گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۱۹

اگر دماغم درین خمستان خمار شرم عدم نگیرد
ز چشمک ذره جام گیرم به آن شکوهی ‌که جم نگیرد
در آن ‌دبستان ‌که سعی‌ گردون به ‌حک دهد خط‌ کهکشانش
کسی ز قدرت چه وانگارد که دست خود را قلم نگیرد
درین قلمرو کف غبارم به هیچکس همسری ندارم
کمال میزان اعتبارم بس است اگر ذره‌ کم نگیرد
ز عرصهٔ اعتبار گوی سر سلامت توان ربودن
گر آمد و رفتن نفسها به باد تیغ تو دم نگیرد
نفس به خمیازه می‌گدازی به ساز نقش نگین ننازی
که نام اقبال بی ‌نیازی لبی‌ که ناید بهم نگیرد
نصیبی از عافیت ندارد حباب بحر غرور بودن
حذر که باد دماغت آخر به رنج نفخ شکم نگیرد
به این درشتی‌ که طبع غافل خطاست تأثیر انفعالش
چو سنگ درکارگاه میناگر آب ‌گردد که نم نگیرد
نرفته از خود ندارد امکان به معنی رفتگان رسیدن
که خاک ناگشته‌ کس درین ره سراغ نقش قدم نگیرد
گزیده اقبال همت ما فروتنی عرصهٔ نیاز
که منت سربلندی آنجا کسی به دوش علم نگیرد
خیال نامحرم‌ گریبان دواند ما را به صد بیابان
چه سازم آواره در دل که راه دیر و حرم نگیرد
دل است منظور بی‌نیازی ز غفلت آزرده‌اش نسازی
.کسی‌کزان جلوه شرم دارد شکست آیینه‌ کم نگیرد
اگر بنازم به زور همت نی‌ام خجالت‌ کش غرامت
کشیده‌ام بار هر دو عالم به پشت پایی‌ که خم نگیرد
ندارد این مکتب تعّین ‌کدورت انشاتری چو بیدل
به صفحه‌گرنام او نویسم به جز غبار از رقم نگیرد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع مفاعلن فع
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر دماغم درین خمستان خمار شرم عدم نگیرد
ز چشمک ذره جام گیرم به آن شکوهی ‌که جم نگیرد
هوش مصنوعی: اگر در این فصل بهاری نتوانم از زیبایی‌ها و جذابیت‌های دنیا لذت ببرم، آن‌گاه با تمام لذت‌ها و شیرینی‌ها از زیبایی‌ها بهره‌مند می‌شوم، چرا که در اینجا هیچ چیز نمی‌تواند مثل نوشیدن جامی از عشق و زیبایی مرا سرمست کند.
در آن ‌دبستان ‌که سعی‌ گردون به ‌حک دهد خط‌ کهکشانش
کسی ز قدرت چه وانگارد که دست خود را قلم نگیرد
هوش مصنوعی: در آن مدرسه‌ای که تلاش دنیا به آنجا علم و دانش می‌آموزد، هیچ‌کس نمی‌تواند به واسطه قدرت خود، قلم را به دست بگیرد و چیزی بنویسد.
درین قلمرو کف غبارم به هیچکس همسری ندارم
کمال میزان اعتبارم بس است اگر ذره‌ کم نگیرد
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچ‌کس همتای من نیست و من به خودم افتخار می‌کنم. اعتبار و ارزش من به قدری است که حتی اگر کمی از آن کاسته شود، کافی است.
ز عرصهٔ اعتبار گوی سر سلامت توان ربودن
گر آمد و رفتن نفسها به باد تیغ تو دم نگیرد
هوش مصنوعی: در میدان ارزش و اعتبار، گوی سلامت را می‌توان به دست آورد، اما اگر نفس‌ها به خطر بیفتند، دیگر وقت آن نیست که کسی از تیغ تو بگریزد.
