گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۲۹

حدیث عشق شودناله ترجمانش و لرزد
چو شیشه دل‌که‌کشد تیغ از میانش و لرزد
قیامت است بر آن بلبلی ‌که از ادب ‌گل
پر شکسته‌کشد سر ز آشیانش و لرزد
به هر نفس زدن از دل تپیدن است پرافشان
چو ناخدا گسلد ربط بادبانش و لرزد
به وحشتی‌است درین عرصه برق‌تازی فرصت
که پیک وهم زند دست درعنانش ولرزد
به خون تپیده ضبط شکسته رنگی خویشم
چو مفلسی ‌که شود گنج زر عیانش و لرزد
اگر به خامه دهم عرض دستگاه ضعیفی
ز ناله رشته‌کشد مغز استخوانش و لرزد
ز سوز سینه ی من هر که واکشد سر حرفی
چو نبض تب‌زده برخود تپد زبانش و لرزد
به عرصه‌ای ‌که شود پرفشان نهیب خدنگت
فلک چو شست ببوسد زه‌ کمانش و لرزد
خیال چین جبینت به بحر اگر بستیزد
به تن ز موج دود رعشه ناگهان‌اش و لرزد
گداخت زهرهٔ نظاره دورباش حیایت
چو شب‌روی ‌که ‌کند بیم پاسبانش و لرزد
شکسته‌رنگی عاشق اگر رسد به خیالش
چو شاخ‌گل برد اندیشهٔ خزانش و لرزد
غبار هستی بیدل ز شرم بیکسی خود
به خاک نیزکند یاد آستانش و لرزد
حدیث کاکل و زلف تو بیدل ار بنگارد
چو رشته تاب خورد خامه در بنانش و لرزد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حدیث عشق شودناله ترجمانش و لرزد
چو شیشه دل‌که‌کشد تیغ از میانش و لرزد
هوش مصنوعی: داستان عشق به گونه‌ای بیان می‌شود که گویی صدای ناله‌ای را به گوش می‌رساند و دل مانند شیشه‌ای لرزان می‌شود. این عشق چنان تیز و خطرناک است که مانند تیغی از دل برمی‌آید و لرزش و اضطرابی را در دل به وجود می‌آورد.
قیامت است بر آن بلبلی ‌که از ادب ‌گل
پر شکسته‌کشد سر ز آشیانش و لرزد
هوش مصنوعی: بلبلی که به خاطر ادب و احترام، گل‌های شکسته را از آشیانه‌اش می‌کَند، در واقع در روز قیامت به سر می‌برد و از ترس می‌لرزد.
به هر نفس زدن از دل تپیدن است پرافشان
چو ناخدا گسلد ربط بادبانش و لرزد
هوش مصنوعی: هر بار که نفسی می‌کشی، از دل تو تپش و هیجان وجود دارد. مانند ناخدایی که وقتی رابطه بادبانش را با کشتی قطع کند، کشتی لرزان می‌شود.
به وحشتی‌است درین عرصه برق‌تازی فرصت
که پیک وهم زند دست درعنانش ولرزد
هوش مصنوعی: در این فضا، حالتی ترسناک وجود دارد که مانند برق، فرصتی کوتاه و ناگهانی به‌وجود می‌آید و به نوعی خیال یا تصور به آن دست می‌زند و باعث لرزش و ارتعاش در کنترل آن می‌شود.
به خون تپیده ضبط شکسته رنگی خویشم
چو مفلسی ‌که شود گنج زر عیانش و لرزد
هوش مصنوعی: من به شدت درگیر احساساتی عمیق و دردناک هستم، مانند کسی که در زیر بار مشکلات زندگی غرق شده و هنوز زرق و برق ثروت و خوشبختی را نمی‌تواند ببیند و از ترس، دچار لرزش می‌شود.
اگر به خامه دهم عرض دستگاه ضعیفی
ز ناله رشته‌کشد مغز استخوانش و لرزد
هوش مصنوعی: اگر قلم را بگذارم تا از درد و فریاد وجود ضعفی بگوید، این ناله آن‌چنان عمیق و دردناک است که به استخوان‌هایش لرز می‌دهد و تأثیر می‌گذارد.
ز سوز سینه ی من هر که واکشد سر حرفی
چو نبض تب‌زده برخود تپد زبانش و لرزد
هوش مصنوعی: از درد و سوز دل من، هر کس که چیزی بگوید، همچون نبضی که تحت تاثیر تب می‌زند، زبانش به لرزه درمی‌آید و تپش می‌کند.
به عرصه‌ای ‌که شود پرفشان نهیب خدنگت
فلک چو شست ببوسد زه‌ کمانش و لرزد
هوش مصنوعی: در فضایی که تیر تو با نیرویی قوی به target می‌رسد، آسمان تا جایی تحت تأثیر قرار می‌گیرد که به نشانه احترام، زخم کمانت را می‌بوسد و به لرزه در می‌آید.
خیال چین جبینت به بحر اگر بستیزد
به تن ز موج دود رعشه ناگهان‌اش و لرزد
هوش مصنوعی: اگر تصور شکل ابروهای تو با دریا درگیر شود، بدن به شدت از خیال آن لرزیده و دچار لرزش می‌شود.
گداخت زهرهٔ نظاره دورباش حیایت
چو شب‌روی ‌که ‌کند بیم پاسبانش و لرزد
هوش مصنوعی: نگران نباش و دور و بر خود را با احتیاط نگاه کن، مثل زیبایی که از ترس نگهبانش می‌لرزد.
شکسته‌رنگی عاشق اگر رسد به خیالش
چو شاخ‌گل برد اندیشهٔ خزانش و لرزد
هوش مصنوعی: اگر یک عاشق که دلش شکستگی دارد به خیال خود برسد، مانند شاخه گلی که در اندیشه فصل خزان قرار دارد، می‌لرزد.
غبار هستی بیدل ز شرم بیکسی خود
به خاک نیزکند یاد آستانش و لرزد
هوش مصنوعی: غبار نامعلومی در زندگی بیدل به خاطر تنهایی‌اش به قدری خود را به خاک می‌کشد که حتی یاد آستان محبوبش هم او را می‌لرزاند.
حدیث کاکل و زلف تو بیدل ار بنگارد
چو رشته تاب خورد خامه در بنانش و لرزد
هوش مصنوعی: اگر سخن از مو و زلف زیبای تو به میان آید، همچون تاری که در دست هنرمند تاب برمی‌خورد، قلم در دست او به لرزه درمی‌آید.