گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۴۹

خطی‌ که بر گل روی تو آب می‌ریزد
به سایه آب رخ آفتاب می‌ریزد
زبان نکهت‌گل ازسوال خود خجل است
لبت ز بسکه به نرمی جواب می‌ریزد
فلک زخون ‌شفق آنچه شب به شیشه‌ کند
صباح در قدح آفتاب‌ می‌ریزد
به هرچه دیده گشودیم ‌گرد وبرانی‌ست
دل‌که رنگ جهان خراب می‌ریزد
خیال تیغ نگاه تو خون دلها ر‌بخت
به نشئه‌ای‌ که ز مینا شراب می‌ریزد
بیا که بی‌توام امشب به جنبش مژه‌ها
نگه ز دیده چوگرد ازکتاب می‌ریزد
دمی که از دم تیغت سخن رود به زبان
به حلق تشنهٔ ما حسرت آب می‌ریزد
به ‌گریه منکر تردامنان عشق مباش
که اشک بحر ز چشم حباب می‌ریزد
شکنج حلقهٔ دامی‌ که جیب هستی تست
اگر ز خویش برآیی رکاب می‌ریزد
تو ای حباب چه یابی خبر ز حسن محیط
که چشم شوخ تو رنگ نقاب می‌ریزد
درین محیط زبس جای خرمی تنگ است
اگر به خویش ببالد حباب می‌ریزد
بر آتش که نهادند پهلوی بیدل
که جای اشک‌، شرر زبن‌کباب می ریزد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خطی‌ که بر گل روی تو آب می‌ریزد
به سایه آب رخ آفتاب می‌ریزد
هوش مصنوعی: آبی که بر روی گل زیبای تو می‌ریزد، سایه‌ای از آب را بر روی صورت آفتاب می‌افکند.
زبان نکهت‌گل ازسوال خود خجل است
لبت ز بسکه به نرمی جواب می‌ریزد
هوش مصنوعی: زبان گل از سوالاتش شرمنده است و لب تو به قدری نرم و لطیف است که پاسخ‌های دلنشینی از آن جاری می‌شود.
فلک زخون ‌شفق آنچه شب به شیشه‌ کند
صباح در قدح آفتاب‌ می‌ریزد
هوش مصنوعی: آسمان از خون غروب، آنچه شب با شیشه انجام می‌دهد، صبح در جام آفتاب می‌ریزد.
به هرچه دیده گشودیم ‌گرد وبرانی‌ست
دل‌که رنگ جهان خراب می‌ریزد
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آن توجه کرده‌ایم، در واقع دل ما را غمگین و پریشان می‌کند، زیرا زیبایی‌های دنیا در حال نابودی و زوال هستند.
خیال تیغ نگاه تو خون دلها ر‌بخت
به نشئه‌ای‌ که ز مینا شراب می‌ریزد
هوش مصنوعی: نگاه پر رمق و نافذ تو، مانند تیغی تیز، دل‌ها را می‌آزارد و خوشی‌هایی که به خاطر شراب مینا به دست می‌آورم، در حالتی شبیه به مستی و سرمستی به من می‌ریزد.
بیا که بی‌توام امشب به جنبش مژه‌ها
نگه ز دیده چوگرد ازکتاب می‌ریزد
هوش مصنوعی: بیا و به من ملحق شو، چرا که امشب بدون تو، نگاه‌ها مانند قطرات اشک از چشمانم سرازیر می‌شود.
دمی که از دم تیغت سخن رود به زبان
به حلق تشنهٔ ما حسرت آب می‌ریزد
هوش مصنوعی: وقتی که نام تیغ تو به زبان می‌آید، ما که تشنه‌ی آب هستیم، حسرت و آرزو می‌کنیم که ای کاش آب به ما برسد.
به ‌گریه منکر تردامنان عشق مباش
که اشک بحر ز چشم حباب می‌ریزد
هوش مصنوعی: به خاطر گریه کردن عاشقان عشق را انکار نکن، چون اشک‌هایشان مانند آب دریا از چشمانشان سرازیر می‌شود.
شکنج حلقهٔ دامی‌ که جیب هستی تست
اگر ز خویش برآیی رکاب می‌ریزد
هوش مصنوعی: اگر از قید و بند دنیایی که به وسیله‌ی تعلقات و وابستگی‌ها به وجود آمده، رهایی یابی، تمام امکانات و نعمت‌ها به سوی تو سرازیر می‌شوند.
تو ای حباب چه یابی خبر ز حسن محیط
که چشم شوخ تو رنگ نقاب می‌ریزد
هوش مصنوعی: ای حباب، تو چگونه از زیبایی اطرافت باخبر هستی؟ که چشم شیطنت‌آمیز تو، رنگ نقاب را بر هم می‌ریزد.
درین محیط زبس جای خرمی تنگ است
اگر به خویش ببالد حباب می‌ریزد
هوش مصنوعی: در این فضا به قدری جای شادی و خوشی محدود است که اگر کسی به خود بال و پر بزند، حباب می‌ترکد و می‌ریزد.
بر آتش که نهادند پهلوی بیدل
که جای اشک‌، شرر زبن‌کباب می ریزد
هوش مصنوعی: وقتی بر آتش پیرامون بیدل نشسته‌اند، به جای اشک، جرقه‌های آتش از لبان او می‌ریزد.