گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۸۳

صبحی‌ که‌ گلت به باغ باشد
گل در بغل چراغ باشد
تمثال شریک حسن مپسند
گو آینه بی‌تو داغ باشد
ای سایه نشان خویش‌ گم‌ کن
تا خورشیدت سراغ باشد
آنسوی عدم دو گام واکش
گرآرزوی فراغ باشد
مردیم به حسرت دل جمع
این غنچه‌گل چه باغ باشد
گویند بهشت جای خوبی‌ست
آنجا هم اگر دماغ باشد
بیدل به امید وصل شادیم
گو طوطی بخت زاغ باشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبحی‌ که‌ گلت به باغ باشد
گل در بغل چراغ باشد
هوش مصنوعی: صبحی که تو در باغ باشی و گلی در آغوش داشته باشی، مانند چراغی خواهد درخشید.
تمثال شریک حسن مپسند
گو آینه بی‌تو داغ باشد
هوش مصنوعی: تصویر دیگری از زیبایی یار را نپسند، زیرا بدون تو آینه نیز غصه‌دار خواهد بود.
ای سایه نشان خویش‌ گم‌ کن
تا خورشیدت سراغ باشد
هوش مصنوعی: ای سایه، خود را فراموش کن و به جلو برو تا نور و روشنی زندگی‌ات را پیدا کنی.
آنسوی عدم دو گام واکش
گرآرزوی فراغ باشد
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به آرامش و آزادی دست یابی، باید قدمی فراتر از وجود و عدم برداری.
مردیم به حسرت دل جمع
این غنچه‌گل چه باغ باشد
هوش مصنوعی: ما برای اینکه دل‌تنگی‌هایمان را به یاد این غنچه‌گل بگذرانیم، زندگی‌مان را به پایان بردیم. چه باغی می‌تواند وجود داشته باشد که وجود این غنچه‌گل را نداشته باشد؟
گویند بهشت جای خوبی‌ست
آنجا هم اگر دماغ باشد
هوش مصنوعی: می‌گویند بهشت مکان خوبی است، اما اگر در آنجا هم انسان بخواهد از خودخواهی و غرور استفاده کند، ممکن است مشکل‌ساز شود.
بیدل به امید وصل شادیم
گو طوطی بخت زاغ باشد
هوش مصنوعی: بیدل به امید وصالی شاد است، گرچه طوطی بختش شبیه زاغ باشد.