غزل شمارهٔ ۱۱۴۱
به این ضعفی که جسم زارم از بستر نمیخیزد
اگر بر خاک میافتد نگاهم برنمیخیزد
غبار ناتوانم با ضعیفی بستهام عهدی
همهگر تا فلک بالم سرم زین در نمیخیزد
نفسعمریستاز دلمیکشد دامنچهنازست این
غبار از سنگ اگر خیزد به این لنگر نمیخیزد
به وحشت دیدهام جون شمع تدبیر گران خوابی
کزین محفل قدم تا برندارم سر نمیخیزد
فسردن سخت غمخواریست بیمار تعین را
قیامت گر دمد موج از سرگوهر نمیخیزد
به درویشی غنیمت دار عیش بیکلاهی را
که غیر از درد دوش وگردن از افسر نمیخیزد
چنین در بستر خنثی که خوابانید عالم را
کهگردی هم به نام مرد ازین کشور نمیخیزد
ز شور مجمع امکان به بیمغزی قناعتکن
که چون دف جز صدای پوست زین چنبر نمیخیزد
ازین همصحبتان قطع تمنای وفا کردم
خوشم کز پهلوی من پهلوی لاغر نمیخیزد
ز شرم ما و من دارم بهشتی در نظرکانخا
جبین گر بیعرقشد موجش ازکوثر نمیخیزد
خطی بر صفحهٔامکانکشیدم ای هوس بس کن
ز چین دامن ما صورت دیگر نمیخیزد
به مردن نیز غرق انفعال هستیام بیدل
ز خاکم تا غباری هست آب از سر نمیخیزد
غزل شمارهٔ ۱۱۴۰: بهار حیرتست اینجا نهگل نی جام میخیزدغزل شمارهٔ ۱۱۴۲: نشئه دودی است که از آتش می میخیزد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به این ضعفی که جسم زارم از بستر نمیخیزد
اگر بر خاک میافتد نگاهم برنمیخیزد
هوش مصنوعی: به خاطر ضعفی که دارم و بدنم از بستر برنمیخیزد، حتی اگر بر زمین بیفتم، نگاه و حواسم نیز از آنجا نمیرود.
غبار ناتوانم با ضعیفی بستهام عهدی
همهگر تا فلک بالم سرم زین در نمیخیزد
هوش مصنوعی: من با ناتوانی خود پیمانی بستهام که تا زمانی که آسمان بر سرم است، از این در بلند نمیشوم.
نفسعمریستاز دلمیکشد دامنچهنازست این
غبار از سنگ اگر خیزد به این لنگر نمیخیزد
هوش مصنوعی: زندگی انسانی بهسرعت میگذرد و دل از آن میتَرَسد. اما باید توجه داشت که اگر گرد و غبار از سنگی برخیزد، به این سادگی نمیتواند جذبه و ثبات را کنار بگذارد.
به وحشت دیدهام جون شمع تدبیر گران خوابی
کزین محفل قدم تا برندارم سر نمیخیزد
هوش مصنوعی: من از شدت ترس به حالت شمعی درآمدهام که برای روشن ماندن، به هر چیزی وابسته است. تا زمانی که از این جمع دور نشوم، نمیتوانم از جایی بلند شوم.
فسردن سخت غمخواریست بیمار تعین را
قیامت گر دمد موج از سرگوهر نمیخیزد
هوش مصنوعی: حسرت و ناراحتی عمیقی وجود دارد که بیمار را به شدت آزار میدهد. با آمدن تغییرات و بحرانها، نتایج و پیامدهای آن، مانند امواجی از ژرفاها، برنمیخیزند و در واقع آرامش و ثباتی نمیتوان یافت.
به درویشی غنیمت دار عیش بیکلاهی را
که غیر از درد دوش وگردن از افسر نمیخیزد
هوش مصنوعی: از زندگی ساده و بیپیرایه درویش لذت ببر، زیرا جز درد و رنج، چیز دیگری از مقام و ثروت به دست نمیآید.
چنین در بستر خنثی که خوابانید عالم را
کهگردی هم به نام مرد ازین کشور نمیخیزد
هوش مصنوعی: در این دنیای بیطرف و ساکت که همه چیز به خواب رفته است، نه هیچ تحولی از این سرزمین شکل میگیرد و نه کسی به نام مرد از آن برمیخیزد.
ز شور مجمع امکان به بیمغزی قناعتکن
که چون دف جز صدای پوست زین چنبر نمیخیزد
هوش مصنوعی: به خاطر هیجان و شلوغی دنیای ممکنات، خود را به تشکیل اعتنا کن؛ زیرا مانند ضرب دِف که تنها صدای پوستش از این حلقه به گوش میرسد، بیشتر از این چیزی نمیتوانی انتظار داشته باشی.
ازین همصحبتان قطع تمنای وفا کردم
خوشم کز پهلوی من پهلوی لاغر نمیخیزد
هوش مصنوعی: من از این صحبت کردن با این دوستان که امید وفای آنها را دارم، دست کشیدم، چون از اینکه پهلوی من همیشه به همراه یک شخص لاغر و بیروح است، خوشحال نیستم.
ز شرم ما و من دارم بهشتی در نظرکانخا
جبین گر بیعرقشد موجش ازکوثر نمیخیزد
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و عرق خودمان، بهشتی را در نظرم مجسم کردهام؛ اگر زلالی و پاکی این بهشت بدون عرق و تلاش به دست آید، مانند جویبار کوثر نخواهد بود.
خطی بر صفحهٔامکانکشیدم ای هوس بس کن
ز چین دامن ما صورت دیگر نمیخیزد
هوش مصنوعی: در زندگی خود، تجربهای را خلق کردهام. ای آرزو، دیگر دست از تلاش برای تغییر وضعیت من بردار، زیرا دیگر نمیتوانم به شکل قبل برگردم.
به مردن نیز غرق انفعال هستیام بیدل
ز خاکم تا غباری هست آب از سر نمیخیزد
هوش مصنوعی: حتی در زمان مرگ، من همچنان درگیر بیعملی و سردرگمیام. بیدل، تا زمانی که از خاک برخاستم و غباری از آن وجود دارد، نمیتوانم از این وضعیت نجات پیدا کنم.
حاشیه ها
1389/08/05 07:11
منصور محمدزاده
خواهشمند است مورد زیر را تصحیح فرمایید:
نادرست:
ز شرم ما و من دارم بهشتی در نظرکانخا
جبین گر بیعرقشد موجش ازکوثر نمیخیزد
درست:
ز شرم ما و من دارم بهشتی در نظر کانجا
جبین گر بیعرق شد موجش از کوثر نمیخیزد