غزل شمارهٔ ۱۱۶۴
آه به درد عجز هم کوشش ما نمیرسد
آبلهگریه میکند اشک به پا نمیرسد
نغمهٔساز ما و من تفرقهٔ دل است و بس
تا دو دلش نمیکنی لب به صدا نمیرسد
چند به فرصت نفس غره ی ناز زیستن
در چمنی که جای ماست بوی هوا نمیرسد
تنگی ایننه آسیا در پی دورباش ماست
ما دو سه دانهایم لیک نوبت جا نمیرسد
خنده درین چمن خطاست ناز شکفتگی بلاست
تا نگذاردش عرق گل به حیا نمیرسد
سخت ز همگذشتهٔم زحمت نالهکم دهید
بر پیکاروان ما بانگ درا نمیرسد
مقصد بی بر چنار نیست به غیر سوختن
دست به چرخ بردهایم لیک دعا نمیرسد
سایه بهٔمن عاجزی ایمن ازآب و آتش است
سر به زمین فکنده را هیچ بلا نمیرسد
در تو هزار جلوه است کز نظرت نهفتهاند
ترک خیال و وهم کن آینه وانمیرسد
قاصد وصل در ره است منتظرپیام باش
آنچه بهما رسیدنیست تا بهکجا نمیرسد
کوشش موج و قطرهها همقدم است با محیط
هرکه به هر کجا رسد از تو جدا نمیرسد
عجز بساط اعتبار از مدد غرور چند
بنده به خود نمیرسد تا به خدا نمیرسد
ربط وفاق جزوها پاس رعایت کل ست
زخم جدایی دو تار جز به قبا نمیرسد
بر درکبریای عشق بارگمان و وهم نیست
گر تو رسیدهای به او بیدل ما نمیرسد
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آه به درد عجز هم کوشش ما نمیرسد
آبلهگریه میکند اشک به پا نمیرسد
هوش مصنوعی: آه، ما از شدت ناتوانی نمیتوانیم به تلاش خود ادامه دهیم. حتی اشکهای ما هم به پای درد و غمهای ما نمیرسد.
نغمهٔساز ما و من تفرقهٔ دل است و بس
تا دو دلش نمیکنی لب به صدا نمیرسد
هوش مصنوعی: آوای ما و من تنها نشانهای از جدایی دلهاست. وقتی دلها با هم یکی نشوند، هیچ صدایی به گوش نمیرسد.
چند به فرصت نفس غره ی ناز زیستن
در چمنی که جای ماست بوی هوا نمیرسد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به گذرای زندگی و فریبندگی آن اشاره دارد. او به زودی متوجه میشود که زندگی در این دنیای فانی نمیتواند دائمی باشد و لذتهایی که به نظر میرسد وجود دارد، در واقع پایدار نیستند. در نهایت، جایی که او قرار دارد، بوی خوشی از آن نمیآید و این نشاندهندهی زودگذری و ناپایداری زندگی است.
تنگی ایننه آسیا در پی دورباش ماست
ما دو سه دانهایم لیک نوبت جا نمیرسد
هوش مصنوعی: تنگی و فشردگی اینجا به خاطر دوری ماست. ما تنها دو یا سه نفر هستیم، اما نوبت به ما نمیرسد.
خنده درین چمن خطاست ناز شکفتگی بلاست
تا نگذاردش عرق گل به حیا نمیرسد
هوش مصنوعی: در این گلستان، خندیدن نادرست است و ناز شکیبایی میتواند عذابآور باشد. زیرا عرق گل اجازه نمیدهد که به حیا برسد.
سخت ز همگذشتهٔم زحمت نالهکم دهید
بر پیکاروان ما بانگ درا نمیرسد
هوش مصنوعی: مشکلات و رنجهای گذشتهام را فراموش کنید و از من خواسته نشود که ناله و زاری کنم، زیرا صدای ما به کاروان نمیرسد.
مقصد بی بر چنار نیست به غیر سوختن
دست به چرخ بردهایم لیک دعا نمیرسد
هوش مصنوعی: مقصد ما سوختن است و درخت چنار برای ما هیچ اهمیتی ندارد. ما به دور چرخ زندگی میچرخیم، اما دعای ما به جایی نمیرسد.
سایه بهٔمن عاجزی ایمن ازآب و آتش است
سر به زمین فکنده را هیچ بلا نمیرسد
هوش مصنوعی: آن کس که در سایهٔ حمایت و رحمت خداوند باشد، از خطرات و مشکلاتی مانند آب و آتش در امان است و کسی که سربهزمین گذاشته و humble است، به هیچ بلا و مصیبتی گرفتار نخواهد شد.
در تو هزار جلوه است کز نظرت نهفتهاند
ترک خیال و وهم کن آینه وانمیرسد
هوش مصنوعی: در تو زیباییهایی وجود دارد که از دیدت پنهان ماندهاند. باید از خیالپردازی و توهم دست بکشی و با حقیقت روبهرو شوی، زیرا فقط در این صورت میتوانی آنچه را که در وجودت نهفته است، ببینی.
قاصد وصل در ره است منتظرپیام باش
آنچه بهما رسیدنیست تا بهکجا نمیرسد
هوش مصنوعی: پیامآوری در راه است و منتظر خبری از توست. آنچه که برای ما مقدر شده است، بالاخره به ما خواهد رسید، هرچقدر هم که دور به نظر برسد.
کوشش موج و قطرهها همقدم است با محیط
هرکه به هر کجا رسد از تو جدا نمیرسد
هوش مصنوعی: تلاش امواج و قطرهها با محیط اطراف همسو و هماهنگ است. هر کسی به هر کجا برود، از تو جدا نخواهد شد.
عجز بساط اعتبار از مدد غرور چند
بنده به خود نمیرسد تا به خدا نمیرسد
هوش مصنوعی: ناتوانی ارزش و اعتبار انسان به خاطر غرور است و برخی از بندگان به خود واقعیشان نمیرسند مگر اینکه به خداوند نزدیک شوند.
ربط وفاق جزوها پاس رعایت کل ست
زخم جدایی دو تار جز به قبا نمیرسد
هوش مصنوعی: تنها با حفظ همسویی و همبستگی اجزای مختلف میتوان به تمامیت و هماهنگی رسید. جدایی و آسیب ناشی از عدم هماهنگی، تنها به بخشی خاص و محدود میرسد و به کل موضوع آسیب نمیزند.
بر درکبریای عشق بارگمان و وهم نیست
گر تو رسیدهای به او بیدل ما نمیرسد
هوش مصنوعی: عشق در مقام والای خود هیچ جایی برای خیال و تصورات ندارد. اگر تو به حقیقت عشق رسیدهای، دیگر ما نمیتوانیم به آنجا برسیم.