غزل شمارهٔ ۱۱۷۳
صفا داغ کدورت گشت سامان من و ما شد
به سر خاکی فشاند آیینه کاین تمثال پیدا شد
زیارتگاه حسنم کرد فیض محوگردیدن
ز قید نقش رستم خانهٔ آیینه پیدا شد
ز فکر خود گذشتم مشرب ایجاد جنون گشتم
گریبان تأمل صرف دامنگشت صحرا شد
چراغ برق تحقیقی نمیباشد درین وادی
سیاهیکرد اینجا گر همه خورشید پیدا شد
ز تمثال فنا تصویر صبح آواز میآید
که در آیینهٔ وضع جهان نتوان خودآرا شد
ز یمن عافیت دور است ترک وضع خاموشی
زبان بال تپشها زد اگر یک حرف گویا شد
به قدر ناز معشوقست سعی همت عاشق
نگاه ما بلندی کرد تا سرو تو رعنا شد
دماغ درد دل داری مهیای تپیدن شو
به گوش عافیت نتوان حریف نالهٔ ما شد
عروجم بینشانی بود لیک از پستی همت
شرار من فسردن در گره بست و ثریا شد
سر و برگ تعلق در ندامت باختم بیدل
جهان را سودن دستم پر پرواز عنقا شد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صفا داغ کدورت گشت سامان من و ما شد
به سر خاکی فشاند آیینه کاین تمثال پیدا شد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که صفا و پاکی با وجود کدورتها و مشکلات، به نوعی برای فرد یا جمعی سامان پیدا کرده است. این حالت از زندگی به قدری تاثیرگذار است که در نهایت، با پایان زندگی و رفتن به سرای دیگر، به نوعی حقیقت و زیبایی خود را نشان میدهد. به نوعی میتوان گفت که در میان سختیها، یک تصویر و نمایی روشن و زیبا شکل میگیرد.
زیارتگاه حسنم کرد فیض محوگردیدن
ز قید نقش رستم خانهٔ آیینه پیدا شد
هوش مصنوعی: به زیارتگاه حسن رفتم و از قید و بندهای دنیا آزاد شدم، خانهی آیینهای پیدا شد که در آن پرتوی از حقیقت و جمال نمایان است.
ز فکر خود گذشتم مشرب ایجاد جنون گشتم
گریبان تأمل صرف دامنگشت صحرا شد
هوش مصنوعی: از فکر و اندیشه خود فراتر رفتم و به حالت جنون و دیوانگی رسیدم. در این حالت، دیگر به تأمل و فکر نپرداختم و همانند دامن گستردهای، دنیای اطرافم را گسترش دادم.
چراغ برق تحقیقی نمیباشد درین وادی
سیاهیکرد اینجا گر همه خورشید پیدا شد
هوش مصنوعی: در این وادی تاریکی، حتی اگر همه خورشیدها هم روشن شوند، هیچگونه تحقیقی نمیتواند به روشنی مهمی دست یابد.
ز تمثال فنا تصویر صبح آواز میآید
که در آیینهٔ وضع جهان نتوان خودآرا شد
هوش مصنوعی: از تصویر زوال، صدای صبح به گوش میرسد که نمیتوان در آینهٔ وضعیت کنونی جهان به خود آراست و زیبایی نشان داد.
ز یمن عافیت دور است ترک وضع خاموشی
زبان بال تپشها زد اگر یک حرف گویا شد
هوش مصنوعی: از نعمت آرامش، دوری جستن و خاموشی زبان را ترک کردن، وقتی که بال تپیدن قلبها را احساس میکند، اگر تنها یک کلمه از دل برآید.
به قدر ناز معشوقست سعی همت عاشق
نگاه ما بلندی کرد تا سرو تو رعنا شد
هوش مصنوعی: برای رسیدن به زیبایی و ناز معشوق، تلاش و اراده عاشق به اندازهای بوده که نگاهمان را بلند کرده و باعث شده سرو تو زیبا و دلربا شود.
دماغ درد دل داری مهیای تپیدن شو
به گوش عافیت نتوان حریف نالهٔ ما شد
هوش مصنوعی: اگر به شدت احساسات و درد در دلت داری، آماده باش که به زندگی و نشاط بازگردی. زیرا کسی نمیتواند عذابی که ما میکشیم را نادیده بگیرد.
عروجم بینشانی بود لیک از پستی همت
شرار من فسردن در گره بست و ثریا شد
هوش مصنوعی: عروج و صعود من در ابتدا مشخص نبود، اما به خاطر تلاش و کوشش من، حتی از پایینترین درجات هم توانستم به اوج و بلندی برسم و به مانند ستاره ثریا شوم.
سر و برگ تعلق در ندامت باختم بیدل
جهان را سودن دستم پر پرواز عنقا شد
هوش مصنوعی: من از دست دادن تعلقات خود در حسرت و ندامت قرار گرفتم، چون دیگر نمیتوانم جهانی را که آرزو داشتم تجربه کنم. اکنون، پروازم مثل پرندهای به نام عنقا شده، که دیگر نمیتوانم به آن برسد.