غزل شمارهٔ ۱۱۳۰
زبان بهکام خموشی کشد بیانش و لرزد
نگه ز دور به حیرت دهد نشانش ولرزد
نگه نظاره کند از حیا نهانش و لرزد
زبان سخن کند از تنگی دهانش و لرزد
چه شوکت است ادبگاه حسن را که تبسم
ببوسد از لب موجگهر دهانش و لرزد
قلم چگونه دهد عرض دستگاه توهم
که فکر مو شود ازحیرت میانش و لرزد
دمیکه آرزوی دل به عرض شوق توکوشد
گره چو شمع شود ناله بر زبانش و لرزد
خیال ما کند آهنگ سجدهٔ سر راهت
برد تصور از آنسوی آسمانش و لرزد
نظربه طینت بیتاب عاشق اینهمه سهل است
که همچو مو ج شود ناله برزبانش ولرزد
عجب مدار ز نیرنگ اختراع مروت
که همچوآه زدل بگذرد سنانش ولرزد
بود ترحم عشقت به حال ناکسی من
چو مشت خس که کند شعله امتحانش و لرزد
به محفل تو که اظهار مدعاست تحیر
نفس در آینه پنهان کند فغانش و لرزد
به وصل وحشتم از دل نمیرود چه توان کرد
که سست مشق رسد تیر بر نشانش و لرزد
به عافیت نیام ایمن ز آفتی که کشید
چون آن غریق که آرند بر کرانش و لرزد
ز بسکه شرم سجودش گداخت پیکر بیدل
چو عکس آب نهد سر بر آستانش و لرزد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زبان بهکام خموشی کشد بیانش و لرزد
نگه ز دور به حیرت دهد نشانش ولرزد
هوش مصنوعی: زبان در سکوتش قفل میشود و چشمانش از دور به شگفتی، نشانهای را نشان میدهند و میلرزد.
نگه نظاره کند از حیا نهانش و لرزد
زبان سخن کند از تنگی دهانش و لرزد
هوش مصنوعی: او به طور پنهانی به نظارهاش میپردازد و از حیا میلرزد، زبانش به خاطر تنگی دهانش میلرزد و نمیتواند صحبت کند.
چه شوکت است ادبگاه حسن را که تبسم
ببوسد از لب موجگهر دهانش و لرزد
هوش مصنوعی: آدمی با دیدن زیباییهای حسن، آنقدر تحت تأثیر قرار میگیرد که حتی لبهایش مانند موجی نقرهای به تبسم او پاسخ میدهند و از این زیبایی به تنگ میآید و میلرزد.
قلم چگونه دهد عرض دستگاه توهم
که فکر مو شود ازحیرت میانش و لرزد
هوش مصنوعی: قلم چگونه میتواند وصف زیبایی تو را بیان کند، وقتی که فکر انسان از حیرت در برابر آن چنان گیج و منگ میشود که به لرزه درمیآید؟
دمیکه آرزوی دل به عرض شوق توکوشد
گره چو شمع شود ناله بر زبانش و لرزد
هوش مصنوعی: وقتی که دل با شوق و آرزو به سمت تو حرکت کند، مانند شمعی که شعلهاش به خطر میافتد، زبانش به ناله میافتد و بدنش به لرزه میافتد.
خیال ما کند آهنگ سجدهٔ سر راهت
برد تصور از آنسوی آسمانش و لرزد
هوش مصنوعی: فکر و خیال ما به طرف سجده در مسیر تو میآید و تصورات ما از آن سوی آسمان به او منتقل میشود و این موضوع باعث لرزش و تزلزل در دل ما میشود.
نظربه طینت بیتاب عاشق اینهمه سهل است
که همچو مو ج شود ناله برزبانش ولرزد
هوش مصنوعی: عاشق با طینت و سرشت خود، بیتاب و بیقرار است و این موضوع آنقدر شفاف و روشن است که مانند موجی به زبانش ناله و آه بیفتد و او را بلرزاند.
عجب مدار ز نیرنگ اختراع مروت
که همچوآه زدل بگذرد سنانش ولرزد
هوش مصنوعی: عجب نکن از نیرنگهایی که در انسانیت اختراع میشود، زیرا مانند آبی است که از دل میگذرد و در دلها تأثیر میگذارد.
بود ترحم عشقت به حال ناکسی من
چو مشت خس که کند شعله امتحانش و لرزد
هوش مصنوعی: محبت تو به حال کسی که در ناچیزی و بیقدری به سر میبرد، مانند تکهای کوچک از علف است که در آتش امتحان میسوزد و میلرزد.
به محفل تو که اظهار مدعاست تحیر
نفس در آینه پنهان کند فغانش و لرزد
هوش مصنوعی: درGathering شما، آنچه که در دل نهفته است، به گونهای در آینه درونی انسان نمایان میشود که نفس را به تحیر میاندازد و صداهای خاموش او را به لرزه در میآورد.
به وصل وحشتم از دل نمیرود چه توان کرد
که سست مشق رسد تیر بر نشانش و لرزد
هوش مصنوعی: عواطف و احساسات شدید من به او هیچگاه کاهش نمییابد. چه میتوان کرد وقتی که تلاشهای من برای رسیدن به هدف، ناپایدار و ضعیف است و این باعث میشود که نشانهها و آرزوهایم ناپایدار و لرزان به نظر برسند.
به عافیت نیام ایمن ز آفتی که کشید
چون آن غریق که آرند بر کرانش و لرزد
هوش مصنوعی: من هرگز از خطرات در امان نیستم، مانند غرقشدهای که او را به ساحل میآورند و در عین حال همچنان میلرزد.
ز بسکه شرم سجودش گداخت پیکر بیدل
چو عکس آب نهد سر بر آستانش و لرزد
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیا از سجده کردن، دل بیقرار مانند عکس آبی که بر آستان خداوند مینشیند، لرزان است و به خود میپیچد.