گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۸۷

رمز آشنای معنی هر خیره‌سر نباشد
طبع سلیم فضل است ارث ‌پدر نباشد
غفلت بهانه‌مشتاق خوابت فسانه‌مایل
بر دیده سخت ظلم است ‌گر گوش ‌کر نباشد
افشای راز الفت بر شرم واگذار‌ید
نگشاید این‌ گره را دستی‌ که تر نباشد
بر آسمان رسیدیم راز درون ندیدیم
این حلقه شبهه دارد بیرون در نباشد
خلق و هزار سودا ما و جنون و دشتی
کانجا ز بیکسی‌ها خاکی به سر نباشد
چین کدورتی هست بر جبههٔ نگین‌ها
تحصیل نامداری بی‌دردسر نباشد
امروز قدر هرکس مقدار مال و جاه است
آدم نمی‌توان‌ گفت آنرا که خر نباشد
در یاد دامن او ماییم و دل‌تپیدن
مشت غبار ما را شغل دگر نباشد
نقد حباب تا کی در کیسهٔ توهم
آهی که ما نداریم گو در جگر نباشد
آن به‌ که برق غیرت بنیاد ما بسوزد
آیینه‌ایم و ما را تاب نظر نباشد
پیداست از ندامت عذر ضعیفی ما
شبنم چه وانماید گر چشم تر نباشد
گردانده گیر بیدل اوراق نسخهٔ وهم
فرصت بهار رنگست رنگ این‌قدر نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رمز آشنای معنی هر خیره‌سر نباشد
طبع سلیم فضل است ارث ‌پدر نباشد
هوش مصنوعی: درک عمیق و صحیح از معانی و مفاهیم، مختص همه نیست و تنها به برخی افراد با تفکر سالم و طبیعی نسبت داده می‌شود، زیرا این ویژگی‌ها اغلب به ارث برده نمی‌شوند.
غفلت بهانه‌مشتاق خوابت فسانه‌مایل
بر دیده سخت ظلم است ‌گر گوش ‌کر نباشد
هوش مصنوعی: غفلت و بی‌توجهی به خواب و آرزوی تو، مانند داستانی است که فقط دلخواه است و برچشم بی‌توجهی سایه‌ای از ظلمت می‌افکند، اگر گوش کسی نشنود.
افشای راز الفت بر شرم واگذار‌ید
نگشاید این‌ گره را دستی‌ که تر نباشد
هوش مصنوعی: راز محبت را فاش نکنید، زیرا این مشکل با دستی که تر است، باز نمی‌شود.
بر آسمان رسیدیم راز درون ندیدیم
این حلقه شبهه دارد بیرون در نباشد
هوش مصنوعی: به بلندی آسمان رسیدیم، اما نتوانستیم اسرار درون آن را ببینیم. این حلقه‌ی شک و تردید وجود دارد و بیرون از آن، چیزی وجود ندارد.
خلق و هزار سودا ما و جنون و دشتی
کانجا ز بیکسی‌ها خاکی به سر نباشد
هوش مصنوعی: بیداد و آشفتگی‌های زندگی ما و جنون‌هایی که در دل داریم، در این دشت، دیگر جایی برای غم و اندوه نیست و کسی به خاک نمی‌افتد.
چین کدورتی هست بر جبههٔ نگین‌ها
تحصیل نامداری بی‌دردسر نباشد
هوش مصنوعی: چین و چروک‌هایی بر پیشانی نگین‌ها وجود دارد، بدین معنا که کسب نام و شهرت بدون تلاش و زحمت ممکن نیست.
امروز قدر هرکس مقدار مال و جاه است
آدم نمی‌توان‌ گفت آنرا که خر نباشد
هوش مصنوعی: امروز ارزش هرکس به اندازه ثروت و مقام اوست و کسی پیدا نمی‌شود که بتوان به او انسان گفت اگر که جاه و مال نداشته باشد.
در یاد دامن او ماییم و دل‌تپیدن
مشت غبار ما را شغل دگر نباشد
هوش مصنوعی: ما همیشه در خاطر و یاد او هستیم و عشق و شوق ما مانند غباری است که هیچ کار دیگری جز یاد او برایمان مهم نیست.
نقد حباب تا کی در کیسهٔ توهم
آهی که ما نداریم گو در جگر نباشد
هوش مصنوعی: زندگی را تا چه زمانی در ذهن خود به اشتباه نگه می‌داری، در حالی که ما چیزی نداریم و این درد در دل ما نیست.
آن به‌ که برق غیرت بنیاد ما بسوزد
آیینه‌ایم و ما را تاب نظر نباشد
هوش مصنوعی: بهتر است که غیرت و شرافت ما زیر فشار ناخالصی‌ها آسیب ببیند، ما مانند آینه هستیم و تحمل دیدن برخی از امور را نداریم.
پیداست از ندامت عذر ضعیفی ما
شبنم چه وانماید گر چشم تر نباشد
هوش مصنوعی: از احساس پشیمانی ما مشخص است که اگر اشک چشم نداشته باشیم، حتی شبنم هم نمی‌تواند خود را نشان دهد.
گردانده گیر بیدل اوراق نسخهٔ وهم
فرصت بهار رنگست رنگ این‌قدر نباشد
هوش مصنوعی: گیر بیدل، با دقت و احساس، زمان را در دست بگیر. در این دوران که فصل بهار را تجربه می‌کنیم، زیبایی‌ها و رنگ‌ها به اوج خود رسیده‌اند. اما بدان که چنین زیبایی و شگفتی همیشه باقی نمی‌ماند و این رنگ‌ها و لحظات گذرا هستند.