غزل شمارهٔ ۱۱۷۱
به امیدِ فنا تاب و تبِ هستی گوارا شد
هوای سوختن بال و پرِ پروانهٔ ما شد
فکندیم از تمیز آخر خلل در کار یکتایی
بدل شد شخص با تمثال تا آیینه پیدا شد
زبانِ حال دارد سرمهٔ لافِ کمال اینجا
نفس دزدید جوهر هر قَدَر آیینه گویا شد
ز عرضِ جوهرِ معنی به وجدان صلح کن ورنه
سخن رنگِ لطافت باخت گر تقریر فرسا شد
حذر کن از قرینِ بد که در عبرتگه امکان
به جرمِ زشتیِ یک رو هزار آیینه رسوا شد
به هندستان اگر این است سامانِ رعونتها
توان در مُفلسی همچیره کِلکی بست و مَرعا شد
سراپا قطرهٔ خون نقشبند و در دلی جاکن
غم اینجا ساغری دارد که باید داغِ صهبا شد
خیالِ هرچه بندی، شوق پیدا میکند رنگش
ز بس جاکرد لیلی در دل مجنون سویدا شد
گُشادِ غنچه در اوراقِ گل خواباند گلشن را
جهان در موجِ ناخن غوطه زد تا عقدهام واشد
به خاموشی نمک دادم سراغِ بینشانی را
نفس در سینه دزدیدن صفیرِ بالِ عنقا شد
تأمل پیشه کردم معنیِ من لفظ شد بیدل
ز صهبایم روانی رفت تا آنجا که مینا شد
غزل شمارهٔ ۱۱۷۰: هوس تعین خواجگی، به نیاز بنده نمیرسدغزل شمارهٔ ۱۱۷۲: ز تنگی منفعل گردید دل آفاق پیدا شد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به امیدِ فنا تاب و تبِ هستی گوارا شد
هوای سوختن بال و پرِ پروانهٔ ما شد
هوش مصنوعی: با آرزوی نابودی، تحمل و سختی زندگی برای ما خوشایند شد و آرزوی سوختن و از دست دادن همه چیز به ما لطافت و شگفتی بخشید.
فکندیم از تمیز آخر خلل در کار یکتایی
بدل شد شخص با تمثال تا آیینه پیدا شد
هوش مصنوعی: ما از دقت و سنجش، در کار یگانگی دچار نقصی شدیم و به همین خاطر، وجود افراد در ظاهری متفاوت از خودشان نمایان شد.
زبانِ حال دارد سرمهٔ لافِ کمال اینجا
نفس دزدید جوهر هر قَدَر آیینه گویا شد
هوش مصنوعی: زبان حال نشاندهندهی کمال و زیبایی است، در حالی که نفس به دزدی روح و حقیقت میپردازد. در اینجا، هر قدر که کسی به حقیقت نزدیکتر شود، همچون آینهای شفاف و گویا میشود.
ز عرضِ جوهرِ معنی به وجدان صلح کن ورنه
سخن رنگِ لطافت باخت گر تقریر فرسا شد
هوش مصنوعی: اگر به عمق و حقیقت معانی پی ببری و با درک و آگاهی پیش بروی، در غیر این صورت سخن و ادبیات ارزش خود را از دست میدهند و خالی از لطافت میشوند.
حذر کن از قرینِ بد که در عبرتگه امکان
به جرمِ زشتیِ یک رو هزار آیینه رسوا شد
هوش مصنوعی: از دوست بد دوری کن، زیرا در مکانی که عبرت میگیرید، به خاطر گناه زشت یک نفر، هزاران چهره رسوا میشوند.
به هندستان اگر این است سامانِ رعونتها
توان در مُفلسی همچیره کِلکی بست و مَرعا شد
هوش مصنوعی: اگر وضعیت و امکانات در هندستان به این شکل است، بنابراین در فقر و تنگدستی نیز میتوان به روشهایی دست یافت که به نوعی به دنبال قدرت و خودنمایی باشیم.
سراپا قطرهٔ خون نقشبند و در دلی جاکن
غم اینجا ساغری دارد که باید داغِ صهبا شد
هوش مصنوعی: تمام وجود این فرد پر از حسرت و اندوه است و در دلش غم بیپایانی وجود دارد. در اینجا نوشیدنیای وجود دارد که باید آن را با درد و سوزی خاص تجربه کرد.
خیالِ هرچه بندی، شوق پیدا میکند رنگش
ز بس جاکرد لیلی در دل مجنون سویدا شد
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن فکر کنیم، شوق و اشتیاقی در دل به وجود میآورد. این شوق به قدری قوی است که عشق لیلی در دل مجنون، او را به شدت تحت تاثیر قرار داده و روحش را سیاه کرده است.
گُشادِ غنچه در اوراقِ گل خواباند گلشن را
جهان در موجِ ناخن غوطه زد تا عقدهام واشد
هوش مصنوعی: غنچه در بستر گل آرام گرفت و باغ را به خواب برد، جهان چون موجی در ناخن غوطه ور شد تا گرفتاریم برطرف گردد.
به خاموشی نمک دادم سراغِ بینشانی را
نفس در سینه دزدیدن صفیرِ بالِ عنقا شد
هوش مصنوعی: من در سکوتی عمیق به دنبال ناپدیدی میگردم و در این حال، گویی نفسهایم را به سختی میکشم، مانند پرواز پرندهای افسانهای که در آسمان گم شده است.
تأمل پیشه کردم معنیِ من لفظ شد بیدل
ز صهبایم روانی رفت تا آنجا که مینا شد
هوش مصنوعی: من به تفکر و تأمل پرداختم و در این فرآیند، معنای وجودم به کلمات تبدیل شد. بیدل (شاعر) از شرابی که نوشیدهام سرمست شده و به جایی رسید که حالتی دلنشین و زیبا پیدا کردم.