گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۶۷

هرگز به دستگاه نظر پا نمی‌رسد
کور عصاپرست به بینا نمی‌رسد
هر طفل غنچه هم سبق درس صبح نیست
هر صاحب‌نفس به مسیحا نمی‌رسد
گل خاک‌ گشت و شوخی رنگ حنا نیافت
افسوس جبهه‌ای که به آن پا نمی‌رسد
این است اگر حقیقت نیرنگ وعده‌ات
ماییم و فرصتی که به فردا نمی‌رسد
از نقش اعتبار جهان سخت ساده‌ایم
تمثال کس به آینهٔ ما نمی‌رسد
در جستجوی ما نکشی زحمت سراغ
جایی رسیده‌ایم که عنقا نمی‌رسد
ما را چو سیل خاک به سر کردن است و بس
تا آن زمان که دست به دریا نمی‌رسد
آسوده‌اند صافدلان از زبان خلق
ازموج می شکست به مینا نمی‌رسد
یک دست می‌دهد سحر و شام روزگار
هیچ آفتی به این گل رعنا نمی‌رسد
در گلشنی که اوست چه شبنم‌، کدام رنگ
یعنی دعای بوی‌گل آنجا نمی‌رسد
رمز دهان یار ز ما بیخودان مپرس
طبع سقیم ما به معما نمی‌رسد
زاهد دماغ توبه به کوثر رسانده‌ای
معذور کاین خیال به صهبا نمی‌رسد
آخر به رنگ نقش قدم خاک ‌گشتن است
آیینه پیش پا وکسی وانمی‌رسد
بیدل به عرض جوهر اسرار خوب و زشت
آیینه‌ای به صفحهٔ سیما نمی‌رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرگز به دستگاه نظر پا نمی‌رسد
کور عصاپرست به بینا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: هرگز فرد ناتوان و ناآگاه نمی‌تواند به جایگاه و مقام کسی که بینا و داناست، برسد.
هر طفل غنچه هم سبق درس صبح نیست
هر صاحب‌نفس به مسیحا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: هر کودک و غنچه‌ای در آغاز رشد خود نیست که بلافاصله به بلوغ برسد و هر کسی نیز به مرتبه‌ای از کمال و آگاهی نمی‌رسد.
گل خاک‌ گشت و شوخی رنگ حنا نیافت
افسوس جبهه‌ای که به آن پا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: گل به خاک تبدیل شد و رنگ حنا را پیدا نکرد، افسوس به جبهه‌ای که دسترسی به آن ندارد.
این است اگر حقیقت نیرنگ وعده‌ات
ماییم و فرصتی که به فردا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: اگر این واقعیت نیرنگی است، ما همان وعده‌ات هستیم و فرصتی که هرگز به فردا نخواهیم رسید.
از نقش اعتبار جهان سخت ساده‌ایم
تمثال کس به آینهٔ ما نمی‌رسد
هوش مصنوعی: ما در دنیای اعتبار و شهرت، بسیار ساده‌دل هستیم و هیچ تصویر و نمادی نمی‌تواند به آینه وجود ما برسد.
در جستجوی ما نکشی زحمت سراغ
جایی رسیده‌ایم که عنقا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: براي پیدا کردن ما زحمت نکش؛ به جایی رسیده‌ایم که حتی موجود افسانه‌ای عنقا هم نمی‌تواند به آنجا برسد.
ما را چو سیل خاک به سر کردن است و بس
تا آن زمان که دست به دریا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: ما فقط می‌توانیم با مشکلات و سختی‌ها مواجه شویم و به پیش برویم تا زمانی که به هدف و آرزوهایمان دست پیدا کنیم.
آسوده‌اند صافدلان از زبان خلق
ازموج می شکست به مینا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: پاک‌دل‌ها از سخنان مردم آرام و بی‌دغدغه‌اند؛ اما آنچه که می‌گویند و می‌نویسند نادیده می‌گیرند و به اهداف بلند خود نمی‌رسند.
یک دست می‌دهد سحر و شام روزگار
هیچ آفتی به این گل رعنا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، شرایط زندگی به گونه‌ای است که هیچ آسیبی به این گل زیبا نمی‌رسد.
در گلشنی که اوست چه شبنم‌، کدام رنگ
یعنی دعای بوی‌گل آنجا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: در باغی که او وجود دارد، چه بارانی و چه رنگی، یعنی حتی بوی خوش گل آنجا هم نمی‌تواند به آنجا برسد.
رمز دهان یار ز ما بیخودان مپرس
طبع سقیم ما به معما نمی‌رسد
هوش مصنوعی: برای درک رازهایی که یارمان در کلامش دارد، از ما سوال نکنید. چون ذهن بیمار ما به حل معماها قادر نیست.
زاهد دماغ توبه به کوثر رسانده‌ای
معذور کاین خیال به صهبا نمی‌رسد
هوش مصنوعی: ای زاهد، تو با توبه‌ات خود را به جایی رساندی که جای شکرگزاری است، اما باید بدان که این خیال و تصور تو به لذت‌های واقعی نرسیده و تنها در ذهن توست.
آخر به رنگ نقش قدم خاک ‌گشتن است
آیینه پیش پا وکسی وانمی‌رسد
هوش مصنوعی: در نهایت، انسان به خاک و اثرات خود در زمین تبدیل می‌شود و در این مسیر، هیچ‌کس نمی‌تواند به او کمک کند یا او را از این سرنوشت رهایی بخشد.
بیدل به عرض جوهر اسرار خوب و زشت
آیینه‌ای به صفحهٔ سیما نمی‌رسد
هوش مصنوعی: بیدل می‌گوید که جوهر و ویژگی‌های خوب و بد درون انسان‌ها مانند تصویری است که در آینه نمی‌تواند به درستی منعکس شود. به عبارت دیگر، عمق و اسرار روح انسان‌ها فراتر از آن چیزی است که در ظاهر و شکل ظاهری قابل مشاهده است.