٔ تبخال نباشد
از شکر محبت دل ما بیخبر افتاد
در قحط وفا جرم مه و سال نباشد
امروز گر انصاف دهد داد طبایع
کس منتظر مهدی و دجال نباشد
ای آینه هر سو گذری مفت تماشاست
امید که آهیت به دنبال نباشد
دامان کری گیر و نوای همه بشنو
تا پیش تو صاحب غرضی لال نباشد
خفت مکش از خلق و به اظهار غناکوش
هرچند به دست تو زر و مال نباشد
در هرکف خاکی که فتادیم‌، فتادیم
پهلوی ادب قرعهٔ رمال نباشد
تر می‌کند اندیشهٔ خشکی مژه‌ام را
مغز قلم نرگس من نال نباشد
آزادگی و سیرگریبان چه خیال است
بیدل سر پرواز ته بال نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وضع فلک آنجا که به یک حال نباشد
رنگ من و تو چند سبکبال نباشد
هوش مصنوعی: وقتی وضعیت آسمان طوری باشد که هیچ چیز ثابت نباشد، رنگ و حال ما نیز در یک وضعیت قرار نخواهد گرفت و این به معنای آن است که وقتی روح و دل پرواز نکند، تغییرات زندگی نیز به شکلی نامعین خواهد بود.
تا وانگری رفته‌ای از دیدهٔ احباب
آب آن همه زندانی غربال نباشد
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو از نظر دوستان دور شده‌ای، چقدر سخت است که آب این همه عشق و محبت را در غربال نگه داریم و نگذاریم که بریزد.
گردن نفرازی‌ که در این مزرع عبرت
چون دانه سری نیست که پامال نباشد
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از عبرت، هیچ‌کس نمی‌تواند از ناملایمات زندگی در امان باشد، چرا که هر کس به نوعی در معرض مشکلات و سختی‌ها قرار دارد.
دل را نفریبی به فسونهای تعین
آرایش این آینه تمثال نباشد
هوش مصنوعی: دل را به وسوسه‌ها و فریب‌های ظاهری ننداز، زیرا زیبایی و جذابیت این آینه تنها یک تصویر است و حقیقت ندارد.
عیبی بتر از لاف کمالات ندیدیم
شرمی که لبت تشنهٔ تبخال نباشد
هوش مصنوعی: عیبی بدتر از بزرگ‌نمایی فضایل و کمالات ندیدیم؛ چرا که اگر لب‌هایت خشک و تشنهٔ تبخال نباشند، هیچ عذری برای شرم‌گین بودن وجود ندارد.
از شکر محبت دل ما بیخبر افتاد
در قحط وفا جرم مه و سال نباشد
هوش مصنوعی: دل ما در بی‌مهری و کمبود محبت غرق شده است، در این حال، نه ماه و نه سال می‌تواند گناه ماهی را از بین ببرد.
امروز گر انصاف دهد داد طبایع
کس منتظر مهدی و دجال نباشد
هوش مصنوعی: اگر امروز طبیعت به ما انصاف بدهد، دیگر کسی منتظر ظهور مهدی و آمدن دجال نخواهد بود.
ای آینه هر سو گذری مفت تماشاست
امید که آهیت به دنبال نباشد
هوش مصنوعی: ای آینه، تو در هر طرف خود تصویر را نشان می‌دهی و از این رو تماشای تو بی‌هزینه‌ است. امیدوارم که غم و درد من به دنبال تو نباشد.
دامان کری گیر و نوای همه بشنو
تا پیش تو صاحب غرضی لال نباشد
هوش مصنوعی: به جمعی بپیوند و از زیبایی‌ها و صداهای دل‌نشین вокруг خود لذت ببر تا کسانی که به دنبال خواسته‌های خود هستند، در حضورت نتوانند خاموش بمانند.
خفت مکش از خلق و به اظهار غناکوش
هرچند به دست تو زر و مال نباشد
هوش مصنوعی: از دیگران برای داشتن یا نداشتن پول و ثروت خود شکایت نکن و به اینکه ثروتمند به نظر بیایی، اهمیت بده. حتی اگر خودت به مقدار کافی مال و دارایی نداشته باشی، سعی کن احساس ناتوانی و خفت نکی کنی.
در هرکف خاکی که فتادیم‌، فتادیم
پهلوی ادب قرعهٔ رمال نباشد
هوش مصنوعی: هر جایی که افتاده‌ایم، باید با احترام و ادب برخورد کنیم و مانند یک قرعه‌کشی شانسی نباشیم.
تر می‌کند اندیشهٔ خشکی مژه‌ام را
مغز قلم نرگس من نال نباشد
هوش مصنوعی: اندیشه‌های خشک و یخ‌زده‌ام را با مژه‌هایم تر می‌کنم، اما اگر مغز نرگس من صدا نکند، ناله‌ای نمی‌شنوم.
آزادگی و سیرگریبان چه خیال است
بیدل سر پرواز ته بال نباشد
هوش مصنوعی: آزاد بودن و در حرکت بودن، فقط یک فکر و خیال است. بی‌دلیل نمی‌توان پرواز کرد اگر بالی برای این کار وجود نداشته باشد.