گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۶۹

صبح شو ای‌شب‌که خورشید من‌اکنون می‌رسد
عید مردم‌ گو برو عید من اکنون می‌رسد
بعد از اینم بی‌دماغ یاس نتوان زیستن
دستگاه عیش جاوید من اکنون می‌رسد
می‌روم در سایه‌اش بنشینم و ساغرکشم
نونهال باغ امید من اکنون می‌رسد
آرزو خواهدکلاه ناز برگردون فکند
جام می در دست جمشید من اکنون می‌رسد
رفع خواهدگشت بیدل شبههٔ وهم دویی
صاحب اسرار توحید من اکنون می‌رسد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صبح شو ای‌شب‌که خورشید من‌اکنون می‌رسد
عید مردم‌ گو برو عید من اکنون می‌رسد
در سنت عرفانی، شب نماد حجاب، غفلت و فراق است، در حالی که صبح و خورشید به نور معرفت و وصال اشاره دارند. بیدل در اینجا از سلوک عرفانی سخن می‌گوید، جایی که انسان از شب هجران و تاریکی جهل عبور کرده و به نور حقیقت و وصال می‌رسد. وقتی خورشید حقیقت طلوع می‌کند، عیدی که مردم آن را در دنیای مادی جشن می‌گیرند، برای سالک اهمیتی ندارد؛ زیرا عید حقیقی برای او لحظه رسیدن به حق است. در اینجا، “عید” به معنای “دیدار یار” است، که در عرفان، عید واقعی شمرده می‌شود.از نگاه فلسفی، این بیت را می‌توان به مسئله حقیقت و ظهور آن مرتبط دانست. شب نماد جهل و عدم است، در حالی که خورشید نماینده حقیقت و هستی مطلق. این دیدگاه به نوعی با فلسفه نوافلاطونی نیز هم‌خوانی دارد که در آن، نور نماد عقل فعال و فیض وجودی است. بیدل می‌گوید که حقیقت در حال ظهور است و آنچه برای عامه مردم عید محسوب می‌شود (اتفاقات ظاهری و دنیوی)، برای او بی‌اهمیت است؛ زیرا او منتظر حقیقت مطلق و شهود فلسفی هستی است. در هر دو نگاه، بیت نشان‌دهنده یک تحول درونی است که شخص را از جهل و غفلت به حقیقت و آگاهی می‌رساند.
بعد از اینم بی‌دماغ یاس نتوان زیستن
دستگاه عیش جاوید من اکنون می‌رسد
“بی‌دماغ یأس نتوان زیستن” نشان‌دهنده مرحله‌ای از سلوک عرفانی است که در آن، عارف دیگر توان ماندن در عالم ناسوت و تحمل هجران را ندارد. یأس در اینجا نه به معنای ناامیدی معمول، بلکه به مفهوم بی‌رغبتی به دنیا و دل‌زدگی از حجاب‌های مادی است. این همان حالت فنا در تصوف است، جایی که عاشق دیگر جز حقیقت چیزی نمی‌خواهد. به همین دلیل، “دستگاه عیش جاوید” که در عرفان همان وصل و حضور در محضر حق است، اکنون برای او در حال تحقق است. این بیت به مرحله نهایی سلوک عرفانی اشاره دارد که در آن، فرد از قید حیات دنیوی رها شده و آماده فرو رفتن در نور حقیقت است. از دیدگاه فلسفی، این بیت را می‌توان در چارچوب مسئله حقیقت و نهایی‌ترین مرحله شناخت بررسی کرد. دماغ یأس به حالتی اشاره دارد که شخص، بعد از طی مسیر تفکر و تعمق فلسفی، درمی‌یابد که عالم محسوسات سراب است و دیگر نمی‌تواند به آن دل ببندد. این شبیه همان چیزی است که در فلسفه اشراقی و نوافلاطونی، “صعود عقل به عالم مثال و مفارقت از عالم ماده” نامیده می‌شود. “عیش جاوید” در اینجا می‌تواند به حقیقت پایدار و شناخت جاودانه اشاره داشته باشد که فیلسوف پس از عبور از ظواهر مادی، بدان دست می‌یابد. جمع‌بندی: در هر دو تفسیر، بیت نشان‌دهنده یک گذرگاه وجودی است: عبور از مرحله دل‌زدگی از عالم مادی به سوی حقیقت مطلق و جاودانگی، چه در قالب عرفان و چه در قالب فلسفه.
