گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۸۶

عشق هرجا ادب‌آموز تپیدن باشد
خون بسمل عرق شرم چکیدن باشد
مزرع نیستی‌، آرایش تخم شرریم
آفت حاصل ما عرض دمیدن باشد
شوق مفت است که در راه کسی می‌پوییم
منزل مقصد ما گو نرسیدن باشد
موج این بحر تپش بسمل سعی گهر است
رنجها در خور راحت طلبیدن باشد
اشک چندی گره دیدهٔ حیران خودیم
تا نصیب که به راه تو دویدن باشد
صید دلها نتوان کرد مگر از تسلیم
طرهٔ شاهد این بزم خمیدن باشد
حیرت و لذت دیدار خیالی‌ست محال
هر که آیینه شود داغ ندیدن باشد
کلفت چنین نکشد کوتهی دامن فقر
گل‌ آزادی این باغ نچیدن باشد
رفته‌ام از خود و تهمت‌کش آسودگی‌ام
حیرت آینه‌ام کاش تپیدن باشد
پیکرم مانی صورتکدهٔ نومیدی‌ست
بی‌رخت هرچه کشم ناله کشیدن باشد
بسمل شوق مرا از اثرکوچهٔ زخم
تا دم تیغ تو یکدست تپیدن باشد
هرقدر زین قفس وهم برآیی مفت است
ناله کم نیست اگر میل رمیدن باشد
چشم‌بندی‌ست بهار گل بیرنگی عشق
دیدن یار مبادا که شنیدن باشد
از دلیران جنون جرأت یأسم بیدل
چون نفس تیغ من ازخویش بریدن باشد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق هرجا ادب‌آموز تپیدن باشد
خون بسمل عرق شرم چکیدن باشد
هوش مصنوعی: عشق در هر جایی که به آداب و رفتار شایسته آموزش داده شود، مانند قطرات عرق شرم، نشانه‌ای از درد و زخم عمیق در دل عاشق خواهد بود.
مزرع نیستی‌، آرایش تخم شرریم
آفت حاصل ما عرض دمیدن باشد
هوش مصنوعی: این زمین وجود ندارد، و بی‌فایده است که به کاشت بذر شرارت بپردازیم، چون تنها چیزی که به دست می‌آوریم، وزش باد و نابودی است.
شوق مفت است که در راه کسی می‌پوییم
منزل مقصد ما گو نرسیدن باشد
هوش مصنوعی: شوق و عشق به راهی که می‌رویم ارزش و اهمیت دارد، حتی اگر به هدف نهایی نرسیم.
موج این بحر تپش بسمل سعی گهر است
رنجها در خور راحت طلبیدن باشد
هوش مصنوعی: موج این دریا نشانه‌ی تلاطم دل‌هایی است که به دنبال یافتن گوهرهای گرانبها هستند و به همین خاطر، برای به دست آوردن شادی و آرامش باید رنج‌ها را تحمل کنند.
اشک چندی گره دیدهٔ حیران خودیم
تا نصیب که به راه تو دویدن باشد
هوش مصنوعی: چندین اشک از چشمان سرگشته‌ام ریخته‌ام تا ببینم چه زمانی نصیبم می‌شود که برای تو به راه بیفتم و تلاش کنم.
صید دلها نتوان کرد مگر از تسلیم
طرهٔ شاهد این بزم خمیدن باشد
هوش مصنوعی: برای به دام انداختن دل‌ها، جز با تسلیم در برابر زیبایی و جذابیت معشوق ممکن نیست. زیبایی او باعث می‌شود که انسان‌ها در این محفل و فضای عاشقانه خم شوند و از خود گذشتگی نشان دهند.
حیرت و لذت دیدار خیالی‌ست محال
هر که آیینه شود داغ ندیدن باشد
هوش مصنوعی: دیدن تصویری خیالی باعث شگفتی و لذت است، اما هر کسی که در آینه به خود نگاه کند و چهره‌اش را نبیند، احساس درد و ناامیدی می‌کند.
کلفت چنین نکشد کوتهی دامن فقر
گل‌ آزادی این باغ نچیدن باشد
هوش مصنوعی: زنی که دامن کوتاه دارد، نمی‌تواند راحتی و آزادی این باغ را بچشد و تجربه کند؛ زیرا فقر او را محدود کرده است.
رفته‌ام از خود و تهمت‌کش آسودگی‌ام
حیرت آینه‌ام کاش تپیدن باشد
هوش مصنوعی: من از خودم جدا شده‌ام و دیگران برایم تهمت می‌زنند. در این حال، در آرامش هستم ولی حیرت‌زده‌ام. ای کاش همچنان بتوانم زندگی را با تپش و نشاط تجربه کنم.
پیکرم مانی صورتکدهٔ نومیدی‌ست
بی‌رخت هرچه کشم ناله کشیدن باشد
هوش مصنوعی: وجود من مانند تندیس ناامیدی است؛ بی‌صورت و چهره، هرچه احساس کنم، باز هم تنها صدای ناله‌ای خواهد بود.
بسمل شوق مرا از اثرکوچهٔ زخم
تا دم تیغ تو یکدست تپیدن باشد
هوش مصنوعی: شوق و longing من تا جایی پیش می‌رود که از زخم‌های گذشته‌ام نشأت می‌گیرد، و این احساس تا آنجا که به تیغ تو می‌رسد، یک‌دست و پیوسته تپش دارد.
هرقدر زین قفس وهم برآیی مفت است
ناله کم نیست اگر میل رمیدن باشد
هوش مصنوعی: اگرچه از این قفس و محدودیت‌ها رها شوی، اما اگر تمایلی به فرار نباشد، ناله و غم‌ و اندوه کم نخواهد بود.
چشم‌بندی‌ست بهار گل بیرنگی عشق
دیدن یار مبادا که شنیدن باشد
هوش مصنوعی: بهار با زیبایی‌هایش همچون پرده‌ای است که عشق به یار را می‌پوشاند. مراقب باش که فقط زیبایی‌ها را نبینی و به عمق احساسات نپردازی.
از دلیران جنون جرأت یأسم بیدل
چون نفس تیغ من ازخویش بریدن باشد
هوش مصنوعی: شجاعت دیوانه‌وار دلیران باعث می‌شود که آدمی از یأس و ناامیدی بترسد؛ همان‌طور که نفس من مانند تیری است که به خود آسیب می‌زند.