گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۵۶

سراغت از چمن‌‌ کبریا که می‌پرسد
به وهم‌ گرد کن آنجا ترا که می‌پرسد
معاملات نفس هر نفس زدن پاکست
حساب مدت چون و چرا که می‌پرسد
جهان محاسب خویش است زاهدان معذور
خطای ما ز صواب شما که می‌پرسد
کرم قلمرو عفو است رنج یأس مکش
به‌کارخانهٔ شرم از خطا که می‌پرسد
گرفته‌ایم همه دامن زمینگیری
ره تلاش به این دست وپاکه می‌پرسد
دلیل مقصد اشک چکیده مژگان نیست
فتادگی بلدیم از عصا که می‌پرسد
درین حدیقه چو شبنم نشسته‌ایم همه
سراغ خانهٔ خورشید تا که می‌پرسد
به حال پیکر بیجان‌گربستن دارد
مرا دمی‌ه توگشتی جداکه می‌پرسد
غبار دشت عدم سخت بی‌پر و بال است
اگر تو پا نزنی حال ما که می‌پرسد
جواب خون شهیدان تغافلت‌ کافی‌ست
جبین مده به عرق از حیا که می‌پرسد
دمیده ششجهت اقبال آفتاب ازل
ز تیره‌روزی بال هما که می‌پرسد
چه عالی و چه دنی از خیال غیر بریست
غم معاملهٔ سر ز پا که می‌پرسد
ز دل حقیقت رد و قبول پرسیدم
به خنده گفت‌: برو یا بیا که می‌پرسد
چه نسبت است به خورشید ذره را بیدل
به عالمی‌که تو باشی مراکه می‌پرسد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سراغت از چمن‌‌ کبریا که می‌پرسد
به وهم‌ گرد کن آنجا ترا که می‌پرسد
هوش مصنوعی: کسی از تو در باغ بزرگ الهی سوال می‌کند، به خیال و تصور خودت را به آنجا برسان و به او پاسخ بده.
معاملات نفس هر نفس زدن پاکست
حساب مدت چون و چرا که می‌پرسد
هوش مصنوعی: هر بار که نفس می‌کشیم، فرصت‌های جدید و مناسبی است برای خودسازی و پالایش روح. اما وقتی به زمان و شرایط زندگی فکر می‌کنیم و سوالاتی درباره آنها می‌پرسیم، ممکن است توجه‌مان به معنای واقعی زندگی و لحظه‌ها کمتر شود.
جهان محاسب خویش است زاهدان معذور
خطای ما ز صواب شما که می‌پرسد
هوش مصنوعی: دنیا به نوعی حساب و کتاب خودش را دارد و افرادی که در جستجوی حقیقت و معنویت هستند، نمی‌توانند خطاهای ما را نادیده بگیرند. اما در عوض، از شما که اهل علم و فهم هستید، انتظار می‌رود درست عمل کنید و پاسخ‌گو باشید.
کرم قلمرو عفو است رنج یأس مکش
به‌کارخانهٔ شرم از خطا که می‌پرسد
هوش مصنوعی: شخصی که بخشش و عفو دارد، نیازی به دلسردی و ناامیدی ندارد. چون از اشتباهات خود نگران نیست و به آن‌ها پی نمی‌برد.
گرفته‌ایم همه دامن زمینگیری
ره تلاش به این دست وپاکه می‌پرسد
هوش مصنوعی: ما با تمام وجود به دنبال تلاش و کوشش هستیم و در این مسیر، دست‌ها و پاکی خود را به چالش می‌کشیم.
دلیل مقصد اشک چکیده مژگان نیست
فتادگی بلدیم از عصا که می‌پرسد
هوش مصنوعی: دلیل افتادن و ناکامی او اشک هایی که از چشمانش می‌ریزد نیست، بلکه به ما نشان می‌دهد که او از عصای خودش سوالاتی دارد و درک می‌کند که چرا به این حال و روز افتاده است.
درین حدیقه چو شبنم نشسته‌ایم همه
سراغ خانهٔ خورشید تا که می‌پرسد
هوش مصنوعی: در این باغ، همه ما مانند شب نشسته‌ایم و منتظریم که خورشید بیاید و از ما بپرسد.
به حال پیکر بیجان‌گربستن دارد
مرا دمی‌ه توگشتی جداکه می‌پرسد
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس جدایی و غم ناشی از فقدان کسی است. شخصی با حالتی بی‌جان و غمزده به سر می‌برد و در لحظه‌ای از جدایی، به یاد کسی افتاده و از او می‌پرسد. این حس نیاز و تعلق خاطر به فرد مورد نظر، نشان‌دهنده‌ی عمق ارتباط و وابستگی عاطفی است.
غبار دشت عدم سخت بی‌پر و بال است
اگر تو پا نزنی حال ما که می‌پرسد
هوش مصنوعی: اگر تو قدمی برنداری، شرایط سخت و نابسامانی که در آن هستیم، همچنان بدون تغییر باقی می‌ماند.
جواب خون شهیدان تغافلت‌ کافی‌ست
جبین مده به عرق از حیا که می‌پرسد
هوش مصنوعی: افتخار خون شهیدان به اندازه‌ای است که نیازی به پشیمانی و عذرخواهی نیست. سر خود را از خجالت پایین ننداز، چون این وضعیت را خودت به وجود آورده‌ای و جوابی از تو می‌خواهد.
دمیده ششجهت اقبال آفتاب ازل
ز تیره‌روزی بال هما که می‌پرسد
هوش مصنوعی: آفتاب خوشبختی از ابتدا به زندگی‌ام تابیده و حالا از سرنوشت و روزهای ناخوشایند گذشته سوال می‌کند.
چه عالی و چه دنی از خیال غیر بریست
غم معاملهٔ سر ز پا که می‌پرسد
هوش مصنوعی: چه زیبا و دل‌انگیز است که از خیالات دیگران دوری کنیم، چون غم‌های جدایی و معاملات دشوار از آدمی دور می‌شود و فقط دل ما برای آنچه که در دل داریم می‌تپد.
ز دل حقیقت رد و قبول پرسیدم
به خنده گفت‌: برو یا بیا که می‌پرسد
هوش مصنوعی: از دل حقیقت درباره رد و قبول سوال کردم، و آن به شوخی پاسخ داد: برو یا بیایید، که او (حقیقت) در حال پرسیدن است.
چه نسبت است به خورشید ذره را بیدل
به عالمی‌که تو باشی مراکه می‌پرسد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به مقایسه‌ای می‌پردازد و می‌گوید که اگر کسی در مقیاس بزرگی مانند خورشید باشد، یک ذره در برابر او چه اهمیتی دارد. در نهایت، او از کسی که از او سوال می‌پرسد، می‌گوید که در برابر محبوبش، خود را کوچک و بی‌اهمیت می‌بیند.

حاشیه ها

1397/09/20 14:12
Kamran Behdad

سلام.به نظر میرسد در این غزل چند اشتباه چاپی یا احیانا درمتن اصلی وجود دارد.مثلا در بیت زیر
در این حدیقه چو شبم(شبنم صحیح است)نشسته ایم همه
یا در بیت
به حال پیکر بیجان گریستن دارد
مرا دمی ه (بجای ه باید که نوشته شود)تو گشتی جدا که می پرسد