می‌روم در سایه‌اش بنشینم و ساغرکشم
نونهال باغ امید من اکنون می‌رسد
در این بیت، “سایه” به مقام امن و پناهگاه وصال اشاره دارد. در عرفان اسلامی، سایه معمولاً نماد عنایت الهی و رحمت حق است، جایی که سالک پس از سال‌ها سیر و سلوک، به آرامش می‌رسد. “نونهال باغ امید” استعاره‌ای از تلاش‌ها و ریاضت‌های معنوی است که اکنون به بار نشسته و به میوه وصال تبدیل شده است. سالک در این مرحله، دیگر نیازی به حرکت ندارد؛ زیرا مقصد رسیده است. “ساغر کشیدن” نیز در ادبیات عرفانی به معنای نوشیدن شراب معرفت و عشق الهی است، که سالک پس از طی مسیر دشوار، از آن بهره‌مند می‌شود. بنابراین، این بیت بیانگر لحظه وصال، آرامش پس از رنج، و به ثمر نشستن تلاش‌های روحانی است. در فلسفه، “سایه” می‌تواند به عالم مثال و حقیقت بالاتر از محسوسات اشاره داشته باشد، همان‌گونه که در فلسفه افلاطونی، سایه‌های جهان محسوس، انعکاس حقیقت معقول‌اند. “نونهال باغ امید” نشان‌دهنده رشد آگاهی و شکوفایی اندیشه است. فیلسوف پس از سال‌ها تأمل، به مرحله‌ای می‌رسد که می‌تواند در سایه حقیقت نشسته و از ثمره دانش بهره‌مند شود. “ساغر کشیدن” نیز در اینجا می‌تواند نمادی از نوشیدن حقیقت و بهره‌مندی از معرفت ناب باشد. جمع‌بندی: در هر دو نگاه، این بیت تصویری از تحقق امید و رسیدن به آرامش پس از یک مسیر دشوار است. در عرفان، این آرامش نتیجه وصال الهی است، و در فلسفه، نتیجه رسیدن به حقیقت نهایی.
آرزو خواهدکلاه ناز برگردون فکند
جام می در دست جمشید من اکنون می‌رسد
در عرفان، “کلاه ناز بر گردون فکندن” می‌تواند اشاره به غلبه بر قید و بندهای دنیوی و غرور نفس داشته باشد. آرزو که نماد تمنای خام و تعلقات مادی است، وقتی در برابر حقیقت قرار می‌گیرد، فرو می‌ریزد و دیگر نمی‌تواند بر عارف سلطه داشته باشد. “جام می در دست جمشید” نیز در ادبیات عرفانی به شراب معرفت و حقیقت الهی اشاره دارد که در دست سالک قرار گرفته است. جمشید در اسطوره‌ها نماد حکمت، جاودانگی و بینش برتر است، و اینکه اکنون جام او در دست شاعر است، نشان از وصال و دستیابی به حقیقت نهایی دارد. این بیت تصویری از رهایی از دنیا و ورود به مقام شهود و معرفت الهی است. از دیدگاه فلسفی، “کلاه ناز بر گردون فکندن” می‌تواند اشاره به چیرگی عقل بر اوهام و جبرهای جهان طبیعت باشد. در فلسفه افلاطونی و اشراقی، فردی که به حقیقت می‌رسد، دیگر تحت سلطه اوهام و ظواهر فریبنده دنیا نیست. “جام می در دست جمشید” می‌تواند نماد حکمت و شهود فلسفی باشد. جمشید در اینجا به عنوان پادشاه دانایی و کسی که رازهای آفرینش را می‌داند مطرح است. شاعر با رسیدن به این جام، به حکمت جاودان و معرفت یقینی دست یافته است. جمع‌بندی: این بیت هم در عرفان و هم در فلسفه بیانگر لحظه تحقق حقیقت، غلبه بر موانع و رسیدن به دانشی عمیق و نهایی است. در عرفان، این دانش از جنس معرفت شهودی و وصال الهی است، و در فلسفه، از جنس حکمت و درک عقلانی حقیقت هستی.
رفع خواهدگشت بیدل شبههٔ وهم دویی
صاحب اسرار توحید من اکنون می‌رسد
در عرفان، “وهم دویی” همان توهم دوگانگی میان خالق و مخلوق است. این توهم ناشی از حجاب نفس و غفلت از وحدت وجود است که عارف در مسیر سلوک، کم‌کم از آن رهایی می‌یابد. “رفع شدن شبهه وهم دویی” به معنای رسیدن به مقام وحدت مطلق و درک حقیقت توحید است، جایی که دیگر جدایی میان عاشق و معشوق (بنده و خدا) وجود ندارد. “صاحب اسرار توحید” کسی است که به این مرتبه از معرفت شهودی و فنا فی‌الله رسیده و اکنون بیدل خبر از رسیدن به این مقام می‌دهد. در اینجا، وحدت وجودی ابن عربی نیز تداعی می‌شود، جایی که کثرت، تنها جلوه‌ای از وحدت حقیقی است. از نگاه فلسفی، این بیت اشاره به حل مسئله کثرت و وحدت در هستی‌شناسی دارد. در فلسفه مشائی و اشراقی، بحثی اساسی درباره وجود واحد و کثرات ممکنه مطرح است. رفع شدن “شبهه وهم دویی” می‌تواند به این معنا باشد که فرد به حقیقت وحدت در ورای کثرات پی برده است، همان‌گونه که در حکمت متعالیه ملاصدرا، عالم کثرت، تجلی وجود واحد است. “صاحب اسرار توحید” در اینجا، به کسی اشاره دارد که با درک حقیقت هستی، به معرفت یقینی درباره وحدت وجود نائل آمده است. جمع‌بندی: این بیت در هر دو نگاه، نشان‌دهنده نهایی‌ترین مرحله شناخت، یعنی درک وحدت حقیقی است. در عرفان، این وحدت به فنا فی‌الله و رفع حجاب‌های دوگانگی منجر می‌شود، و در فلسفه، به حقیقت هستی‌شناختی وحدت در ورای کثرت اشاره دارد.