گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۲۵

چنین‌گر طیع‌بیدر‌ت‌به‌خورد و خواب‌می‌سازد
به چشمت اشک را هم‌گوهر نایاب می‌سازد
ضعیفی دامنت دارد خروش درد پیدا کن
که‌ هرجا رشته‌ٔ سازی‌ست با مضراب می‌سازد
درین میخانه فرش سجده باید بود مستان را
که موج باده از خم تا قدح محراب می‌سازد
جنون کن در بنای خانمان هوش آتش زن
همین وضعت خلاص از کلفت اسباب می‌سازد
نفس را الفت دل نیست جز تکلیف بیتابی
که دود از صحبت آتش به پیچ و تاب می‌سازد
چو صبحی‌ کز حضور آفتاب انشا کند شبنم
خیال او نفس در سینهٔ من آب می‌سازد
چنین کز سوز دل خاکستر ایجاد است اعضایم
تب پهلوی من از بوریا سنجاب می‌سازد
به برق همت از ابرکرم قطع نظرکردم
تریهای هوس کشت مرا سیراب می‌سازد
به هجران ذوق وصلی د‌ارم و بر خویش می‌بالم
در آتش نیز این ماهی همان با آب می‌سازد
درین محفل ندارد بوی راحت چشم واکردن
نگاه بیدماغان بیشتر با خواب می‌سازد
ندارد بزم امکان چون ضعیفی‌،‌کیمیاسازی
که اجزای غرور خلق را آداب می‌سازد
تواضعهای ظالم مکر صیادی بود بیدل
که میل آهنی را خم شدن قلاب می‌سازد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین‌گر طیع‌بیدر‌ت‌به‌خورد و خواب‌می‌سازد
به چشمت اشک را هم‌گوهر نایاب می‌سازد
هوش مصنوعی: اگر روزگار تو را به خواب ببرد و به تو نامرادی کند، حتی اشک‌هایت هم به یک گوهر گرانبها تبدیل می‌شوند.
ضعیفی دامنت دارد خروش درد پیدا کن
که‌ هرجا رشته‌ٔ سازی‌ست با مضراب می‌سازد
هوش مصنوعی: اگر دچار کمبودی هستی، با صدای درد و رنج خود به خود بیا و تلاش کن؛ زیرا در هر جا که موسیقی و نوا وجود دارد، می‌توانی با مهارت و ابزار خود نقشی ایفا کنی.
درین میخانه فرش سجده باید بود مستان را
که موج باده از خم تا قدح محراب می‌سازد
هوش مصنوعی: در این میخانه، بایستی سجده‌گاهی برای مستان فراهم باشد، چرا که نوشیدنی از کاسه خم تا جام، به مانند محراب، دلی را به سجود درمی‌آورد.
جنون کن در بنای خانمان هوش آتش زن
همین وضعت خلاص از کلفت اسباب می‌سازد
هوش مصنوعی: دیوانگی کن و در ساختن خانه‌ات تلاشی کن که آتش‌ را بیاوری، چون همین وضعیت می‌تواند تو را از کارهای بیهوده و زحمت زیاد خلاص کند.
نفس را الفت دل نیست جز تکلیف بیتابی
که دود از صحبت آتش به پیچ و تاب می‌سازد
هوش مصنوعی: نفس برای دل هیچ دوستی و نزدیکی ندارد جز اینکه به واسطه رنج و اضطرابی که به وجود می‌آورد، احساسات را به حرکت درآورد و از تماس با آتش حرف و گفتگو، حس اشتیاق و جستجو را ایجاد کند.
چو صبحی‌ کز حضور آفتاب انشا کند شبنم
خیال او نفس در سینهٔ من آب می‌سازد
هوش مصنوعی: مانند صبحی که با تابش آفتاب، شبنم خیالش را خلق می‌کند، اندیشه او در وجود من زندگی می‌آورد و احساسات را به جوش می‌آورد.
چنین کز سوز دل خاکستر ایجاد است اعضایم
تب پهلوی من از بوریا سنجاب می‌سازد
هوش مصنوعی: از سوز دل من، خاکستر به وجود آمده است. بدنم در حال سوختن است و از مواد ساده، مانند بوریا، چیزی شبیه سنجاب می‌سازد.
به برق همت از ابرکرم قطع نظرکردم
تریهای هوس کشت مرا سیراب می‌سازد
هوش مصنوعی: با تکیه بر اراده‌ام و لطفی که از جانب خداوند دارم، از آرزوهایم فاصله گرفتم. این اشتیاق و خواسته‌ها من را سیراب می‌کند و آرامش می‌بخشد.
به هجران ذوق وصلی د‌ارم و بر خویش می‌بالم
در آتش نیز این ماهی همان با آب می‌سازد
هوش مصنوعی: من از دوری محبوب لذت می‌برم و به خودم افتخار می‌کنم که حتی در شرایط سخت هم عواطف و احساساتم را حفظ می‌کنم. این ماهی، همچنان که در آب زندگی می‌کند، می‌تواند با آتش نیز کنار بیاید.
درین محفل ندارد بوی راحت چشم واکردن
نگاه بیدماغان بیشتر با خواب می‌سازد
هوش مصنوعی: در این جمع، هیچ نشانی از آرامش نیست. چشم‌ها را باز کردن به دردسرهای بی‌خود و بی‌فایده‌تری می‌انجامد و بهتر است که بیشتر خواب بمانیم.
ندارد بزم امکان چون ضعیفی‌،‌کیمیاسازی
که اجزای غرور خلق را آداب می‌سازد
هوش مصنوعی: در فضایی که ضعف وجود دارد، برگزاری جشن و سرور ممکن نیست، مانند هنرمندی که اجزای غرور افراد را به هنری می‌آراید.
تواضعهای ظالم مکر صیادی بود بیدل
که میل آهنی را خم شدن قلاب می‌سازد
هوش مصنوعی: تواضع و فروتنی ظالمانه مانند ترفند یک صیاد است که با استفاده از جاذبه آهنی، می‌تواند قلاب را برای گرفتن طعمه‌اش خم کند.

حاشیه ها

1394/01/31 16:03
ناشناس

تواضعهای ظالم مکر صیادی بود بیدل
که میل آهنی را خم شدن قلاب می‌سازد