گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۴۸

به هرکجا مژه‌ام رنگ خواب می‌ریزد
گداز شرم به رویم گلاب می‌ریزد
مباش بیخبر از درس بی‌ثباتی عمر
که هر نفس ورقی زین‌ کتاب می‌ریزد
صفای دل کلف‌اندود گفتگو مپسند
نفس برآتش آیینه‌، آب می‌ریزد
ز تنگنای جسد عمرهاست تاخته‌ایم
هنوز قامت پیری رکاب می‌ریزد
گلی که رنگ دو عالم غبار شوخی اوست
چو غنچه خون مرا در نقاب می‌ریزد
خوشم به یاد خیالی‌که‌گلبن چمنش
گل نظاره در آغوش خواب می ریزد
گداز دل به نم اشک عرض نتوان داد
محیط‌، آب رخی از سحاب می‌ریزد
ز خویش رفتن عاشق بهار جلوهٔ اوست
شکست رنگ سحر، آفتاب می‌ریزد
مخور ز شیشهٔ گردون فریب ساغر امن
که سنگ رفته به جای شراب می‌ریزد
ز بیقراری خود سیل هستی خویشم
چو اشک رنگ بنای من آب می‌ریزد
به حرف لب مگشا تا توانی ای بیدل
که آبروی نفس چون حباب می‌ریزد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به هرکجا مژه‌ام رنگ خواب می‌ریزد
گداز شرم به رویم گلاب می‌ریزد
هوش مصنوعی: هرجا که چشمانم به خواب می‌روند، رود خجالت بر صورتم ریخته می‌شود و همچون گلاب جاری است.
مباش بیخبر از درس بی‌ثباتی عمر
که هر نفس ورقی زین‌ کتاب می‌ریزد
هوش مصنوعی: همیشه آگاه باش که زندگی ناپایدار است و هر لحظه فرصتی جدید به وجود می‌آید که ممکن است از دست برود.
صفای دل کلف‌اندود گفتگو مپسند
نفس برآتش آیینه‌، آب می‌ریزد
هوش مصنوعی: حرف زشت و بی‌احترامی که از دل ناپاک برمی‌آید را نپسند. نفس وجودی خود را به مانند آتش بدان، زیرا آن را با آبی که در آیینه می‌ریزد، پاک و روشن می‌کند.
ز تنگنای جسد عمرهاست تاخته‌ایم
هنوز قامت پیری رکاب می‌ریزد
هوش مصنوعی: از مشکلات و محدودیت‌های زندگی و جسم خود، سال‌هاست که تلاش می‌کنیم، اما هنوز نشانه‌های پیری و کهولت را احساس می‌کنیم.
گلی که رنگ دو عالم غبار شوخی اوست
چو غنچه خون مرا در نقاب می‌ریزد
هوش مصنوعی: گلی که رنگ و بویش در دنیا همه جا پراکنده است، مانند غنچه‌ای است که اشک خونین مرا در زیر پوششی پنهان می‌کند.
خوشم به یاد خیالی‌که‌گلبن چمنش
گل نظاره در آغوش خواب می ریزد
هوش مصنوعی: من از یادآوری خیالی خوشحالم که در آن گل‌های باغ چمن در آغوش خواب به تماشای زیبایی می‌ریزند.
گداز دل به نم اشک عرض نتوان داد
محیط‌، آب رخی از سحاب می‌ریزد
هوش مصنوعی: دل به شدت در حال ذوب شدن است و نمی‌توانم درد و رنج خود را به کسی بگویم. او به نرمی اشک می‌بارد، گویی مانند باران از آسمان می‌ریزد.
ز خویش رفتن عاشق بهار جلوهٔ اوست
شکست رنگ سحر، آفتاب می‌ریزد
هوش مصنوعی: عاشق بهاری که در دلش جوانه زده، خود را از وجود خود جدا می‌کند و در این حال، زیبایی‌های زندگی، رنگ‌های زیبای صبح را شکست می‌دهد و نور آفتاب را روانه می‌کند.
مخور ز شیشهٔ گردون فریب ساغر امن
که سنگ رفته به جای شراب می‌ریزد
هوش مصنوعی: به خودت خیانت نکن و فریب ظاهر خوش و امن زندگی را نخور، چون ممکن است آنچه به نظر می‌رسد خوب است، در واقع جایگزینی برای حقیقت تلخ باشد.
ز بیقراری خود سیل هستی خویشم
چو اشک رنگ بنای من آب می‌ریزد
هوش مصنوعی: از شدت بی‌قراری‌ام، وجودم به سیل می‌ماند و همان‌طور که اشک‌هایم رنگین هستند، ساختار وجودی‌ام هم در حال شسته شدن است.
به حرف لب مگشا تا توانی ای بیدل
که آبروی نفس چون حباب می‌ریزد
هوش مصنوعی: تا جایی که می‌توانی، راز دل خود را فاش نکن؛ زیرا آبروی انسان مانند حبابی است که به محض لمس، می‌ترکد و می‌ریزد.