گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۳۹

چه غفلت یارب از تقریر یأس انجام می‌خیزد
که دل تا وصل می‌گوید ز لب پیغام می‌خیزد
خیال چشم او داری طمع بگسل ز هشیاری
که اینجا صد جنون از روغن بادام می‌خیزد
چسان بیتابی عاشق نگیرد دامن حیرت
که از طرز خرامش ‌گردش ایام می‌خیزد
ز جوش خون دل بر حلقهٔ آن زلف می‌لرزم
که توفان شفق آخر ز قعر شام می‌خیزد
ز بزم می‌پرستان بی‌توقف بگذر ای زاهد
که آنجا هرکه بنشبند ز ننگ و نام می‌خیزد
کرم درکار تست ای بی‌خبر ترک فضولی‌کن
که از دست دعا برداشتن ابرام می‌خیزد
نه اشک اینجا زمین‌فرساست نی آهی هوا پیما
غبار بی‌عصاییها به این اندام می‌خیزد
سخن در پرده خون‌سازی به است از عرض اظهارش
که از تحسین این بی‌دانشان دشنام می‌خیزد
جنون آهنگ صید کیست یارب مست بیتابی
که چون زنجیر، شور از حلقه‌های دام می‌خیزد
عروج عشرت است امشب ز جوش خم مشو غافل
که صحن خانهٔ مستان به سیر بام می‌خیزد
نفس سرمایه‌ای بیدل ز سودای هوس بگذر
سحر هم از سر این خاکدان ناکام می‌خیزد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه غفلت یارب از تقریر یأس انجام می‌خیزد
که دل تا وصل می‌گوید ز لب پیغام می‌خیزد
هوش مصنوعی: چقدر غافلانه است که ناامیدی را بیان می‌کنیم، در حالی که دل همچنان به امید اتصال و پیوستگی می‌گوید و از لبان ما پیامی جاری می‌شود.
خیال چشم او داری طمع بگسل ز هشیاری
که اینجا صد جنون از روغن بادام می‌خیزد
هوش مصنوعی: اگر به خیال چشم او دلبسته‌ای، باید از هوشیاری خود دل بکنی، چرا که در این جا صدها جنون و دیوانگی از روغن بادام برمی‌خیزد.
چسان بیتابی عاشق نگیرد دامن حیرت
که از طرز خرامش ‌گردش ایام می‌خیزد
هوش مصنوعی: چگونه یک عاشق می‌تواند از شوق و حیرت دور باشد هنگامی که از سبک حرکت او، زمان و گذر ایام به تپش می‌آید؟
ز جوش خون دل بر حلقهٔ آن زلف می‌لرزم
که توفان شفق آخر ز قعر شام می‌خیزد
هوش مصنوعی: از شدت احساسات و درد دل، بر شالوده‌ و زیبایی آن موها می‌لرزم، گویی طوفان سرخی که در انتهای شب (شام) نهفته است، در حال بالا آمدن است.
ز بزم می‌پرستان بی‌توقف بگذر ای زاهد
که آنجا هرکه بنشبند ز ننگ و نام می‌خیزد
هوش مصنوعی: ای زاهد، از محفل می‌پرستان نگذرت که در آنجا کسی که در آنجا بنشیند، به خاطر ننگ و بدنامی از جا برمی‌خیزد.
کرم درکار تست ای بی‌خبر ترک فضولی‌کن
که از دست دعا برداشتن ابرام می‌خیزد
هوش مصنوعی: به کار فکر نکن و از کنجکاوی دست بردار، چون آنچه که به تو مربوط نیست، ممکن است به درستی حل شود و نتیجه‌ای بهتر به بار بیاورد.
نه اشک اینجا زمین‌فرساست نی آهی هوا پیما
غبار بی‌عصاییها به این اندام می‌خیزد
هوش مصنوعی: نه اشک‌ها در اینجا تأثیری ندارند و نه آواها به آسمان پرواز می‌کنند. غبارِ بی‌عصاها به این بدن می‌چسبد و بالا می‌رود.
سخن در پرده خون‌سازی به است از عرض اظهارش
که از تحسین این بی‌دانشان دشنام می‌خیزد
هوش مصنوعی: گفتگو درباره مسائلی که به ایجاد حس و احساس عمیق می‌انجامد، بهتر است از بیان مستقیم و آشکار آن باشد، زیرا گاهی تحسین‌های بی‌مورد از سوی نادانان به عوض، همراه با ناسزا و انتقاد می‌شود.
جنون آهنگ صید کیست یارب مست بیتابی
که چون زنجیر، شور از حلقه‌های دام می‌خیزد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حالتی اشاره می‌کند که مانند کسی که در تنگنای عشق یا دلدادگی گرفتار شده است، احساساتی پر شور و هیجان دارد. او به دنبال کسی است که او را مجذوب و شیدا کند. این حالت به اندازه‌ای قوی و دلخراش است که مانند زنجیری که حلقه‌هایش به هم وصل شده‌اند، نمی‌تواند از آن رها شود و شور و انرژی این احساسات از اعماق وجودش فوران می‌کند.
عروج عشرت است امشب ز جوش خم مشو غافل
که صحن خانهٔ مستان به سیر بام می‌خیزد
هوش مصنوعی: امشب لحظه‌ای شادمانی و سرور است، بنابراین از نوشیدن شراب غافل نشو. به یاد داشته باش که در فضای خانه‌ی عاشقان، حال و هوای خوش و شاداب پهن شده و همه‌جا پر از نشاط است.
نفس سرمایه‌ای بیدل ز سودای هوس بگذر
سحر هم از سر این خاکدان ناکام می‌خیزد
هوش مصنوعی: زندگی و وجود انسان، گنجینه‌ای ارزشمند است که باید از آرزوها و خواسته‌های بی‌پایه و اساس عبور کند. صبحگاهی نیز از این دنیای فانی با ناکامی‌هایی همراه است.