نفس به خمیازه می‌گدازی به ساز نقش نگین ننازی
که نام اقبال بی ‌نیازی لبی‌ که ناید بهم نگیرد
هوش مصنوعی: نفس تو به آرامی به خواب می‌رود و با زیبایی‌های خود به دنبال جذب توجه دیگران است. نام خوشبختی و بی‌نیازی را می‌برد، اما لب‌هایی که به هم نمی‌رسند، نمی‌توانند او را در آغوش بگیرند.
نصیبی از عافیت ندارد حباب بحر غرور بودن
حذر که باد دماغت آخر به رنج نفخ شکم نگیرد
هوش مصنوعی: حباب دریا از آرامش بی‌بهره است؛ زیرا غرور و خودبینی او را به خطر می‌اندازد. در نهایت، اگر نبیند که باد غرورش چه بلایی می‌تواند سرش بیاورد، دچار مشکل خواهد شد و آرامش خود را از دست می‌دهد.
به این درشتی‌ که طبع غافل خطاست تأثیر انفعالش
چو سنگ درکارگاه میناگر آب ‌گردد که نم نگیرد
هوش مصنوعی: طبع نادان و بی‌خبر دچار اشتباه است و تأثیرات منفی آن همانند سنگ در کارگاه میناگری است که اگر آب به آن برسد، رطوبت نمی‌گیرد.
نرفته از خود ندارد امکان به معنی رفتگان رسیدن
که خاک ناگشته‌ کس درین ره سراغ نقش قدم نگیرد
هوش مصنوعی: آن که از خود دور شده باشد، نمی‌تواند به مفاهیم و معانی کسانی که از دنیا رفته‌اند دست یابد. زیرا هیچ کس در این راه نمی‌تواند رد پای کسی که خاکی نشده را دنبال کند.
گزیده اقبال همت ما فروتنی عرصهٔ نیاز
که منت سربلندی آنجا کسی به دوش علم نگیرد
هوش مصنوعی: در زندگی، تلاش و کوشش ما باید با تواضع و شناخت نیازهایمان همراه باشد. زیرا در جایی که بزرگی و افتخار وجود دارد، هیچ‌کس به راحتی نمی‌تواند به آن‌جا دست یابد و هیچ‌کس نمی‌تواند خود را بالاتر از دیگران بداند.
خیال نامحرم‌ گریبان دواند ما را به صد بیابان
چه سازم آواره در دل که راه دیر و حرم نگیرد
هوش مصنوعی: خیال کسی که به ما تعلق ندارد، ما را به جاهای دور و بی‌سرانجام می‌کشد. در دل آواره‌ام، اما دیگر نمی‌توانم راهی به معابد و مکان‌های مقدس بیابم.
دل است منظور بی‌نیازی ز غفلت آزرده‌اش نسازی
.کسی‌کزان جلوه شرم دارد شکست آیینه‌ کم نگیرد
هوش مصنوعی: دل نماد بی‌نیازی و عدم وابستگی است و باید از غفلت دور باشد تا آسیب نبیند. کسی که به خاطر زیبایی و فروتنی خود دچار مشکل می‌شود، نباید خود را کمتر از کسی بداند.
اگر بنازم به زور همت نی‌ام خجالت‌ کش غرامت
کشیده‌ام بار هر دو عالم به پشت پایی‌ که خم نگیرد
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به توانایی و اراده‌ام افتخار کنم، نباید از اینکه بهای سنگینی برای آن پرداخته‌ام، خجالت بکشم. من بار دو جهان را به دوش می‌کشم و هرگز کم نمی‌آورم.
ندارد این مکتب تعّین ‌کدورت انشاتری چو بیدل
به صفحه‌گرنام او نویسم به جز غبار از رقم نگیرد
هوش مصنوعی: این مکتب نمی‌تواند غم و اندوه را برطرف کند. مانند بیدل که وقتی در صفحه‌ای می‌نویسد، جز غبار چیزی از آثارش باقی نمی‌گذارد.