غزل شمارهٔ ۱۱۳۶
به این عجزم چه ز خاک حیاپرورد برخیزد
مگر مشتی عرق از من بهجای گرد برخیزد
مگو سهلاست عاشق را به نومیدی علمگشتن
چها زپا نشیند تا یک آه سرد برخیزد
بهمقصد برد شور یکجرس صد کاروان محمل
مباش از ناله غافل گر همه بی درد بر خیزد
خیال آوارهٔ دشت هوای اوست اجزایم
مبادا حسرتی زین خاک بادآورد برخیزد
در آن وادی که دامان تصرف بشکند رنگم
چو اوراق خزان نقش قدم هم زرد برخیزد
ازین دام تعلق بسکه دشوار است وارستن
تحیر نقش بندد گر نگاهی فرد برخیزد
اگر این است نیرنگ اثر زخم محبت را
نفس از سینه چون صبحم قفسپرورد برخیزد
بقدر اعتبار آیینه دارد جوهر هرکس
ز جرات گیر اگر مو بر تن نامرد برخیزد
ز املاک هوس، دل نام کلفت مزرعی دارم
چو زخم آنجا همهگر خندهکارم درد برخیزد
ز سامان جنون جوش سحر خواهم زدن بیدل
گریبان میدرم چندان که از من گرد برخیزد
غزل شمارهٔ ۱۱۳۵: تو شمشیر حقی هر کس ز غفلت با تو بستیزدغزل شمارهٔ ۱۱۳۷: چو شمع از ساز من دیگرکدام آهنگ برخیزد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به این عجزم چه ز خاک حیاپرورد برخیزد
مگر مشتی عرق از من بهجای گرد برخیزد
هوش مصنوعی: چه چیزی از این ناتوانی و شکست من که از خاک و خاکی دیگر برخواسته است، جز اینکه تنها مقداری عرق از من خارج شود؟
مگو سهلاست عاشق را به نومیدی علمگشتن
چها زپا نشیند تا یک آه سرد برخیزد
هوش مصنوعی: نگویید که عشق آسان است، چرا که عاشق از ناامیدی به علم و آگاهی میرسد، او تنها برمیخیزد تا یک آه سرد بکشد.
بهمقصد برد شور یکجرس صد کاروان محمل
مباش از ناله غافل گر همه بی درد بر خیزد
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف، اگر صدها کاروان هم حرکت کنند، نباید از ناله و غم غافل شد، حتی اگر همه بیدرد به پا خیزند.
خیال آوارهٔ دشت هوای اوست اجزایم
مبادا حسرتی زین خاک بادآورد برخیزد
هوش مصنوعی: تصور من از دشت و بیابان پر از عشق و خواست اوست، به طوریکه اجزای وجودم نگران این هستند که مبادا غمی از این خاک و زمین، یا آرزویی از دست رفته، برخیزد و به فکر بیفتند.
در آن وادی که دامان تصرف بشکند رنگم
چو اوراق خزان نقش قدم هم زرد برخیزد
هوش مصنوعی: در آن سرزمینی که تسلط و قدرت از بین برود، رنگ و حالتم مانند برگهای پاییزی دستخوش تغییر خواهد شد و نشانههای حضوری که بر زمین گذاشتهام، نیز زرد و بیروح خواهد شد.
ازین دام تعلق بسکه دشوار است وارستن
تحیر نقش بندد گر نگاهی فرد برخیزد
هوش مصنوعی: برای رهایی از دام وابستگی، باید تلاش زیادی کرد. زیرا اگر یک نگاه تازه و متفاوت بر ما بیفتد، میتواند ما را حیرتزده کند و به بند بکشد.
اگر این است نیرنگ اثر زخم محبت را
نفس از سینه چون صبحم قفسپرورد برخیزد
هوش مصنوعی: اگر غش از زخم محبت این باشد که نفس از سینهام برخیزد و مانند صبح از قفس آزاد شود، پس این حقیقتی است پنهان.
بقدر اعتبار آیینه دارد جوهر هرکس
ز جرات گیر اگر مو بر تن نامرد برخیزد
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازهی ارزش و اهمیتی که دارد، چیزی درونش قابل مشاهده است. اگر فردی شجاعت نداشته باشد، حتی با کوچکترین تهدیدی هم میلرزد و از خود ترس نشان میدهد.
ز املاک هوس، دل نام کلفت مزرعی دارم
چو زخم آنجا همهگر خندهکارم درد برخیزد
هوش مصنوعی: من دلم در بند خواستهها و آرزوهاست، درست مثل کشاورزی که زمینش را میکارد، اما هر زخم و رنجی که ببینم، باعث میشود که من بیشتر بخندم، در حالی که آن درد هنوز پابرجاست.
ز سامان جنون جوش سحر خواهم زدن بیدل
گریبان میدرم چندان که از من گرد برخیزد
هوش مصنوعی: از حالت جنون و دیوانگی صبحگاهان شعری برمیخواهم که با اشک و احساسات گسستهام، بهقدری که از درونم غبار رنج و اندوه برطرف شود.