گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۴۳

تبسم هرکجا رنگ سخن زان لعل تر ریزد
زآغوش رک‌کل شوخی موج‌گهرریزد
به آهنگ نثار مقدم‌گلشن تماشایت
چمن‌ در هر گلی صد نرگسستان سیم و زر ریزد
گریبان‌چاکیی دارند مشتاقان دیدارت
که‌کر اشکی به‌عرض‌آرند صد توفالا سحر ریزد
رگ خش ندارد دستگاه قطره آبی
به جای خون مگر رنگ‌گداز نیشتر ریزد
غبارم زحمت آن آستان داد از گرانجانی
بگو تا ناله‌اش بردارد و جای دیگر ریزد
به ناموس وفا در پردهٔ دل آب می‌گردم
مبادا حسرت دیدار چون اشکم به در ریزد
به صورت گر تهی‌دستم به‌معنی گنجها دارم
که ‌گر یک‌ چشم من‌ دامن فشاند صد گهر ریزد
تویی‌ کز همت بیدستگاهان غافلی ورنه
ز عنقا آشیان برتر نهد رنگی‌ که پر ریزد
توان سیر تنک‌سرمایه گیهای جهان کردن
که هرجا گرد شامی ‌بشکند رنگ‌ سحر ریزد
چو اشک شمع نقد آبرویی در گره دارم
که‌تا در پرده‌است‌آب‌است‌،‌چون رپزد شرر ریزد
کلاه عزت افلاک فرش نقش‌پاگیرد
چو بیدل هرکه ا‌ز راهت‌کف‌خاکی به‌سر ریزد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تبسم هرکجا رنگ سخن زان لعل تر ریزد
زآغوش رک‌کل شوخی موج‌گهرریزد
هوش مصنوعی: هر جا که لبخند به لب‌ها می‌نشیند و کلام زیبا و دلنشین می‌شود، همچون نگینی سرخ و درخشان، از آغوشی که پر از شوخی و شیرینی است، تلاطم و شادی برمی‌خیزد.
به آهنگ نثار مقدم‌گلشن تماشایت
چمن‌ در هر گلی صد نرگسستان سیم و زر ریزد
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و فراوانی گل‌ها و چمن‌ها در تماشای تو، در هر گل ششصد نرگس زیبا و با ارزش مانند نقره و طلا خواهد جوشید.
گریبان‌چاکیی دارند مشتاقان دیدارت
که‌کر اشکی به‌عرض‌آرند صد توفالا سحر ریزد
هوش مصنوعی: دل‌باختگان تو، به شدت دلتنگی دارند و برای دیدنت بی‌وقفه اشک می‌ریزند. انگار که هر بار که اشکی می‌ریزند، صبحی تازه و زودفرارس می‌آید.
رگ خش ندارد دستگاه قطره آبی
به جای خون مگر رنگ‌گداز نیشتر ریزد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر در وجود انسان، روح و احساسات واقعی وجود نداشته باشد و زندگی او خالی از شور و نشاط باشد، تنها یک ظاهر بی‌روح باقی خواهد ماند. در این حالت، تغییرات و تأثیرات واقعی بر او اثر نخواهد گذاشت و زندگی‌اش بی‌رنگ و عاری از احساس خواهد بود. به عبارت دیگر، انسانیت و عمق وجود در او کم‌رنگ شده و تنها نمایی از زندگی باقی مانده است.
غبارم زحمت آن آستان داد از گرانجانی
بگو تا ناله‌اش بردارد و جای دیگر ریزد
هوش مصنوعی: غبار دلی که به خاطر آن درگاه،‌ زحمت کشیده‌ام، سنگین است و از شدت ناراحتی می‌خواهم تا ناله‌ام کم شود و به جایی دیگر برود.
به ناموس وفا در پردهٔ دل آب می‌گردم
مبادا حسرت دیدار چون اشکم به در ریزد
هوش مصنوعی: به خاطر وفاداری به عشق، درون دل خود را در خلوت نگه می‌دارم تا مبادا حسرت ملاقات، اشک‌های من را بریزد.
به صورت گر تهی‌دستم به‌معنی گنجها دارم
که ‌گر یک‌ چشم من‌ دامن فشاند صد گهر ریزد
هوش مصنوعی: اگرچه من ظاهراً بی‌چیز و تهی‌دست به نظر می‌آیم، اما در درونم ثروت‌های زیادی دارم. به‌طوری که اگر یکی از چشم‌هایم را بر روی لباس بزنم، گنج‌های زیادی به زمین خواهد ریخت.
تویی‌ کز همت بیدستگاهان غافلی ورنه
ز عنقا آشیان برتر نهد رنگی‌ که پر ریزد
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که به خاطر بی‌توجهی بیدستگاهان غافلی، در حالی که اگر به حقیقت و مقام خود آگاهی داشتی، مانند پرنده‌ای بلندپرواز از عرش آسمان، به چیزی بسیار ارزشمندتر دست می‌یابی و پرهایت از عشق و زیبایی پر می‌گیرد.
توان سیر تنک‌سرمایه گیهای جهان کردن
که هرجا گرد شامی ‌بشکند رنگ‌ سحر ریزد
هوش مصنوعی: توان این را داری که با سرمایه کمی که داری، در دنیای پرمساله و دشوار قدم برداری، به طوری که در هر جایی که مشکلی پیش بیاید، بتوانی با نور امید و راه‌حلی مناسب، آن را روشن کنی.
چو اشک شمع نقد آبرویی در گره دارم
که‌تا در پرده‌است‌آب‌است‌،‌چون رپزد شرر ریزد
هوش مصنوعی: مانند اشک شمع، اعتبار و آبرویم را در دل دارم. تا زمانی که در پرده است و پنهان مانده، همچنان باقی است، ولی چنانچه شعله‌ای شعله‌ور شود، این آبرو نیز در معرض آسیب قرار می‌گیرد و از بین می‌رود.
کلاه عزت افلاک فرش نقش‌پاگیرد
چو بیدل هرکه ا‌ز راهت‌کف‌خاکی به‌سر ریزد
هوش مصنوعی: وقتی که بر فراز آسمان‌ها، کلاهی از عزت و احترام قرار می‌گیرد، هر کسی که از مسیر تو با ذلت و خاکی به پایین بیفتد، به مانند بیدل و بی‌سر و سامان خواهد بود.