غزل شمارهٔ ۱۱۸۱
تسلی کو اگر منظورت اسباب هوس باشد
ندارد برگ راحت هر که را در دیده خس باشد
ز هستی هرچه اندیشی غبار دل مهیا کن
کسوف آفتاب آیینهٔ عرض نفس باشد
درین محفل حیا کن تا گلوی ناله نخراشی
نفس هم کم خروشی نیست گر فریادرس باشد
نمیگیرد به غیر از دست و تیغ و دامن قاتل
مرا درکوچههایزخم رنگخون عسس باشد
چه امکانست ما و جرات پرواز گلزارت
نگاه عاجزان را سایهٔ مژگان قفس باشد
نبالیدیم بر خود ذرهای در عرض پیدایی
غبار ما مباد افشانده ی بال مگس باشد
به دل وامانده ای از لاف ما و من تبرا کن
مقیم خانهٔ آیینه باید بینفس باشد
چه لازم تنگ گیرد آسمان ارباب معنی را
شکخما همان مضمورنکه نتوان بست بس باشد
مکن ساز اقامت تا غبار خویش بشکافی
نفس پر میفشاند شاید آواز جرس باشد
شکست رنگ امیدیست سر تا پای ما بیدل
ز سیر ما مشو غافل اگر عبرت هوس باشد
غزل شمارهٔ ۱۱۸۰: زشوخی چشم منتاکی به روی غیرواباشدغزل شمارهٔ ۱۱۸۲: مرا این آبرو در عالم پرواز بس باشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تسلی کو اگر منظورت اسباب هوس باشد
ندارد برگ راحت هر که را در دیده خس باشد
هوش مصنوعی: اگر به دنبال آرامش هستی و آن را با چیزهای superficial (سطحی) میخواهی به دست بیاوری، باید بدانی که هیچ آسایش واقعی نصیب کسی نمیشود که در دلش مشکلات و ناامیدیها وجود دارد.
ز هستی هرچه اندیشی غبار دل مهیا کن
کسوف آفتاب آیینهٔ عرض نفس باشد
هوش مصنوعی: هر چیزی که از وجود و هستی فکر کنی، باید غبار دل را پاکسازی کنی. کسوف (گرفتگی) آفتاب میتواند به عنوان یک آینه، حالت نفس را نشان دهد.
درین محفل حیا کن تا گلوی ناله نخراشی
نفس هم کم خروشی نیست گر فریادرس باشد
هوش مصنوعی: در این جمع، حیا و ادب را رعایت کن تا صدای نالهات آسیب نبیند. نفسها هم کمتر به صدا درمیآید، اگر کسی باشد که به فریاد ما برسد.
نمیگیرد به غیر از دست و تیغ و دامن قاتل
مرا درکوچههایزخم رنگخون عسس باشد
هوش مصنوعی: هیچ چیزی جز دست و تیغ و دامن قاتل، مرا در کوچههای زخم، رنگ خون عسسها (نگهبانان) نمیپوشاند.
چه امکانست ما و جرات پرواز گلزارت
نگاه عاجزان را سایهٔ مژگان قفس باشد
هوش مصنوعی: چیست امکان پرواز برای ما در جایی که نگاههای بیپناه ما همچون سایههایی از مژگان، ما را در قفس نگه میدارند؟
نبالیدیم بر خود ذرهای در عرض پیدایی
غبار ما مباد افشانده ی بال مگس باشد
هوش مصنوعی: ما در زندگیمان تلاش کردیم که ذرهای از وجود و ارزش خود را در دنیای پیرامون نشان دهیم. امیدواریم که آنچه از ما باقی میماند، بیارزش و کماهمیت نباشد و شبیه به چیزی ناپایدار و بیمفهوم نباشد، مانند گرد و غبار یا بال مگس که هیچ معنای خاصی ندارد.
به دل وامانده ای از لاف ما و من تبرا کن
مقیم خانهٔ آیینه باید بینفس باشد
هوش مصنوعی: اگر دلت از شعارها و گفتارهای ما که به خود میبالیم خسته و دلزده است، بهتر است از آنها دوری کنی. کسی که در خانهٔ آیینه زندگی میکند، باید از نفس و خودخواهی خالی باشد.
چه لازم تنگ گیرد آسمان ارباب معنی را
شکخما همان مضمورنکه نتوان بست بس باشد
هوش مصنوعی: آسمان برای صاحب معنا چه نیازی دارد که تنگ بگیرد، چرا که دشواریها و پیچیدگیهای زندگی آنقدر زیاد است که نمیتوان همه آنها را محدود کرد.
مکن ساز اقامت تا غبار خویش بشکافی
نفس پر میفشاند شاید آواز جرس باشد
هوش مصنوعی: تا زمانی که غبار زندگی و دلت را از بین نبری، در جایی نمان. ممکن است نفس پر از شوق و سرمستیات به تو بگوید که صدای زنگ عافیت و رهایی نزدیک است.
شکست رنگ امیدیست سر تا پای ما بیدل
ز سیر ما مشو غافل اگر عبرت هوس باشد
هوش مصنوعی: شکست رنگ امید به طور کامل وجود ما را در بر گرفته است. ای بیدل، از سفر ما غافل نشو، اگر که هوس عبرتی باشد.