غزل شمارهٔ ۱۱۸۰
زشوخی چشم منتاکی به روی غیرواباشد
نگه باید به خود پیچد اگرصاحب حیا باشد
تصور میتپد در خون تحیر میشود مجنون
چه ظلم است اینکه کس دور از تو با خود آشنا باشد
ازبن خاک فنا تاکی فریب زندگی خوردن
که دارد دست شستن گر همه آب بقا باشد
سراغ جلوهای در خلوت دل میدهد شوقم
غریبم خانهٔ آیینه میپرسمکجا باشد
ندارد عزم صادق انفعال هرزه جولانی
به اندوهکجی خون شو اگر تیرت خطا باشد
مژه هرجا بهم یابی نگاهی خفته است آنجا
نهشامت بیسحر جوشد نهزنگتبیصفا باشد
چه امکانست خم بردارد از بنیاد عجز من
اگر زیر بغل چون تار چنگم صد عصا باشد
ز بس چونگل تنککردند برک عشرت ما را
اگر رنگی پر افشاند شکست کار ما باشد
به غیر از ناله سامانی ندارد خانهٔ وحشت
کمان حلقهٔ زنجیر ما تیرش صدا باشد
ندارد هیچکس آگاهی از سعی گداز من
همان بیرنگ میسوزد نفس درهرکجا باشد
پی هر آه از خود رفته دارم قاصد اشکی
سحر هر سو خرامد چشم شبنم در قفا باشد
تاملکن چه مغرور اقامت ماندهای بیدل
مبادا در نگین نامیکه داری نقش پا باشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زشوخی چشم منتاکی به روی غیرواباشد
نگه باید به خود پیچد اگرصاحب حیا باشد
هوش مصنوعی: چشم من به کسی غیر از تو نگاه نمیکند و اگر کسی حیا داشته باشد، باید نگاهش را از من بگیرد.
تصور میتپد در خون تحیر میشود مجنون
چه ظلم است اینکه کس دور از تو با خود آشنا باشد
هوش مصنوعی: تصور عشق در دل میتپد و باعث حیرت میشود. چه ظالم است که کسی از تو دور باشد و در عین حال با خود آشنا باشد.
ازبن خاک فنا تاکی فریب زندگی خوردن
که دارد دست شستن گر همه آب بقا باشد
هوش مصنوعی: زندگی فریبنده است و ما نمیتوانیم از آن بهراحتی رهایی یابیم. حتی اگر همه چیز در این دنیا پایدار به نظر برسد، همچنان باید از آن دل بکنیم و به واقعیت فناپذیری خود توجه کنیم.
سراغ جلوهای در خلوت دل میدهد شوقم
غریبم خانهٔ آیینه میپرسمکجا باشد
هوش مصنوعی: شوقی در دل دارم که به دنبال زیباییهای پنهان میگردم. حس میکنم در مکانی دور هستم و از خودم میپرسم خانهای که در آن آیینهها وجود دارد، کجاست؟
ندارد عزم صادق انفعال هرزه جولانی
به اندوهکجی خون شو اگر تیرت خطا باشد
هوش مصنوعی: اگر هدف و ارادهای راستین داشته باشی، نباید در برابر ناکامیها و مشکلات تسلیم شوی. حتی اگر به هدف خود نرسی و تیرت به هدف نخورَد، باید با تمام وجود تلاش کنی و از ناامیدی فاصله بگیری.
مژه هرجا بهم یابی نگاهی خفته است آنجا
نهشامت بیسحر جوشد نهزنگتبیصفا باشد
هوش مصنوعی: هر جا که مژههای چشم خود را به هم بیاوری، در آنجا نگاهی خوابآلود وجود دارد. در چنین مکانهایی نه میتوانی با سحر و جادو چیزی ایجاد کنی و نه صدایت خالی از نغما خواهد بود.
چه امکانست خم بردارد از بنیاد عجز من
اگر زیر بغل چون تار چنگم صد عصا باشد
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که ناتوانی من را از اساس تغییر دهد اگر زیر بغل من به اندازهٔ تار چنگ، چند عصا وجود داشته باشد؟
ز بس چونگل تنککردند برک عشرت ما را
اگر رنگی پر افشاند شکست کار ما باشد
هوش مصنوعی: چون به سبب نازکی و لطافت گل، خوشی و شادی ما را تحت فشار قرار دادند، اگر به یکباره رنگی بر روی ما ریخته شود، نتیجهاش شکست و ناکامی ما خواهد بود.
به غیر از ناله سامانی ندارد خانهٔ وحشت
کمان حلقهٔ زنجیر ما تیرش صدا باشد
هوش مصنوعی: در اینجا به احساس تنهایی و ناامیدی اشاره شده است. خانهی بیرحم و ترسناک نمیتواند هیچ چیز جز ناله و فریاد به ارمغان بیاورد. انگار که زنجیری که ما را محاصره کرده، تبدیل به سلاحی میشود که صدا و وحشت آن در دل خانه طنینانداز است.
ندارد هیچکس آگاهی از سعی گداز من
همان بیرنگ میسوزد نفس درهرکجا باشد
هوش مصنوعی: هیچکس از تلاشم آگاه نیست؛ همانطور که آتش بیرنگ نفس من در هر مکان میسوزد.
پی هر آه از خود رفته دارم قاصد اشکی
سحر هر سو خرامد چشم شبنم در قفا باشد
هوش مصنوعی: هر بار که از دل میزاری، پیامآوری از آن میآید که در هر گوشه، اشک سحرگاهان به آرامی میریزد و چشم شبنم در پسزمینه قرار دارد.
تاملکن چه مغرور اقامت ماندهای بیدل
مبادا در نگین نامیکه داری نقش پا باشد
هوش مصنوعی: بهتر است لحظهای تامل کنی و به خودت بیاندیشی، بعضی وقتها در زندگی فریب خود را نخوریم. نکند با خودبزرگبینی و مغروری که داری، تنها یادگاری که از تو باقی بماند، ردپایی ساده بر روی زمین باشد.